1. His attitudes show a certain narrowness of mind.
[ترجمه موسی] نگرش های او یک محدودیت ذهنی خاص را نشان می دهد.
[ترجمه ترگمان]نگرش او محدودیت فکری خاصی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]نگرش های او یک محدودیت خاصی از ذهن را نشان می دهد
2. The narrowness of the streets caused many traffic problems.
[ترجمه موسی] باریکی خیابان ها سبب مشکلات ترافیکی بسیاری شده است.
[ترجمه ترگمان]محدودیت خیابان ها باعث مشکلات ترافیکی بسیاری شد
[ترجمه گوگل]ناهموار بودن خیابان ها موجب مشکلات بسیاری در زمینه ترافیک شد
3. We were surprised by the narrowness of our victory.
[ترجمه موسی] ما از اختلاف اندک پیروزی خود شگفت زده شدیم.
[ترجمه ترگمان]ما از the پیروزی خود شگفت زده شدیم
[ترجمه گوگل]ما از محدودیت پیروزی ما شگفت زده شدیم
4. The narrowness of the government's victory reflected deep division within the Party.
[ترجمه موسی] اختلاف اندک پیروزی دولت منعکس کننده اختلاف عمیق در درون حزب بود.
[ترجمه ترگمان]محدودیت پیروزی دولت نشان دهنده تقسیم عمیق در داخل حزب بود
[ترجمه گوگل]محدودیت پیروزی دولت منعکس کننده تقسیمات عمیق درون حزب بود
5. Narrowness, however, is not Gray's way, and he cheerfully violates his own editorial principles.
[ترجمه ترگمان]با این حال، narrowness روش گری نیست، و او با خوشحالی اصول سرمقاله خودش را نقض می کند
[ترجمه گوگل]اما ناهماهنگی راه Grey نیست، و او با خوشحالی اصول سرمقاله خود را نقض می کند
6. The narrowness of this interpretation is self-evident.
[ترجمه ترگمان]محدودیت این تفسیر خود بدیهی است
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی از این تفسیر واضح است
7. I mentioned earlier that selfishness and narrowness get in the way of lawyers' branching out.
[ترجمه ترگمان]قبلا اشاره کردم که خودخواهی و محدودیت در روش منشعب شدن وکلا به دست می آید
[ترجمه گوگل]قبلا ذکر کردم که خودخواهی و ناتوانی در راه حل وکلا وجود دارد
8. The life consists of many roads: broad or narrowness; flatness or bumpiness.
[ترجمه ترگمان]زندگی شامل بسیاری از راه ها می شود: پهن یا محدودیت؛ همواری و bumpiness
[ترجمه گوگل]زندگی شامل بسیاری از جاده ها است: وسیع یا ناهموار؛ مسطح بودن یا ضعف
9. Due to the sudden narrowness of the estuary, the flood flowed higher and higher.
[ترجمه ترگمان]به خاطر محدودیت ناگهانی دهانه، سیل بالاتر و بالاتر می رفت
[ترجمه گوگل]با توجه به ناحیه ناگهانی سیلاب، سیل افزایش یافته و بالاتر است
10. We will, however, help others renounce fanaticism and narrowness through and engaging in compassionate dialogue.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ما به دیگران کمک می کنیم تا تعصب و محدودیت را از طریق وارد کردن و درگیر شدن در گفتگوی compassionate محکوم کنند
[ترجمه گوگل]با این وجود، ما به دیگران کمک خواهیم کرد که از تعصب و ناتوانی در گفتگوهای دلسوزانه خودداری کنند
11. Unfortunately, I am confined to this theme narrowness of my experience.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، من محدود به این موضوع محدودیت تجربه من هستم
[ترجمه گوگل]متاسفانه، من محدود به این موضوع محدودیت تجربه من است
12. The problem with achievement tests is the narrowness they impose on students.
[ترجمه ترگمان]مشکل آزمون های موفقیت، محدودیت زمانی است که آن ها بر روی دانش آموزان اعمال می کنند
[ترجمه گوگل]مشکل با تستهای دستاورد، محدودیتی است که دانشجویان آن را تحمیل می کنند
13. Charge nurse: The narrowness and early complication the necrosis.
[ترجمه ترگمان]پرستار شارژ محدودیت و زود بافت مرده
[ترجمه گوگل]پرستار شارژ: نازک شدن و عوارض اولیه نکروز
14. The partiality, the narrowness, emphasizes the self - of course.
[ترجمه ترگمان]طرفداری، محدودیت، بر خود - زمین تاکید می کند
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم، ناهمواری، خود را بر حسب خود تأکید می کند
15. Middle age is when broadness of mind and narrowness of waist change places.
[ترجمه ترگمان]عصر میانه زمانی است که broadness ذهن و محدودیت اندازه کمر را تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]سنین میانسالی زمانی است که گستردگی ذهن و محدودیت تغییرات کمر در مکانهای مختلف وجود دارد