کلمه جو
صفحه اصلی

naught


معنی : نا بودی، هیچ، صفر، عدم، نیستی، فاسد، بی ارزش
معانی دیگر : لا، (قدیم) اصلا، ابدا، رجوع شود به: nought، (مهجور) بی ارزش، بی فایده، به دردنخور، (مهجور) رذل، بدجنس، خبیث

انگلیسی به فارسی

هیچی، هیچ، صفر، نیستی، نا بودی، عدم، بی ارزش، فاسد


( nought =) هیچ، عدم، نیستی، صفر، نابودی، بی ارزش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: come to naught, set at naught
(1) تعریف: the number zero.
مشابه: cipher, zero

(2) تعریف: nothing.
مشابه: nil, zero

- The effect of our efforts was naught.
[ترجمه ترگمان] اثر تلاش های ما بی ثمر بود
[ترجمه گوگل] تأثیر تلاش ما کم بود
صفت ( adjective )
• : تعریف: without value; worthless.

- His hopes became naught.
[ترجمه حسن قاسمی سپرو] ارزوهای او نابود شد
[ترجمه ترگمان] امیدهای او بی ارزش شده بود
[ترجمه گوگل] امیدها او کم شده است

• zero; nothing; worthless (archaic); complete failure; total ruin (also nought)

دیکشنری تخصصی

[نساجی] گره بی ارزش - بی اثر
[ریاضیات] صفر، هیچ، خطا

مترادف و متضاد

نابودی (اسم)
ruin, extirpation, naught, liquidation, annihilation, extermination, inexistence, inexistency, smash-up

هیچ (اسم)
naught, whit, nix, zero, nil, nought

صفر (اسم)
naught, null, nullity, nothing, anything, aught, zero, nil

عدم (اسم)
loss, absence, lack, deficiency, shortage, naught, nullity, inexistence, want, inexistency, nihility, non-availability, nonentity

نیستی (اسم)
naught, nullity, inexistence, nothing, need, inexistency

فاسد (صفت)
perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

بی ارزش (صفت)
naught, null, trifling, trashy, brummagem, worthless, valueless, junky, worm-eaten, raffish, punk, fustian, no-par, picayune, picayunish, rubbishy, unvalued, waff

جملات نمونه

1. it matters naught
اصلا اهمیتی ندارد.

2. bring to naught
تبدیل به هیچ کردن،ناکامیاب کردن،ناکام کردن

3. come to naught
تبدیل به هیچ شدن،ناکامیاب شدن،ناکام شدن

4. set at naught
ناچیز شمردن،تحقیر کردن،به مبارزه طلبیدن

5. we have heard naught but good of him
ما چیزی جز خوبی از او نشنیده ایم.

6. he said: "knowest thou naught about syntax?" the other said: "naught!"
گفت: ((هیچ از نحو دانی ؟)) گفت: ((لا!))

7. Bonds do not exist for those to whom naught is dear or not dear.
[ترجمه ترگمان]اوراق قرضه برای کسانی وجود ندارد که در آن ها هیچ چیز عزیز یا بد نیست
[ترجمه گوگل]اوراق قرضه برای کسانی که به اندازه کافی عزیز هستند و یا عزیز نیستند وجود ندارد

8. His crime has gained him naught.
[ترجمه ترگمان]جنایت او را به هیچ وجه از دست نداده است
[ترجمه گوگل]جنایت او او را به دست آورده است

9. All our efforts were for naught.
[ترجمه ترگمان]تمام کوشش های ما بی هوده بود
[ترجمه گوگل]تمام تلاش ما برای کمبود بود

10. Most election promises can be set at naught.
[ترجمه ترگمان]اغلب وعده های انتخاباتی را می توان در هیچ قیمتی قرار داد
[ترجمه گوگل]بسیاری از وعده های انتخاباتی را می توان به مقدار کم تنظیم کرد

11. All this worrying proved for naught, because within the week senior management approved her proposal.
[ترجمه ترگمان]تمام این نگرانی ها به خاطر هیچی نبود، چون در طی هفته مدیریت ارشد این پیشنهاد را تایید کرد
[ترجمه گوگل]همه این نگرانی ها برای هیچ چیز اثبات نشد، زیرا در هفته مدیران ارشد پیشنهاد خود را تایید کرد

12. Without judicial review, statutory limits would be naught but empty words.
[ترجمه ترگمان]بدون بررسی قضایی، محدودیت های قانونی چیزی جز کلمات توخالی نیست
[ترجمه گوگل]بدون بررسی قضایی، محدودیت های قانونی صرفا صرف نظر از کلمات خالی نیست

13. Their work went all for naught.
[ترجمه ترگمان]کارشان بی هوده بود
[ترجمه گوگل]کار آنها تمام شد

14. All our good planning came to naught.
[ترجمه ترگمان]تمام نقشه های خوب ما بی نتیجه بود
[ترجمه گوگل]همه برنامه های خوب ما کم بود

15. All his labour has come to naught.
[ترجمه ترگمان]تمام کاره ای او بی هوده است
[ترجمه گوگل]تمام کارهایش کم است

We have heard naught but good of him.

ما چیزی جز خوبی از او نشنیده‌ایم.


he said: "knowest thou naught about syntax?" the other said: "naught!"

گفت: «هیچ از نحو دانی؟» گفت: «لا!»


It matters naught.

اصلاً اهمیتی ندارد.


اصطلاحات

come to naught

تبدیل به هیچ شدن، ناکامیاب شدن، ناکام شدن


set at naught

ناچیز شمردن، تحقیر کردن، به مبارزه طلبیدن


bring to naught

تبدیل به هیچ کردن، ناکامیاب کردن، ناکام کردن


پیشنهاد کاربران

چرت و پرت، بیهوده، هیچ

بی نتیجه


کلمات دیگر: