کلمه جو
صفحه اصلی

mainspring


معنی : انگیزه اصلی، دلیل اصلی، شاه فنر، سبب عمده
معانی دیگر : (ساعت و غیره) فنر اصلی، فنر جنبش آور

انگلیسی به فارسی

شاه فنر، انگیزه اصلی، سبب عمده، دلیل اصلی


mainspring، انگیزه اصلی، دلیل اصلی، شاه فنر، سبب عمده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the principal spring in a mechanism such as a timepiece, that provides motive force by uncoiling.

(2) تعریف: the principal motive force behind something.

- Unemployment was the mainspring of social unrest.
[ترجمه ترگمان] بیکاری منشا ناآرامی اجتماعی بود
[ترجمه گوگل] بیکاری عمده ترین ناآرامی های اجتماعی بود

• main spring in a mechanism; chief impelling force
the mainspring of something is the most important reason for it or the thing that is essential to it; a formal word.

مترادف و متضاد

انگیزه اصلی (اسم)
mainspring

دلیل اصلی (اسم)
mainspring

شاه فنر (اسم)
mainspring

سبب عمده (اسم)
mainspring

جملات نمونه

1. Christian faith was the mainspring of Peter's life.
[ترجمه ترگمان]ایمان مسیحی، انگیزه زندگی پیتر بود
[ترجمه گوگل]ایمان مسیحی، اصلی ترین منبع زندگی پیتر بود

2. Work was the mainspring of his life.
[ترجمه ترگمان]کار اصلی زندگیش بود
[ترجمه گوگل]کار mainspring از زندگی او بود

3. Small companies are the mainspring of the British economy.
[ترجمه ترگمان]شرکت های کوچک اصل اقتصاد بریتانیا هستند
[ترجمه گوگل]شرکت های کوچک اصلی ترین اقتصاد بریتانیا هستند

4. Her Christian faith was the mainspring of her life.
[ترجمه ترگمان]ایمان مسیحی او سبب عمده زندگی او بود
[ترجمه گوگل]ایمان مسیحی او اصلی ترین منبع زندگی او بود

5. Her jealousy is the mainspring of the novel's plot.
[ترجمه ترگمان]حسادت او اصل داستان داستان است
[ترجمه گوگل]حسادت او اصلی ترین شیوه رمان است

6. You begin to understand what actions were the mainspring of the story.
[ترجمه ترگمان]شما شروع به درک این که چه اقداماتی اصل داستان بوده اند، شروع می کنید
[ترجمه گوگل]شما شروع به درک آنچه اقدامات mainspring داستان است

7. The mainspring of this machine was the duke and his small council of ministers; policy originated at the top.
[ترجمه ترگمان]اصل این ماشین دوک و شورای کوچک وزیران بود؛ سیاست از بالا سرچشمه می گرفت
[ترجمه گوگل]موتور اصلی این ماشین دوک و شورای وزیران کوچک او بود؛ سیاست در بالا ظاهر شد

8. Mary Mara makes the volatile Ruth a mainspring of precarious tension, capable of a solitary three-way argument over a peanut-butter sandwich.
[ترجمه ترگمان]مری مارا با این فشار سنگین و precarious که می تواند بیش از سه قدم با یک ساندویچ کره بادام زمینی مورد بحث قرار بگیرد، تمرکز می کند
[ترجمه گوگل]مری ماره روت فرار را یک منبع اصلی تنش نامطلوب می کند، که می تواند با استدلال سه گانه ی انفرادی بر روی یک ساندویچ کره بادام زمینی موثر باشد

9. It so happened that the mainspring of my clockwork mouse had broken that very morning.
[ترجمه ترگمان]همین طور اتفاق افتاد که دلیل اصلی موش من آن روز صبح نیز شکسته بود
[ترجمه گوگل]این اتفاق افتاد که mainspring ماوس clockwork ما خیلی صبح شکسته بود

10. The villagers' fierce independence formed the mainspring of revolt.
[ترجمه ترگمان]اهالی دهکده، که براثر استقلال شدید، انگیزه قیام را بو جود آوردند
[ترجمه گوگل]استقلال شدید روستاییان، اصلی ترین شورش را تشکیل داد

11. Also there was the mainspring of the enterprise, the catering team.
[ترجمه ترگمان]از این گذشته، اصل و نسب تجارت و تیم تدارکاتی نیز وجود داشت
[ترجمه گوگل]همچنین موتور اصلی شرکت، تیم غذا وجود داشت

12. And the mainspring of it all was - the greed and selfishness of one man.
[ترجمه ترگمان]و دلیل اصلی آن، حرص و خودخواهی یک مرد بود
[ترجمه گوگل]و اصلی ترین آن همه چیز بود - حرص و طمع و خودخواهی یک مرد

13. The keepers of the mainspring have little faith in it workings.
[ترجمه ترگمان]نگهبانان عمده نیروی عمده در این کار ایمان ندارند
[ترجمه گوگل]نگهبانان نگهبان اصلی به کارهای اندکی اعتقاد دارند

14. The mainspring makes the watch motion.
[ترجمه ترگمان]نیروی اصلی، حرکت watch را می سازد
[ترجمه گوگل]mainspring باعث حرکت تماشا می شود

15. His belief in liberty was the mainspring of his fight against slavery.
[ترجمه ترگمان]اعتقاد او به آزادی، انگیزه مبارزه با برده داری بود
[ترجمه گوگل]اعتقاد او به آزادی، اصلی ترین مبارزه خود با بردگی بود

پیشنهاد کاربران

سرچشمه


کلمات دیگر: