کلمه جو
صفحه اصلی

legitimize


معنی : مشروع کردن
معانی دیگر : قانونی کردن، دادیک کردن، مجاز کردن، موجه کردن، (قانونا) توجیه کردن، حلال زاده کردن

انگلیسی به فارسی

قانونی کردن، دادیک کردن، مشروع کردن، مجاز کردن، موجه کردن، (قانونا) توجیه کردن


حلالزاده کردن


منطقی و معقول جلوه دادن


قانونی کردن، مشروع کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: legitimizes, legitimizing, legitimized
مشتقات: legitimization (n.)
(1) تعریف: to make or declare lawful or legal.
مترادف: legalize, legitimate
متضاد: outlaw
مشابه: acknowledge, certify, endorse, justify, mandate, ordain, recognize, validate

- The court legitimized his claim.
[ترجمه ترگمان] دادگاه ادعای او را قانونی کرد
[ترجمه گوگل] دادگاه ادعای خود را قانونی کرد

(2) تعریف: to make acceptable by particular standards or principles; justify.
مترادف: justify, validate
مشابه: acknowledge, authenticate, authorize, certify

- The establishment of a regulating body legitimized the sport.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] ایجاد یک بدن تنظیم کننده، ورزش را قانونی کرد

(3) تعریف: to deem (a child born out of wedlock) to be legitimate.
مترادف: legitimate
مشابه: acknowledge, recognize

• make something lawful, authorize, legalize (also legitimise)
to legitimize something means to officially allow it, accept it, or approve of it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مشروعیت بخشیدن، قانونی کردن، تصدیق کردن

مترادف و متضاد

مشروع کردن (فعل)
legitimate, legitimatize, legitimize

جملات نمونه

1. to legitimize his newborn daughter, he married her mother
او برای حلال زاده کردن دختر تازه به دنیا آمده اش با مادر او ازدواج کرد.

2. to legitimize their crimes, they invoked religion and the bible
آنان برای توجیه جنایات خود به دین و انجیل استناد می کردند.

3. There is a danger that these films legitimize violence.
[ترجمه ترگمان]خطری وجود دارد که این فیلم ها به خشونت مشروعیت می بخشند
[ترجمه گوگل]خطر این فیلم ها مشروعیت بخشیدن به خشونت است

4. Acceptance by the UN would effectively legitimize the regime.
[ترجمه ترگمان]پذیرش توسط سازمان ملل به طور موثر به رژیم مشروعیت می بخشد
[ترجمه گوگل]پذیرش سازمان ملل به طور موثری رژیم را مشروعیت بخشید

5. Moreover, the struggling organization should strive constantly to legitimize its policies and procedures, and the decisions and beliefs behind them.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، سازمان تقلا باید به طور مداوم برای مشروعیت بخشیدن به سیاست ها و رویه های خود، و تصمیم گیری ها و عقاید خود تلاش کند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، سازمان مبارزه باید دائما مشغول به مشروعیت دادن سیاست ها و رویه های آن، و تصمیم ها و عقاید پشت سر آنها باشد

6. Elections will be held to legitimize the current regime.
[ترجمه ترگمان]انتخابات برای مشروعیت بخشیدن به رژیم کنونی برگزار خواهد شد
[ترجمه گوگل]انتخابات به منظور مشروعیت رژیم کنونی برگزار می شود

7. It is of value in education to legitimize and make productive use of interests.
[ترجمه ترگمان]در تحصیل ارزشی برای مشروع کردن و استفاده سودمند از منافع وجود دارد
[ترجمه گوگل]این ارزش در آموزش و پرورش است تا مشروعیت بخشیدن و استفاده مولد از منافع

8. Instead, they manipulated it to legitimize their own rule.
[ترجمه ترگمان]در عوض، آن ها آن را دستکاری می کردند تا حکومت خود را قانونی کنند
[ترجمه گوگل]در عوض، آنها آن را دستکاری کردند تا حکومت خود را قانونی کنند

9. Is that why you brought me here, to legitimize you to the world?
[ترجمه ترگمان]واسه همین منو آوردی اینجا تا تو رو به دنیا بکشونه؟
[ترجمه گوگل]آیا به همین دلیل شما را به اینجا آوردم تا شما را به جهان مشروعیت بخشید؟

10. Especially in Egypt, it was intended to legitimize the privileged status of the Hellene relative to the "native" Egyptian.
[ترجمه ترگمان]به ویژه در مصر، هدف آن مشروعیت بخشیدن به وضعیت ممتاز قوم Hellene نسبت به \"بومی\" مصر بود
[ترجمه گوگل]به ویژه در مصر، قصد داشت که وضعیت ممتاز هیلن را نسبت به مصری 'بومی' قانونی کند

11. Nowadays, the army tries to legitimize its existence by offering emergency and auxiliary at sporting events.
[ترجمه ترگمان]امروزه، ارتش می کوشد با ارائه خدمات اضطراری و کمکی در رویداده ای ورزشی به وجود خود مشروعیت بخشد
[ترجمه گوگل]امروزه، ارتش تلاش می کند که موجودیت خود را با ارائه اورژانس و کمکی در حوادث ورزشی قانونی کند

12. The National Salvation Front took power, later trying to legitimize its position with elections.
[ترجمه ترگمان]جبهه نجات ملی قدرت را به دست گرفت و بعدا در تلاش برای مشروعیت بخشیدن به موضع خود با انتخابات شد
[ترجمه گوگل]جبهه نجات ملی قدرت را به دست گرفت، و بعد تلاش کرد تا موقعیت خود را با انتخابات مشروعیت دهد

13. A quota increase of 500. 000 bpd will serve merely to legitimize existing cheating.
[ترجمه ترگمان]یک افزایش سهمیه ۵۰۰ ۰۰۰ bpd صرفا برای مشروعیت بخشیدن به تقلب موجود کار خواهند کرد
[ترجمه گوگل]افزایش سهمیه ای 500 هزار بشکه در روز صرفا مشروعیت بخشیدن به تقلب موجود خواهد بود

14. It would reverse the emerging global consensus for whale conservation and inexplicably legitimize commercial whaling.
[ترجمه ترگمان]این امر باعث معکوس شدن اجماع جهانی در مورد حفاظت از نهنگ خواهد شد و به طور غیرقابل توجیهی به وال گیری تجاری مشروعیت می بخشد
[ترجمه گوگل]این امر موجب صرفه جویی در توافق جهانی در مورد حفاظت از نهنگ ها و ناپدید شدن تجاری غیر قانونی خواهد شد

15. The only global organization UN is a toothless lion that has been hijacked by those power inebriated countries who conceived it to legitimize their illegitimate actions.
[ترجمه ترگمان]تنها سازمان جهانی یک شیر بی دندان است که توسط آن دسته از کشورهای inebriated دزدیده شده است که آن را مشروعیت بخشیدن به اقدامات نامشروع خود می دانند
[ترجمه گوگل]سازمان ملل متحد تنها سازمان ملل متحد یک شیر بی پایان است که توسط کشورهایی که قدرت نابودی آن را داشته اند، ربوده شده اند و آن را تصدیق کرده اند تا مشروعیت بخشیدن به اقدامات غیرقانونی خود را

To legitimize their crimes, they invoked religion and the Bible.

آنان برای توجیه جنایات خود به دین و انجیل استناد می‌کردند.


To legitimize his newborn daughter, he married her mother.

او برای حلال‌زاده‌کردن دختر تازه به دنیا آمده‌اش با مادر او ازدواج کرد.


پیشنهاد کاربران

مشروعیت بخشی، مشروع سازی

قانونی کردن
Validate


کلمات دیگر: