کلمه جو
صفحه اصلی

jury


معنی : هیئت منصفه، ژوری، داورگان
معانی دیگر : هیئت منصفه ی دادگاه، دادوران، (در مسابقات و غیره) هیئت داوران، داوران، (کشتیرانی) موقتی، (کاربرد) اضطراری، ناگهگانی

انگلیسی به فارسی

(حقوق) هیئت منصفه‌ی دادگاه، ژوری، (در مسابقات و غیره) هیئت داوران، داوران


(کشتیرانی) موقتی، (کاربرد) اضطراری، ناگهگانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: juries
(1) تعریف: a body of persons summoned to a court of law who are sworn to hear evidence and give a true verdict in a case.

(2) تعریف: a committee formed to make evaluations and determine winners in a competition.

• group of persons who are chosen to hear evidence and render a verdict in a court of law; panel of judges, judging committee (as in a contest)
judge by means of a jury; evaluate by way of a jury; judge an art exhibit; choose material as proper and suitable for exhibition (in an art show for example)
(nautical) temporary, makeshift, designed for temporary use
a jury is a group of people in a court of law who listen to the facts about a crime and decide whether the person accused is guilty or not.
a jury is also a group of people who choose the winner of a competition.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] عضو هیأت منصفه

مترادف و متضاد

هیئت منصفه (اسم)
jury, trial jury

ژوری (اسم)
jury

داورگان (اسم)
jury

panel that hears legal matter


Synonyms: board, judges, peers, tribunal


جملات نمونه

1. jury tampering
اعمال نفوذ در هیات منصفه دادگاه

2. a jury box
جایگاه هیئت داوران (در دادگاه)

3. a jury mast
دکل موقتی

4. the jury announced the winner
داوران برنده را اعلام کردند.

5. the jury conferred for more than two hours
اعضای هیئت منصفه بیش از دو ساعت تبادل نظر می کردند.

6. the jury delayed a verdict for several hours
هیئت منصفه صدور رای را چندین ساعت به تاخیر انداخت.

7. the jury is still out
هیئت منصفه ی دادگاه (دادوران) هنوز رای نداده است.

8. the jury must fix guilt
هیئت منصفه ی دادگاه باید تقصیر را معلوم کند.

9. the jury returned the verdict of not guilty (or guilty)
هیئت منصفه ی دادگاه (دادوران) حکم برائت (یا محکومیت) را صادر کرد(ند).

10. a hung jury
هیئت داوران معلق (که به اتفاق رای نداده است)

11. trial by jury
دادرسی با هیئت منصفه (دادوران)

12. trial by jury
دادرسی توسط هیئت منصفه

13. he served on a jury twice
دوبار در هیات داوران (دادگاه) عضو بود.

14. the judge instructed the jury
قاضی به هیئت داوران رهنمود داد.

15. the judge sequestered the jury so that nobody would threaten or tempt them
قاضی هیات داوران را منزوی کرد که کسی آنها را تهدید یا تطمیع نکند.

16. to sit on a jury
جزو هیئت منصفه ی دادگاه (دادوران) بودن

17. twelve people constitute a jury
هیئت منصفه از دوازده نفر تشکیل می شود.

18. the judge's charge to the jury
دستور قاضی به هیئت منصفه

19. the privilege of trial by jury
حق محاکمه شدن توسط هیئت منصفه

20. the right of trial by jury shall be preserved
حق محاکمه توسط هیئت منصفه حراست خواهد شد.

21. his lawyer challenged three of the jury
وکیل او سه نفر از اعضای هیئت منصفه را رد کرد.

22. his secret testimony before the grand jury
شهادت محرمانه ی او در جلسه ی هیات منصفه عالی

23. the lawyer's words weighed heavily with the jury
سخنان وکیل هیات منصفه را سخت تحت تاثیر قرار داد.

24. By declaring him sane, the jury implied that he had a moral sense.
[ترجمه ترگمان]با اعلام این که عاقل است، هیئت منصفه به این نکته اشاره کرد که عقل خود را از دست داده است
[ترجمه گوگل]با اعلام او عاقلانه، هیئت منصفه اظهار داشت که او دارای حس اخلاقی است

25. The jury returned an acquittal after only seventeen minutes.
[ترجمه ترگمان]رای هیئت منصفه پس از هفده دقیقه به خیر گذشت
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه پس از تنها 17 دقیقه به اتهام محکومیت رسید

26. The jury watched video footage of the riots.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه فیلم ویدئویی آشوب ها را تماشا کرد
[ترجمه گوگل]هیئت داوران فیلم های ویدئویی شورش ها را تماشا کرد

27. The jury returned a unanimous verdict of guilty after a short deliberation.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه پس از مشورت کوتاهی حکم اتفاق آرا را صادر کرد
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه پس از یک مصاحبه کوتاه، یک حکم واحد را مجازات کرد

28. The jury were unanimous in their verdict.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه رای هیات منصفه رو صادر کرد
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه در حکم خود یک نفر است

29. The jury were divided in opinion.
[ترجمه ترگمان]اعضای هیئت منصفه عقیده داشتند
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه به نظر رسید

30. The jury returned a unanimous guilty verdict.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه هیات منصفه رو گناهکار اعلام کرد
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه یک حکم اتهام یک ساله را رد کرد

to sit on a jury.

جزو هیئت منصفه‌ی دادگاه (دادوران) بودن


the jury returned the verdict of not guilty (or guilty).

هیئت منصفه‌ی دادگاه (دادوران) حکم برائت (یا محکومیت) را صادر کرد(ند).


the jury is still out.

هیئت منصفه‌ی دادگاه (دادوران) هنوز رأی نداده است.


trial by jury

دادرسی با هیئت منصفه (دادوران)


the jury announced the winner.

داوران برنده را اعلام کردند.


a jury mast

دکل موقتی


پیشنهاد کاربران

هیئت منصفه

گروهِ داوری

هیئت قضاوت

The jury passed a verdict of guilty, with an appeal to the judge for clemency in


کلمات دیگر: