کلمه جو
صفحه اصلی

narrowness


معنی : ضیق
معانی دیگر : تنگی، باریکی محدویت

انگلیسی به انگلیسی

• state of being narrow; lack of breadth

مترادف و متضاد

ضیق (اسم)
stinginess, stricture, tightness, narrowness, niggardliness

جملات نمونه

1. His attitudes show a certain narrowness of mind.
[ترجمه موسی] نگرش های او یک محدودیت ذهنی خاص را نشان می دهد.
[ترجمه ترگمان]نگرش او محدودیت فکری خاصی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]نگرش های او یک محدودیت خاصی از ذهن را نشان می دهد

2. The narrowness of the streets caused many traffic problems.
[ترجمه موسی] باریکی خیابان ها سبب مشکلات ترافیکی بسیاری شده است.
[ترجمه ترگمان]محدودیت خیابان ها باعث مشکلات ترافیکی بسیاری شد
[ترجمه گوگل]ناهموار بودن خیابان ها موجب مشکلات بسیاری در زمینه ترافیک شد

3. We were surprised by the narrowness of our victory.
[ترجمه موسی] ما از اختلاف اندک پیروزی خود شگفت زده شدیم.
[ترجمه ترگمان]ما از the پیروزی خود شگفت زده شدیم
[ترجمه گوگل]ما از محدودیت پیروزی ما شگفت زده شدیم

4. The narrowness of the government's victory reflected deep division within the Party.
[ترجمه موسی] اختلاف اندک پیروزی دولت منعکس کننده اختلاف عمیق در درون حزب بود.
[ترجمه ترگمان]محدودیت پیروزی دولت نشان دهنده تقسیم عمیق در داخل حزب بود
[ترجمه گوگل]محدودیت پیروزی دولت منعکس کننده تقسیمات عمیق درون حزب بود

5. Narrowness, however, is not Gray's way, and he cheerfully violates his own editorial principles.
[ترجمه ترگمان]با این حال، narrowness روش گری نیست، و او با خوشحالی اصول سرمقاله خودش را نقض می کند
[ترجمه گوگل]اما ناهماهنگی راه Grey نیست، و او با خوشحالی اصول سرمقاله خود را نقض می کند

6. The narrowness of this interpretation is self-evident.
[ترجمه ترگمان]محدودیت این تفسیر خود بدیهی است
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی از این تفسیر واضح است

7. I mentioned earlier that selfishness and narrowness get in the way of lawyers' branching out.
[ترجمه ترگمان]قبلا اشاره کردم که خودخواهی و محدودیت در روش منشعب شدن وکلا به دست می آید
[ترجمه گوگل]قبلا ذکر کردم که خودخواهی و ناتوانی در راه حل وکلا وجود دارد

8. The life consists of many roads: broad or narrowness; flatness or bumpiness.
[ترجمه ترگمان]زندگی شامل بسیاری از راه ها می شود: پهن یا محدودیت؛ همواری و bumpiness
[ترجمه گوگل]زندگی شامل بسیاری از جاده ها است: وسیع یا ناهموار؛ مسطح بودن یا ضعف

9. Due to the sudden narrowness of the estuary, the flood flowed higher and higher.
[ترجمه ترگمان]به خاطر محدودیت ناگهانی دهانه، سیل بالاتر و بالاتر می رفت
[ترجمه گوگل]با توجه به ناحیه ناگهانی سیلاب، سیل افزایش یافته و بالاتر است

10. We will, however, help others renounce fanaticism and narrowness through and engaging in compassionate dialogue.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ما به دیگران کمک می کنیم تا تعصب و محدودیت را از طریق وارد کردن و درگیر شدن در گفتگوی compassionate محکوم کنند
[ترجمه گوگل]با این وجود، ما به دیگران کمک خواهیم کرد که از تعصب و ناتوانی در گفتگوهای دلسوزانه خودداری کنند

11. Unfortunately, I am confined to this theme narrowness of my experience.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، من محدود به این موضوع محدودیت تجربه من هستم
[ترجمه گوگل]متاسفانه، من محدود به این موضوع محدودیت تجربه من است

12. The problem with achievement tests is the narrowness they impose on students.
[ترجمه ترگمان]مشکل آزمون های موفقیت، محدودیت زمانی است که آن ها بر روی دانش آموزان اعمال می کنند
[ترجمه گوگل]مشکل با تستهای دستاورد، محدودیتی است که دانشجویان آن را تحمیل می کنند

13. Charge nurse: The narrowness and early complication the necrosis.
[ترجمه ترگمان]پرستار شارژ محدودیت و زود بافت مرده
[ترجمه گوگل]پرستار شارژ: نازک شدن و عوارض اولیه نکروز

14. The partiality, the narrowness, emphasizes the self - of course.
[ترجمه ترگمان]طرفداری، محدودیت، بر خود - زمین تاکید می کند
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم، ناهمواری، خود را بر حسب خود تأکید می کند

15. Middle age is when broadness of mind and narrowness of waist change places.
[ترجمه ترگمان]عصر میانه زمانی است که broadness ذهن و محدودیت اندازه کمر را تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]سنین میانسالی زمانی است که گستردگی ذهن و محدودیت تغییرات کمر در مکانهای مختلف وجود دارد

پیشنهاد کاربران

تعصب
تنگ نظری
سختگیری

کوته فکری، کوته نظری، کوته بینی

narrowness ( noun ) = {محدودیت، باریکی، تنگی، لاغری، نازکی ( در مورد محدودیت فیزیکی ) }، {تعصب، نژادپرستی، تنگ نظری، فرقه گرایی، محدودیت ( در مورد محدودیت ذهنی ) }، {کوته نظری، تنگ نظری، تعصب گرایی، جانبداری ( در مورد ویژگی یا حالتی از کوته نظری ) }، {لاغری، باریکی، ظریفی، سستی، نحیفی ( در مورد اندام لاغر ) ، {ریاضت، سخت گیری، خودنمائی، تظاهر، جانماز آب کشی، افراط گری ( در رابطه با سلوک مذهبی سختگیرانه و ریاضتی ) }، {تعصب مذهبی، خشک اندیشی، قدرت طلبی، سخت گیری ( در مورد شرایط یا حالت نسخه پیچ شده برای دیگران ) }، {حساسیت افراطی، سخت گیری ( در مورد افراط و تفریط در رفتار و آداب ) }، {انحصارطلبی، فرقه گرایی، انزوا ( در مورد تعصب های فرقه ای یا ایلی ) }، {ظرافت، ریزه کاری، پیچیدگی، زیبایی ( در مورد ظرافت یا پیچیدگی بافت یا ساختار ) }، {تخصص، کارشناسی، دانش تخصصی، مهارت تخصصی ( در رابطه با تخصص یا رشته تخصصی ) }، {کوچکی، کوتولگی، ریز نقشی، کوچک اندامی ( در مورد ویژگی یا حالت کوچک و ریز نقش بودن ) }، {سخت گیری، نکته سنجی، دقت زیاد، موشکافی، صحت، درست ( در مورد ویژگی یا شرایط سخت گیر بودن ) }، {اندک اختلاف، حدودی، بینابینی، یر به یری ( اندک اختلاف یک پیروزی یا شکست این واقعیت است که فقط با میزان بسیار کمی اتفاق افتاده است و نتیجه به راحتی می توانست متفاوت باشد ) }



examples:
1 - the narrowness of the twisting Cambridge streets
باریکی خیابان های پیچ خورده کمبریج
2 - The narrowness of the mummy's skull matches closely that of the famous bust of Nefertiti.
باریکی جمجمه مومیایی با نیم تنه معروف نفرتیتی ( همسر اصلی فرعون مصر ) منطبق است.
3 - His main flaw is his narrowness of vision.
عیب اصلی او تنگ نظری تصورش ( دیدگاهش ) است.
4 - The person who is indifferent to philosophy and art condemns himself to a depressing narrowness of outlook.
شخصی که نسبت به فلسفه و هنر بی تفاوت است ، خود را به کوته نظری ناامیدکننده دیدگاه محکوم می کند.
5 - Despite the narrowness of the victory, the party will be pleased.
با وجود اختلاف اندک پیروزی ، حزب خوشحال خواهد شد.




کلمات دیگر: