کلمه جو
صفحه اصلی

malcontent


معنی : سرکش، یاغی، متمرد، ناراضی، اماده شورش
معانی دیگر : ناخشنود

انگلیسی به فارسی

یاغی، سرکش، متمرد، ناراضی، اماده شورش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: dissatisfied with existing conditions or circumstances.
مترادف: discontent, discontented, disgruntled, dissatisfied
مشابه: contrary, displeased, negative
اسم ( noun )
مشتقات: malcontentedly (adv.), malcontentedness (n.)
• : تعریف: one who is discontented.
مترادف: faultfinder, grouch, grumbler
مشابه: bellyacher, dissenter, insurgent, negativist, rebel

• dissatisfied, not pleased with existing conditions or circumstances
person who is dissatisfied, one who is discontented, person who is not pleased with existing conditions or circumstances
a malcontent is a person who is unhappy with the way society is organized and who wants to try and change it; a formal word, used showing disapproval.

مترادف و متضاد

Synonyms: belly-aching, complaining, discontented, disgruntled, unhappy, unsatisfied


سرکش (صفت)
wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

یاغی (صفت)
unruly, turbulent, contumacious, lawless, mutinous, froward, malcontent

متمرد (صفت)
wayward, unruly, intractable, rebellious, disobedient, fractious, contumacious, malignant, malcontent

ناراضی (صفت)
peevish, tedious, malcontent

اماده شورش (صفت)
malcontent

dissatisfied


جملات نمونه

1. The malcontent is gunning for his supervisor.
[ترجمه ترگمان]The به دنبال supervisor برای سرپرست خود است
[ترجمه گوگل]ناسازگاری برای سرپرست خود داری

2. Five years ago a band of malcontents, mainly half-educated radicals, seized power.
[ترجمه ترگمان]پنج سال پیش یک گروه ناراضی، که عمدتا متشکل از افراد تندرو بود، قدرت را به دست گرفتند
[ترجمه گوگل]پنج سال پیش، گروهی از نارضایتی، به طور عمده رادیکال های نیمه تحصیلی، توانستند

3. The strike was engineered by a handful of malcontents.
[ترجمه ترگمان]اعتصاب توسط یه مشت شورشی طراحی شده
[ترجمه گوگل]این اعتصاب توسط تعدادی ناسازگار طراحی شده است

4. That seemed unlikely to win over the malcontents, but it may have been just enough to get the president home.
[ترجمه ترگمان]این به نظر بعید به نظر می رسید که بر علیه شورشی پیروز شود، اما ممکن بود کافی باشد که رئیس جمهور را به خانه برساند
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد بعید به نظر برسد، اما ممکن است به اندازه کافی برای به دست آوردن رییس جمهور در خانه باشد

5. Silence gave the malcontents the chance they wanted.
[ترجمه ترگمان]خاموشی به ایشان امکان نداشت
[ترجمه گوگل]سکوت به نارضایتی شانسی که آنها می خواستند داد

6. Don't assume that we are all Luddite malcontents afraid of change.
[ترجمه ترگمان]تصور نکن که همه ما از تغییر عقیده ناراضی هستیم
[ترجمه گوگل]فرض نکنید که همه ی ما از لوددیت ناراضی هستیم که از تغییر تغییر می کند

7. Spies, criminals, and malcontents.
[ترجمه ترگمان]جاسوس ها، مجرمین و ناراضی بودن
[ترجمه گوگل]جاسوس، مجرمان و ناسازگار

8. This brings about 9 cities respect is very malcontent, bilateral negotiation at a stand.
[ترجمه ترگمان]این موضوع حدود ۹ شهر را به ارمغان می آورد که احترام زیادی به مذاکرات دوجانبه و مذاکرات دو جانبه دارد
[ترجمه گوگل]این به ارمغان می آورد در مورد 9 شهرستان احترام بسیار ناراحت کننده است، مذاکرات دو جانبه در ایستگاه

9. Dissolving malcontent principle is the authority that respects boss.
[ترجمه ترگمان]اصل malcontent قدرتی است که به رئیس احترام می گذارد
[ترجمه گوگل]اصل حل ناشی از عدم اطمینان، اقتدار است که به رئیس احترام می گذارد

10. All the trouble is being caused by a handful of malcontents.
[ترجمه ترگمان]مشکل اینه که یه مشت شورشی بوجود اومده
[ترجمه گوگل]تمام مشکلات ناشی از تعدادی ناراحتی است

11. He attributes the statue controversy to a handful of malcontents.
[ترجمه ترگمان]او این مجسمه را با یک مشت malcontents آشنا می کند
[ترجمه گوگل]او اختلاف نظر در مورد مجسمه را به تعداد انگشت شماری از ناسازگاری ها اختصاص می دهد

12. His eldest son James, who had been living in Stirling castle, was persuaded to join the malcontents.
[ترجمه ترگمان]پسر بزرگش، جیمز، که در قلعه استرلینگ زندگی کرده بود، راضی شده بود که به مجلس رقص ملحق شود
[ترجمه گوگل]پسر ارشد او جیمز، که در قلعه استرلینگ زندگی می کرد، متقاعد شد که به ناسازگاری ها بپیوندد

13. No more will I look down my nose at whining, spineless malcontents.
[ترجمه ترگمان]دیگه هیچ کاری نمی تونم بکنم که دماغم رو از دست بدم و سرکش و بی جرات اینکارو بکنم
[ترجمه گوگل]نه بیشتر، من بینی خودم را در نغمه ها می بینم، بی شرمانه های بی نظیر

14. Mordovia is the cesspit into which are flushed the malcontents and malefactors of the Union of Soviet Socialist Republics.
[ترجمه ترگمان]Mordovia the است که در آن the و تبه کار اتحادیه جمهوری های سوسیالیست اتحاد جماهیر شوروی برافروخته شده است
[ترجمه گوگل]مروداویستی است که در آن خسارات و بدبختی های اتحادیه های جمهوری سوسیالیستی شوروی سست می شود

15. Every time I fill a vacant office, I make ten malcontent and one ingrate.
[ترجمه ترگمان]هر دفعه که یه دفتر خالی رو پر می کنم، ده تا یاغی و یه ingrate درست می کنم
[ترجمه گوگل]هر زمان که یک دفتر خالی را پر میکنم، من ده نفر را ناراحت میکنم و یک نفر را میبینم

پیشنهاد کاربران


Noun:

a person who is dissatisfied and rebellious

rebel
disruptor
troublemaker

&
discontent




ناراضی که تمایل به شکایت و شورش دارد


کلمات دیگر: