کلمه جو
صفحه اصلی

largish


معنی : نسبتا بزرگ
معانی دیگر : نسبتا بزرگ (یا درشت یا گنده و غیره)

انگلیسی به فارسی

نسبتا بزرگ


عظیم، نسبتا بزرگ


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: somewhat or rather large.

• quite large, rather big
largish means fairly large.

مترادف و متضاد

نسبتا بزرگ (صفت)
biggish, largish

جملات نمونه

1. He took a largish buff envelope from his pocket.
[ترجمه ترگمان]او پاکتی بزرگ و محکم از جیبش بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او یک پاکت بالغ را از جیبش گرفت

2. Their new house is largish, but it's not as big as their old one.
[ترجمه ترگمان]خانه جدید آن ها بزرگ است، اما به اندازه old بزرگ نیست
[ترجمه گوگل]خانه جدید آنها بسیار بزرگ است، اما این به اندازه قدیمی آنها نیست

3. Dig a largish hole and bang the stake in first.
[ترجمه ترگمان]دیگ بزرگ رو دیگ کن و اول چوب رو بزن
[ترجمه گوگل]در ابتدا حفاری سوراخ بزرگ و حفر سهام

4. At this moment, the woman with another a largish age also went.
[ترجمه ترگمان]در این لحظه زنی با سن و سال دیگری هم سن و سال داشت
[ترجمه گوگل]در این لحظه، زن دیگری با سن بزرگ نیز رفت

5. The symphony does require a largish group of players.
[ترجمه ترگمان]سمفونی به یک گروه نسبتا بزرگ از بازیکنان نیاز دارد
[ترجمه گوگل]سمفونی نیاز به گروه زیادی از بازیکنان دارد

6. Her face was pale and her eyes were largish and a sort of amber colour.
[ترجمه ترگمان]صورتش رنگ پریده بود و چشمانش بزرگ و یک نوع رنگ کهربایی بود
[ترجمه گوگل]چهره اش رنگ بود و چشمانش بزرگ و نوعی رنگ آمیخته بودند

7. More immediate than that, Linda, like the Blue whale, was largish with nice eyes.
[ترجمه ترگمان]از آن مهم تر، لیندا مثل نهنگ آبی با چشمان زیبا بزرگ بود
[ترجمه گوگل]لیندا، مانند نهنگ آبی، فوریتر از آن بود، چشمهای خوبی داشت

8. A size is building tent, put the baby that just was born in tent, next largish child child and parents dine together together libertinism.
[ترجمه ترگمان]یک اندازه، چادر است، کودک را که در چادر زاده شده، کودک بزرگ، کودک و پدر و مادر در کنار هم با هم شام می خورند
[ترجمه گوگل]ابعاد در حال ساخت چادر است، کودکانی را که فقط در چادر متولد شده اند، قرار داده و فرزند بزرگ و بزرگ فرزند و والدین همدیگر را با هم می خوانند


کلمات دیگر: