کلمه جو
صفحه اصلی

needless


معنی : بی نیاز
معانی دیگر : نابایست، عبث، غیرضروری، غیر لازم، بی خود، بیهوده، بی جهت، بی اساس

انگلیسی به فارسی

بی نیاز


ضروری است، بی نیاز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: needlessly (adv.), needlessness (n.)
• : تعریف: of no use; not wanted; unrequired.
مترادف: dispensable, superfluous, unnecessary, unneeded
متضاد: necessary, needful
مشابه: expendable, gratuitous, inessential, nonessential, otiose, pointless, supererogatory, useless

- Another chair would be a needless piece of furniture in this tiny room.
[ترجمه ترگمان] در این اتاق کوچک، یک صندلی دیگر اسباب و اثاث لازم بود
[ترجمه گوگل] صندلی دیگر یک قطعه بی ضرر در این اتاق کوچک است
- She thinks I'm still a child, so she's always giving me needless instructions.
[ترجمه Aref] او فکر میکند که من هنوز بچه هستم ، بنابراین همیشه به من دستور العمل های غیرضروری را میدهد
[ترجمه ترگمان] او فکر می کند من هنوز یک بچه هستم، بنابراین او همیشه به من دستورالعمل های لازم را می دهد
[ترجمه گوگل] او فکر می کند که من هنوز یک کودک هستم، بنابراین او همیشه به من دستورالعمل های لازم داده است

• excessive, superfluous; of no use or justification
something that is needless is completely unnecessary.
you say needless to say to emphasize that what you are saying is obvious.

مترادف و متضاد

بی نیاز (صفت)
needless

unnecessary, groundless


Synonyms: causeless, dispensable, excessive, expendable, gratuitous, inessential, nonessential, pointless, redundant, superfluous, uncalled-for, undesired, unrequired, unwanted, useless


Antonyms: grounded, necessary, needed


جملات نمونه

1. needless governmental restraints have hindered production
اشکال تراشی های بیجای دولت جلو تولید را گرفته است.

2. needless to say
نیاز به گفتن نیست (که)

3. we were tangled in a web of needless laws
در شبکه ای از قوانین غیر ضروری گیر افتاده بودیم.

4. But his death was so needless.
[ترجمه ترگمان]اما مرگ او بی فایده بود
[ترجمه گوگل]اما مرگ او خیلی ضروری بود

5. All this, needless to say, had been culled second-hand from radio reports.
[ترجمه ترگمان]نیازی به گفتن نیست که همه این موارد از گزارش های رادیویی دست دوم کشیده شده است
[ترجمه گوگل]همه اینها، بدون نیاز به گفتن، از گزارش های رادیویی خارج شده اند

6. Banning smoking would save needless deaths.
[ترجمه ترگمان]ممنوع کردن سیگار باعث مرگ بی مورد می شود
[ترجمه گوگل]ممنوعیت سیگار کشیدن باعث مرگ و میر ناخوشایند می شود

7. It is needless to add that you are in want of a second.
[ترجمه ترگمان]لازم به ذکر است که شما به دنبال یک ثانیه هستید
[ترجمه گوگل]لازم است که اضافه کنید که شما در حال خواندن یک ثانیه هستید

8. Your joke spared her needless embarrassment.
[ترجمه ترگمان]این شوخی تو باعث ناراحتی او نمی شد
[ترجمه گوگل]شوخی شما باعث خجالتش شد

9. Needless to say, the students who had studied mathematics before did better in the statistics exam.
[ترجمه ترگمان]نیازی به گفتن نیست که دانشجویانی که ریاضیات را قبلا مطالعه کرده بودند در امتحان آمار بهتر عمل کردند
[ترجمه گوگل]نیازی به گفتن نیست که دانش آموزانی که قبل از ریاضیات مطالعه کرده بودند، در آزمون آماری بهتر عمل می کردند

10. The problem, needless to say, is the cost involved.
[ترجمه ترگمان]نیازی به گفتن نیست که این مشکل هزینه است
[ترجمه گوگل]مشکلی که لازم است بگویم این هزینه است

11. All that needless worrying over what I'd say to him at the party, and he wasn't even there!
[ترجمه ترگمان]همه این ها نگران چیزی بود که در مهمانی به او می گفتم، و او حتی آنجا هم نبود!
[ترجمه گوگل]همه چیز که نیازی به نگرانی در مورد آنچه که من به او در حزب می گویند، و او حتی وجود ندارد!

12. Needless to say, he'll be off work for a while.
[ترجمه ترگمان]لازم به گفتن نیست، برای مدتی بی کار خواهد ماند
[ترجمه گوگل]نیازی به گفتن نیست، او برای مدتی خسته خواهد شد

13. We need to bring to an end these needless deaths.
[ترجمه ترگمان]ما باید این مرگ و میر غیر ضروری را به پایان برسانیم
[ترجمه گوگل]ما باید این مرگ و میر بی ضرر را به پایان برسانیم

14. The report caused needless anxiety to women who have attended the clinic.
[ترجمه ترگمان]این گزارش موجب اضطراب بی مورد به زنانی شده است که در کلینیک شرکت کرده اند
[ترجمه گوگل]این گزارش اضطراب ناخوشایند را به زنان که در کلینیک حضور دارند، ایجاد کرد

اصطلاحات

needless to say

نیاز به گفتن نیست (که)


پیشنهاد کاربران

بدیهی


کلمات دیگر: