کلمه جو
صفحه اصلی

laden


معنی : پر، سنگین، مملو، سنگین بار، بارگیری شده
معانی دیگر : گران بار، زیر بار (چیزی)، بار شده، (نادر) رجوع شود به: lade، پر por

انگلیسی به فارسی

لندن، مملو، پر، سنگین، سنگین بار، بارگیری شده


مملو، بارگیری شده، سنگین، پر ( por )، سنگین بار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: loaded with a great burden; weighted.

- He appeared at the door, his arms laden with heavy bags.
[ترجمه ترگمان] او در آستانه در ظاهر شد، دست هایش پر از کیسه های سنگین بود
[ترجمه گوگل] او در درب ظاهر شد، دستانش با کیسه های سنگین

(2) تعریف: afflicted or burdened (often used in combination).

- laden with care
[ترجمه ترگمان] که پر از احتیاط بود
[ترجمه گوگل] با احتیاط لعنتی
- a heavy-laden man
[ترجمه ترگمان] یه مرد پر بار سنگین
[ترجمه گوگل] یک مرد سنگین
- a debt-laden business
[ترجمه ترگمان] یک کسب وکار پر از بدهی
[ترجمه گوگل] یک کسب و کار بدهکار
( verb )
• : تعریف: a past participle of lade.

• loaded, weighed down, bent under a heavy burden
if someone or something is laden with a lot of heavy things, they are holding or carrying them; a literary word.

مترادف و متضاد

پر (صفت)
full, rounded, ample, loaded, laden, fraught, rife, flown, top-full, populous

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

مملو (صفت)
full, loaded, laden, fraught, rife

سنگین بار (صفت)
laden

بارگیری شده (صفت)
laden

loaded down


Synonyms: burdened, charged, encumbered, fraught, full, hampered, oppressed, taxed, weighed down, weighted


Antonyms: empty, light, unladen, unloaded


جملات نمونه

laden with sorrow

زیر بار غم


The tree is laden with fruit.

درخت پر از میوه است.


debt-laden

زیر بار قرض


1. laden with sorrow
زیر بار غم

2. the tree is laden with fruit
درخت پر از میوه است.

3. their breasts were laden with medals
سینه ی آنها (یا جلو اونیفورم آنها) پر از مدال بود.

4. their horses were laden with booty
اسب های آنان با اموال غارت شده بار شده بود.

5. Dragging the fully laden boat across the sand dunes was no mean feat.
[ترجمه ترگمان]کشتی از روی تپه های شنی که از تپه های شنی روی تپه های شنی دیده می شد، کار بزرگی نبود
[ترجمه گوگل]کشیدن قایق به طور کامل در سراسر تپه های شن و ماسه به معنی شاهکار نبود

6. The tables were laden with food.
[ترجمه ترگمان]میزها پر از غذا بود
[ترجمه گوگل]جداول با غذا بارگذاری شدند

7. He always comes back from France laden with presents for everyone.
[ترجمه ترگمان]او همیشه از فرانسه برگشته و هدایایی برای همه دارد
[ترجمه گوگل]او همیشه از فرانسه با هدایایی برای همه می آید

8. He took the heavily laden tray from her.
[ترجمه ترگمان]سینی پر بار سنگین را از دستش گرفت
[ترجمه گوگل]او سینی شدید از او را گرفت

9. The ship was laden with war materials.
[ترجمه ترگمان]کشتی حامل مصالح جنگی بود
[ترجمه گوگل]کشتی با مواد جنگی بارگذاری شد

10. The trees were laden with apples.
[ترجمه ترگمان]درختان انباشته از سیب بودند
[ترجمه گوگل]درختان با سیب پر شده بودند

11. Many of their heavy industries are laden with debt.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از صنایع سنگین آن ها انباشته از بدهی هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از صنایع سنگین آنها دارای بدهی هستند

12. The trucks were laden with food and medicine.
[ترجمه ترگمان]کامیون ها پر از غذا و غذا بودند
[ترجمه گوگل]کامیون ها با غذا و دارو بارور شدند

13. The men trudged up the hill, laden with supplies.
[ترجمه ترگمان]افراد با بار سنگین از بالای تپه بالا رفتند
[ترجمه گوگل]مردان تپه ها را پرت کردند، با لوازم تسلیم شدند

14. His voice was soft, yet laden with threat.
[ترجمه ترگمان]صدایش نرم و هنوز پر از تهدید بود
[ترجمه گوگل]صدای او نرم بود، اما تهدید به بار آورد

15. The apple trees were laden with fruit.
[ترجمه ترگمان]درختان سیب پر از میوه بودند
[ترجمه گوگل]درختان سیب با میوه پر شده بودند

پیشنهاد کاربران

پایه ریزی

value - laden
ارزش گرا، ارزش مبنا، ارزش سو، ارزش پایه
( در مقابل value - free )

بارگیری شده، پُر

laden with values
مملو از ارزش ها

بار بطور مثال بار هیجانی یا بارعاطفی Emotional laden


کلمات دیگر: