کلمه جو
صفحه اصلی

maritime


معنی : دریایی، بحری، وابسته به بازرگانی دریایی، وابسته بدریانوردی
معانی دیگر : زیست کننده در نزدیک دریا، کرانه زی، ساحلی، کرانه ای، دریا کناری، وابسته به کشتیرانی و دریانوردی، (هواشناسی) وابسته به هوای نسبتا مرطوب، بحری (در برابر: بری)، ملوان مانند، ناوی مانند، استان بحری یاساحلی

انگلیسی به فارسی

بحری، دریایی، وابسته به بازرگانی دریایی، وابسته بدریانوردی، استان بحری یاساحلی


دریایی، بحری، وابسته به بازرگانی دریایی، وابسته بدریانوردی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or concerning seagoing vessels, or intended for use in navigation at sea.
مترادف: marine, nautical, naval, ocean-going, seagoing
مشابه: sailing, seafaring

- Ship captains must obey maritime laws.
[ترجمه ترگمان] فرماندهان کشتی باید از قوانین دریایی اطاعت کنند
[ترجمه گوگل] کاپیتان کشتی باید از قوانین دریایی اطاعت کند

(2) تعریف: living or located in or near the sea.
مترادف: marine, oceanic, pelagic, sea, thalassic
مشابه: aquatic, deep-sea, nautical

- Norway and Denmark are maritime countries.
[ترجمه ترگمان] نروژ و دانمارک کشورهای دریایی هستند
[ترجمه گوگل] نروژ و دانمارک کشورهای دریایی هستند

• of or pertaining to the sea; bordering on the sea; in relation to the navy or navigation; living in or near the sea
maritime means relating to the sea and to ships; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] بحری، دریایی، وابستهبهبازرگانیدریایی

مترادف و متضاد

Synonyms: abyssal, aquatic, coastal, deep-sea, hydrographic, littoral, maritime, natatorial, nautical, naval, navigational, Neptunian, oceangoing, oceanic, oceanographic, of the sea, pelagic, saltwater, sea, seafaring, seagoing, seashore, seaside, shore


دریایی (صفت)
marine, maritime, nautical, pelagic, pelagian, thalassic

بحری (صفت)
marine, maritime

وابسته به بازرگانی دریایی (صفت)
maritime

وابسته بدریانوردی (صفت)
maritime

nautical


Synonyms: aquatic, deep-sea, marine, naval, oceangoing, oceanic, pelagic, seafaring, seagoing


concerning the sea


جملات نمونه

maritime provinces

استان‌های ساحلی


1. maritime climate
آب و هوای کرانه ای

2. maritime farmers
کشاورزان کرانه

3. maritime laws
قوانین دریانوردی

4. maritime provinces
استان های ساحلی

5. england is still considered a major maritime power
انگلستان هنوز یک قدرت عمده ی دریایی محسوب می شود.

6. he came to control a whole parcel of maritime companies
او کنترل یک عالمه شرکت دریانوردی را به دست آورد.

7. Amalfi and Venice were important maritime powers.
[ترجمه ترگمان]\"آمالفی\" و \"ونیز\" قدرت های دریایی مهمی بودند
[ترجمه گوگل]آمالفی و ونیز مهمات مهم دریایی بودند

8. Make sure you visit the maritime museum if you're interested in anything to do with ships or seafaring.
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که اگر به هر کاری با کشتی یا دریانوردی علاقه دارید، از موزه دریایی بازدید کنید
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که شما به موزه دریایی مراجعه کنید اگر شما علاقه مند به هر چیزی با کشتی و یا دریایی

9. San Francisco has lost nearly all of its maritime industry.
[ترجمه ترگمان]سان فرانسیسکو تقریبا تمامی صنعت دریایی خود را از دست داده است
[ترجمه گوگل]سان فرانسیسکو تقریبا تمام صنعت دریایی خود را از دست داده است

10. It has been restored by the National Maritime Museum over the past five years and was reopened in May.
[ترجمه ترگمان]این موزه در طی پنج سال گذشته توسط موزه ملی دریانوردی بازسازی شده است و در ماه می بازگشایی شد
[ترجمه گوگل]این طی 5 سال گذشته توسط موزه ملی دریایی بازگشته است و در ماه مه دوباره باز شد

11. Maritime cliff Armeria maritima - Ligusticum scoticum maritime rock crevice community.
[ترجمه ترگمان]صخره دریایی Armeria maritima - Ligusticum scoticum community صخره دریایی
[ترجمه گوگل]دریای صخره Armeria maritima - Ligusticum scoticum ساحل دریای خزنده جامعه

12. He is now Director of the Maritime Transport Bureau.
[ترجمه ترگمان]او اکنون رئیس اداره حمل و نقل دریایی است
[ترجمه گوگل]او اکنون مدیر اداره حمل و نقل دریایی است

13. This caravan system could not be coordinated with maritime trade except by means of an extensive semi-capitalist organization.
[ترجمه ترگمان]این سیستم کاروانی را نمی توان با تجارت دریایی هماهنگ کرد مگر به وسیله یک سازمان نیمه - سرمایه داری گسترده
[ترجمه گوگل]این سیستم کاروان نمی تواند با تجارت دریایی هماهنگ شود، مگر با یک سازمان نیمه سرمایه داری گسترده

14. And the system faces global maritime extinction by February 199
[ترجمه ترگمان]و این سیستم تا ۱۹۹ فوریه با انقراض دریایی جهانی رو به رو است
[ترجمه گوگل]و سیستم تا فوریه سال 199 با انقراض جهانی دریایی مواجه است

15. So far the list contains: marine biology, the Maritime Center, the Ancient Mariner, submarine, and marinating.
[ترجمه ترگمان]تا کنون این فهرست شامل: زیست شناسی دریایی، مرکز دریانوردی، ملوان باستانی، زیردریایی و marinating است
[ترجمه گوگل]تا کنون این فهرست شامل: زیست شناسی دریایی، مرکز دریایی، دریانورد باستان، زیردریایی و مارینینگ است

maritime farmers

کشاورزان کرانه


maritime laws

قوانین دریانوردی


England is still considered a major maritime power.

انگلستان هنوز یک قدرت عمده‌ی دریایی محسوب می‌شود.


maritime climate

آب‌وهوای کرانه‌ای


پیشنهاد کاربران

1 - دریایی
2 - نزدیک دریا


کلمات دیگر: