کلمه جو
صفحه اصلی

ladle


معنی : ملاقه، چمچه، باملاقه کشیدن، باملاقه برداشتن
معانی دیگر : با چمچه خالی کردن یا درآوردن، (عامیانه - با: out) حاتم بخشی کردن، تعارف یا تعریف دروغی کردن، گمار، آبگردان، (فلزگدازی) دیگ گدازه، پاتیل بار، بارریز، با پاتیل بردن

انگلیسی به فارسی

ملاقه، باملاقه کشیدن، باملاقه برداشتن


ملاقه، چمچه، باملاقه کشیدن، باملاقه برداشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a spoon with a long handle and a deep bowl for transferring or serving liquids.
مترادف: dipper, scoop
مشابه: spoon, vessel

- a soup ladle
[ترجمه ترگمان] یک قاشق پر از سوپ
[ترجمه گوگل] یک ملاقه سوپ
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ladles, ladling, ladled
مشتقات: ladler (n.)
• : تعریف: to dip, transfer, or serve (a liquid) with, or as though with, a ladle.
مترادف: dip, scoop
مشابه: bail, dish, lade, spoon

- She ladled broth over the meat.
[ترجمه ترگمان] آب گوشت را لوله می کرد
[ترجمه گوگل] او گوشت را بریزید

• long-handled spoon used for serving liquids, dipper
spoon out, dip out and serve with a ladle
a ladle is a large, round, deep spoon with a long handle, used for serving soup or stew.
if you ladle food such as soup or stew, you serve it using a ladle.

مترادف و متضاد

ملاقه (اسم)
dipper, scoop, ladle, spurtle

چمچه (اسم)
scoop, ladle, spoon

با ملاقه کشیدن (فعل)
ladle

با ملاقه برداشتن (فعل)
ladle

جملات نمونه

1. a bull ladle
یک ملاقه ی بزرگ،چمچه ی بزرگ

2. She dipped out soup with a ladle.
[ترجمه ترگمان]با یک ملاقه سوپ را در آورد
[ترجمه گوگل]او سوپ را با یک ملاقه فرو کرد

3. He isn't one to ladle out praise, so when he says'Good ', he means it.
[ترجمه ترگمان]او کسی نیست که او را ستایش کند، بنابراین وقتی که می گوید خوب است، منظورش این است
[ترجمه گوگل]او کسی نیست که ستایش کند، پس هنگامی که او می گوید 'خیر'، او به این معنی است

4. Then they tip up the ladle and proceed to the next mold.
[ترجمه ترگمان]بعد ladle را بلند می کنند و به the بعدی می روند
[ترجمه گوگل]سپس آنها را بالا برده و به قالب بعدی برسند

5. Betty beheaded by hotpot ladle in freak accident.
[ترجمه ترگمان]بتی در یک تصادف عجیب با hotpot ladle سر بریده شد
[ترجمه گوگل]بتی در حوادث دمدمی مزاج هات پات سرازیر می شود

6. The aging prisoner picked up a greasy ladle and buried it in the soup, stirring it for a moment.
[ترجمه ترگمان]زندانی پیری یک ملاقه بزرگ را برداشت و در سوپ فرو برد و لحظه ای آن را به هم زد
[ترجمه گوگل]زندانی سالخورده یک ملاقه چرب را برداشت و آن را در سوپ دفن کرد و آن را برای یک لحظه تحریک کرد

7. Ladle thinks that drying yourself out may be an effective antiparasite strategy, a way of purging the parasites from your body.
[ترجمه ترگمان]Ladle فکر می کند که خشک کردن خود می تواند یک استراتژی antiparasite موثر باشد، راهی برای پاک سازی این انگل ها از بدن
[ترجمه گوگل]پودل فکر می کند که خشک شدن از خود ممکن است یک استراتژی ضد انگل موثر باشد، راهی برای پاک کردن انگل های بدن شما

8. Whiskers Zhu picked up the pail and ladle, then fell in behind old Zheng and Song Anni.
[ترجمه ترگمان]ژو ژو the را برداشت و با ملاقه در پشت سرش افتاد و سپس به پشت سرش افتاد
[ترجمه گوگل]چروک زو چنگال و ملاقه را برداشت، سپس در پشت زنگ و سون آنی افتاد

9. Ladle over the sauce, garnish with the fried pork and Sichuan peppercorns and serve at once.
[ترجمه ترگمان]چاشنی سس، چاشنی آن را با گوشت خوک سرخ شده و فلفل نمکی را چاشنی آن کرد و فورا به آن خدمت کرد
[ترجمه گوگل]کاسه ای روی سس، با گوشت خوک سرخ شده و فلفل قرمز سیچوان و یک بار خدمت کنید

10. She dropped a ladle filled with hot soup into his lap.
[ترجمه ترگمان]یک ملاقه پر از سوپ داغ را روی زانویش گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک ملاقه پر از سوپ داغ را به دامان خود افتاد

11. Place chicken on top of pasta, then ladle black beans on top.
[ترجمه ترگمان]مرغ را روی پاستا قرار دهید، سپس یک ملاقه بزرگ در بالای پاستا قرار دهید
[ترجمه گوگل]مرغ را در بالای پاستا قرار دهید، سپس دانه های سیاه دانه را در بالا قرار دهید

12. Ladle chilled soup into shallow soup plates and sprinkle with the chervil.
[ترجمه ترگمان]سوپ سرد شده را به بشقاب سوپ رقیق ریخت و با chervil روی آن پاشید
[ترجمه گوگل]سوپ سرد را به سوپ های کم عمق و پودر کره ای بپاشید

13. I dipped the glass ladle into the big bowl and refilled my cup.
[ترجمه ترگمان]جام را در کاسه بزرگ فرو کردم و جام را پر کردم
[ترجمه گوگل]غلاف شیشه ای را به داخل کاسه بزرگ ریختم و فنجان من را دوباره پر کرد

14. A young boy with a ladle and a stoup of water wetted their grizzled mouths.
[ترجمه ترگمان]یک پسر جوان با یک ملاقه و یک لیوان آب دهان grizzled را خیس کرده بود
[ترجمه گوگل]یک پسر جوان با یک ملاقه و یک قاشق آب مرطوب دهانش را خیس کرد

He ladled a bowl of soup for himself.

او با ملاقه یک کاسه آبگوشت برای خود کشید.


He ladles out praise to everyone, but he isn't sincere.

او همه را غرق در تعریف می‌کند، ولی (در این کار) صادق نیست.


پیشنهاد کاربران

ملاقه

A large spoon with a long bunch

فارسی : ملاقه
انگلیسی: a large deep spoon with a long handle


کلمات دیگر: