1. Christian faith was the mainspring of Peter's life.
[ترجمه ترگمان]ایمان مسیحی، انگیزه زندگی پیتر بود
[ترجمه گوگل]ایمان مسیحی، اصلی ترین منبع زندگی پیتر بود
2. Work was the mainspring of his life.
[ترجمه ترگمان]کار اصلی زندگیش بود
[ترجمه گوگل]کار mainspring از زندگی او بود
3. Small companies are the mainspring of the British economy.
[ترجمه ترگمان]شرکت های کوچک اصل اقتصاد بریتانیا هستند
[ترجمه گوگل]شرکت های کوچک اصلی ترین اقتصاد بریتانیا هستند
4. Her Christian faith was the mainspring of her life.
[ترجمه ترگمان]ایمان مسیحی او سبب عمده زندگی او بود
[ترجمه گوگل]ایمان مسیحی او اصلی ترین منبع زندگی او بود
5. Her jealousy is the mainspring of the novel's plot.
[ترجمه ترگمان]حسادت او اصل داستان داستان است
[ترجمه گوگل]حسادت او اصلی ترین شیوه رمان است
6. You begin to understand what actions were the mainspring of the story.
[ترجمه ترگمان]شما شروع به درک این که چه اقداماتی اصل داستان بوده اند، شروع می کنید
[ترجمه گوگل]شما شروع به درک آنچه اقدامات mainspring داستان است
7. The mainspring of this machine was the duke and his small council of ministers; policy originated at the top.
[ترجمه ترگمان]اصل این ماشین دوک و شورای کوچک وزیران بود؛ سیاست از بالا سرچشمه می گرفت
[ترجمه گوگل]موتور اصلی این ماشین دوک و شورای وزیران کوچک او بود؛ سیاست در بالا ظاهر شد
8. Mary Mara makes the volatile Ruth a mainspring of precarious tension, capable of a solitary three-way argument over a peanut-butter sandwich.
[ترجمه ترگمان]مری مارا با این فشار سنگین و precarious که می تواند بیش از سه قدم با یک ساندویچ کره بادام زمینی مورد بحث قرار بگیرد، تمرکز می کند
[ترجمه گوگل]مری ماره روت فرار را یک منبع اصلی تنش نامطلوب می کند، که می تواند با استدلال سه گانه ی انفرادی بر روی یک ساندویچ کره بادام زمینی موثر باشد
9. It so happened that the mainspring of my clockwork mouse had broken that very morning.
[ترجمه ترگمان]همین طور اتفاق افتاد که دلیل اصلی موش من آن روز صبح نیز شکسته بود
[ترجمه گوگل]این اتفاق افتاد که mainspring ماوس clockwork ما خیلی صبح شکسته بود
10. The villagers' fierce independence formed the mainspring of revolt.
[ترجمه ترگمان]اهالی دهکده، که براثر استقلال شدید، انگیزه قیام را بو جود آوردند
[ترجمه گوگل]استقلال شدید روستاییان، اصلی ترین شورش را تشکیل داد
11. Also there was the mainspring of the enterprise, the catering team.
[ترجمه ترگمان]از این گذشته، اصل و نسب تجارت و تیم تدارکاتی نیز وجود داشت
[ترجمه گوگل]همچنین موتور اصلی شرکت، تیم غذا وجود داشت
12. And the mainspring of it all was - the greed and selfishness of one man.
[ترجمه ترگمان]و دلیل اصلی آن، حرص و خودخواهی یک مرد بود
[ترجمه گوگل]و اصلی ترین آن همه چیز بود - حرص و طمع و خودخواهی یک مرد
13. The keepers of the mainspring have little faith in it workings.
[ترجمه ترگمان]نگهبانان عمده نیروی عمده در این کار ایمان ندارند
[ترجمه گوگل]نگهبانان نگهبان اصلی به کارهای اندکی اعتقاد دارند
14. The mainspring makes the watch motion.
[ترجمه ترگمان]نیروی اصلی، حرکت watch را می سازد
[ترجمه گوگل]mainspring باعث حرکت تماشا می شود
15. His belief in liberty was the mainspring of his fight against slavery.
[ترجمه ترگمان]اعتقاد او به آزادی، انگیزه مبارزه با برده داری بود
[ترجمه گوگل]اعتقاد او به آزادی، اصلی ترین مبارزه خود با بردگی بود