معنی : سحر امیز، جادویی، سحری، وابسته به سحر و جادو
معانی دیگر : افسونی، سحرآمیز، رجوع شود به: magic
magical
معنی : سحر امیز، جادویی، سحری، وابسته به سحر و جادو
معانی دیگر : افسونی، سحرآمیز، رجوع شود به: magic
انگلیسی به فارسی
جادویی، وابسته به سحر و جادو، سحر آمیز
جادویی، سحر امیز، سحری، وابسته به سحر و جادو
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: magically (adv.)
مشتقات: magically (adv.)
• (1) تعریف: mysterious and charming.
- a magical smile
[ترجمه Pooya] یک لبخند جادویی
[ترجمه ترگمان] یک لبخند جادویی،[ترجمه گوگل] یک لبخند جادویی
• (2) تعریف: magic.
• of or pertaining to magic; created by means of magic; enchanting, charming
something that is magical uses or can produce magic.
you can also say that something is magical when it has a special, slightly mysterious quality that makes it seem wonderful and exciting.
something that is magical uses or can produce magic.
you can also say that something is magical when it has a special, slightly mysterious quality that makes it seem wonderful and exciting.
مترادف و متضاد
سحر امیز (صفت)
hermetic, magic, magical, sorcerous
جادویی (صفت)
magic, magical, theurgic
سحری (صفت)
magic, magical, matutinal
وابسته به سحر و جادو (صفت)
magic, magical
bewitching
Synonyms: bewitched, charismatic, clairvoyant, conjuring, demoniac, diabolic, eerie, enchanted, enchanting, ensorcelled, entranced, entrancing, extraordinary, fascinating, fiendish, ghostly, haunted, imaginary, magic, magnetic, marvelous, miraculous, mysterious, mystic, mythical, necromantic, occult, otherworldly, parapsychological, runic, sorcerous, spectral, spellbinding, spellbound, spiritualistic, spooky, telekinetic, thaumaturgic, tranced, uncanny, unusual, weird, witching, witchlike, wizardly, wonderful
Antonyms: boring, dull
bewitching, charming
Synonyms: bewitched, charismatic, clairvoyant, conjuring, demoniac, diabolic, eerie, enchanted, enchanting, ensorcelled, entranced, entrancing, extraordinary, fascinating, fiendish, ghostly, haunted, imaginary, magnetic, marvelous, miraculous, mysterious, mystic, mythical, necromantic, occult, otherworldly, parapsychological, runic, sorcerous, spectral, spellbinding, spellbound, spiritualistic, spooky, telekinetic, thaumaturgic, tranced, uncanny, unusual, weird, witching, witchlike, wizardly, wonderful
Antonyms: normal, unmoving
جملات نمونه
1. the magical transformation of eggs into a delicious omelet
تبدیل افسون آمیز تخم مرغ به املت خوشمزه
2. with the unruly and magical steed of wine, i have gone to the limitless universe of thought
من با سمند سرکش و جادویی شراب تا بی کران عالم پندار رفته ام.
3. Words have a magical power. They can bring either the greatest happiness or deepestdespair; can transferknowledge from teacher to students words enable the orator to sway his audience and dictate its decisions . Words are capable of arousingthe strongest emotions and prompting all man's actions, Do not ridicule the use of words in psychotherapy.
[ترجمه ترگمان]کلمات قدرت جادویی دارند آن ها می توانند بزرگ ترین سعادت یا deepestdespair را به همراه داشته باشند؛ می تواند از معلم به دانش آموزان اجازه دهد که شنوندگان را تحت تاثیر قرار دهد و تصمیمات خود را دیکته کند کلمات توانایی قوی ترین احساسات را دارند و تمام اعمال انسان را بر می انگیزند، به استفاده از کلمات در روان درمانی عادت نکنید
[ترجمه گوگل]واژه ها قدرت جادویی دارند آنها می توانند بزرگترین خوشبختی یا عمیق تر شدن را بدست آورند؛ می تواند انتقال دانش از معلم به دانش آموزان کلمات را قادر می سازد orator به نفوذ مخاطبان خود و دیکته تصمیمات خود را واژه ها قادر به تحریک قوی ترین احساسات هستند و موجب اعمال همه اعمال انسان می شوند، استفاده از واژه ها را در روان درمانی مسخره نکنید
[ترجمه گوگل]واژه ها قدرت جادویی دارند آنها می توانند بزرگترین خوشبختی یا عمیق تر شدن را بدست آورند؛ می تواند انتقال دانش از معلم به دانش آموزان کلمات را قادر می سازد orator به نفوذ مخاطبان خود و دیکته تصمیمات خود را واژه ها قادر به تحریک قوی ترین احساسات هستند و موجب اعمال همه اعمال انسان می شوند، استفاده از واژه ها را در روان درمانی مسخره نکنید
4. Mercury was believed to possess magical properties.
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این بود که عطارد دارای خواص جادویی است
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این بود که جیوه خواص جادویی دارد
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این بود که جیوه خواص جادویی دارد
5. The stones are believed to be endowed with magical powers.
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این است که این سنگ ها قدرت جادویی دارند
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این است که سنگها قدرتهای جادویی دارند
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این است که سنگها قدرتهای جادویی دارند
6. Her words had a magical effect on us.
[ترجمه ترگمان]کلمات او تاثیری جادویی بر ما داشتند
[ترجمه گوگل]کلمات او یک اثر جادویی بر ما بود
[ترجمه گوگل]کلمات او یک اثر جادویی بر ما بود
7. The beautiful island of Cyprus is a magical place to get married.
[ترجمه ترگمان]جزیره زیبا قبرس مکانی جادویی برای ازدواج است
[ترجمه گوگل]جزیره زیبای قبرس یک مکان جادویی برای ازدواج است
[ترجمه گوگل]جزیره زیبای قبرس یک مکان جادویی برای ازدواج است
8. He can be magical, he can be comical, but only rarely does he occupy the middle ground.
[ترجمه ترگمان]او می تواند جادویی باشد، می تواند خنده دار باشد، اما فقط به ندرت زمین وسطی را اشغال می کند
[ترجمه گوگل]او می تواند جادویی باشد، او می تواند خنده دار باشد، اما به ندرت زمین اشغال می کند
[ترجمه گوگل]او می تواند جادویی باشد، او می تواند خنده دار باشد، اما به ندرت زمین اشغال می کند
9. Magical properties are sometimes claimed for certain medicines.
[ترجمه ترگمان]خواص جادویی بعضی اوقات برای داروهای خاص ادعا می شود
[ترجمه گوگل]خواص جادویی گاهی اوقات برای داروهای خاصی ادعا می شود
[ترجمه گوگل]خواص جادویی گاهی اوقات برای داروهای خاصی ادعا می شود
10. Diamonds were once thought to have magical powers.
[ترجمه ترگمان]الماس زمانی فکر می کرد که قدرت های جادویی دارند
[ترجمه گوگل]یک بار به نظر می رسید که الماس قدرت جادویی داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک بار به نظر می رسید که الماس قدرت جادویی داشته باشد
11. The world of Disney is a magical experience that knows no age barriers.
[ترجمه بیتا] دنیای دیزنی ، تجربه ای جادویی است که هیچ محدودیت سنی ای ندارد .
[ترجمه ترگمان]دنیای دیزنی تجربه ای جادویی است که هیچ مانع سنی ندارد[ترجمه گوگل]دنیای دیزنی یک تجربه جادویی است که هیچ مانعی برای سن ندارد
12. Her beauty is magical.
[ترجمه ترگمان]زیبایی اش جادویی است
[ترجمه گوگل]زیبایی او جادویی است
[ترجمه گوگل]زیبایی او جادویی است
13. I used to believe my mother had magical powers.
[ترجمه ترگمان] من قبلا باور داشتم که مادرم قدرت های جادویی داشت
[ترجمه گوگل]من معتقد بودم که مادرت توانایی جادویی داشت
[ترجمه گوگل]من معتقد بودم که مادرت توانایی جادویی داشت
14. The trip was magical; the stuff of which dreams are made.
[ترجمه ترگمان]سفر جادویی بود؛ چیزهایی که رویاها ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]سفر جادویی بود چیزهایی که رویاها ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]سفر جادویی بود چیزهایی که رویاها ساخته شده اند
the magical transformation of eggs into a delicious omelet
تبدیل افسون‌آمیز تخم‌مرغ به املت خوشمزه
With the unruly and magical steed of wine, I have gone to the limitless universe of thought.
من با سمند سرکش و جادویی شراب تا بیکران عالم پندار رفته‌ام.
Water magically transformed into honey.
آب که با افسون تبدیل به عسل شده‌است.
پیشنهاد کاربران
شگفت انگیز و شبیه به جادو
اغوا کننده
شگفت آور
شگفت انگیزنده
اعجاب انگیز
تعجب آور
حیرت آور
شگفت انگیزنده
اعجاب انگیز
تعجب آور
حیرت آور
شگفت اور، تعجب اور
I'm an English person and i think its verry good to people know english laungug
سحر آمیز.
یعنی اینقدر سخته؟
واقعا که!
یعنی اینقدر سخته؟
واقعا که!
معجزه وار؛ معجزه گونه؛ شبهه معجزه
جادویی
■very pleasant or exciting
■of, relating to, characterized by, or producing magic : MAGIC
■produced by or as if by magic
■extremely or extraordinarily pleasant, enjoyable, or exciting
■of, relating to, characterized by, or producing magic : MAGIC
■produced by or as if by magic
■extremely or extraordinarily pleasant, enjoyable, or exciting
کلمات دیگر: