کلمه جو
صفحه اصلی

deliver


معنی : ازاد کردن، تحویل دادن، ایراد کردن، رستگار کردن
معانی دیگر : رهانیدن، آزاد کردن، نجات دادن، وارستن، زایاندن، (دکتر یا ماما) در وضع حمل به مادر کمک کردن، (خطابه و غیره) ایراد کردن، (سخنرانی) کردن، (پیام و غیره) دادن، رساندن، توزیع کردن، پخش کردن، واسپاردن، بیرون دادن، (بیرون) فرستادن، (ضربه و مشت و غیره) زدن، زاییدن، وضع حمل کردن، (عامیانه - با دادن رای یا بسیج هواداران و غیره از کاندید یا هدفی) جانبداری کردن، ایراد کردن نطق وغیره

انگلیسی به فارسی

آزادکردن، نجات دادن، تحویل دادن، ایراد کردن (نطق و غیره)، رستگار کردن


ارائه، تحویل دادن، ازاد کردن، ایراد کردن، رستگار کردن


انگلیسی به انگلیسی

• convey; give; express; give birth; redeem; surrender
if you deliver something, you take it to someone's house or office.
if you deliver a lecture or speech, you give it.
when someone delivers a baby, they help the woman who is giving birth.
when you deliver something that you have promised to do or make, you do it or make it.
to deliver something also means to give it to someone; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] تحویل دادن
[ریاضیات] تحویل دادن

مترادف و متضاد

announce, proclaim


administer; throw


Synonyms: acquit, discharge, emancipate, loose, ransom, redeem, release, rescue, save, unshackle


Synonyms: aim, deal, direct, dispatch, fling, give, hurl, inflict, launch, pitch, send, strike, transmit


discharge, give forth


Synonyms: accouch, bear, birth, born, dispense, feed, find, hand, hand over, produce, provide, release, supply, turn over


Synonyms: abandon, cede, commit, give up, grant, hand over, let go, resign, surrender, transfer, turn over, yield


Antonyms: capture, limit, restrain, restrict


free, liberate


ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

تحویل دادن (فعل)
surrender, render, deliver, hand over

ایراد کردن (فعل)
quote, deliver

رستگار کردن (فعل)
deliver

transfer, carry


Synonyms: bear, bring, cart, come across with, convey, dish out, distribute, drop, fork over, gimme, give, hand, hand-carry, hand over, pass, put on, put out, remit, transport, truck


Antonyms: hold, keep, retain


relinquish possession


Antonyms: confine, detain, imprison, restrain, restrict


Synonyms: address, bring out, broach, chime in, come out with, communicate, declare, express, give, give forth, impart, present, pronounce, publish, read, say, state, tell, throw out, utter, vent, voice


Antonyms: be quiet, keep, withhold


جملات نمونه

delivered from bondage

رهانیده از بردگی


Deliver us from evil, oh God.

خدایا - ما را از شر بدی برهان.


1. deliver us from evil, oh god
خدایا - ما را از شر بدی برهان.

2. deliver the goods
به قول خود عمل کردن

3. deliver the goods
(عامیانه) تحویل دادن،به وعده وفا کردن،شرایط لازم را حایز شدن

4. to deliver a grocery order
اجناس سفارشی از دکان بقالی را تحویل دادن

5. to deliver the mail
مرسولات پستی را توزیع کردن

6. did he deliver my message?
آیا او پیام مرا رساند؟

7. javad undertook to deliver the bricks on time
جواد تعهد کرد که آجرها را سر موعد تحویل بدهد.

8. They aim to deliver the people who are in bondage to superstitious belief.
[ترجمه A.A] آنها قصد دارند مردمی که در بند به باور خرافی اند را آزاد کنند
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها رساندن افرادی است که به اعتقاد خرافی در اسارت به سر می برند
[ترجمه گوگل]آنها قصد دارند افرادی را که به اعتقادات خرافاتی در اسارت هستند، تحویل دهند

9. Can he be trusted to deliver on his promises?
[ترجمه ترگمان]میشه به قولش عمل کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا او میتواند به وعدههایش اعتماد کند؟

10. Please deliver the baggage to my hotel as soon as you have located it.
[ترجمه A.A] لطفا به محض پیدا کردن آدرس چمدانها را به هتل من تحویل دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا وسایل را به محض اینکه در آن قرار گرفتید به هتل من تحویل دهید
[ترجمه گوگل]لطفا محموله را به هتل خود منتقل کنید، همانطور که شما آن را پیدا کرده اید

11. He took the opportunity to deliver us another snub.
[ترجمه ترگمان]او از این فرصت استفاده کرد تا ما را کوتاه کند
[ترجمه گوگل]او این فرصتی را به ما داد تا دیگری را به ما بدهد

12. The company will deliver free of charge.
[ترجمه ترگمان]این شرکت رایگان خواهد بود
[ترجمه گوگل]این شرکت رایگان ارائه خواهد شد

13. We promise to deliver within 48 hours.
[ترجمه ترگمان]قول میدیم ظرف ۴۸ ساعت دیگه تحویلش بدیم
[ترجمه گوگل]ما قول میدهیم ظرف 48 ساعت تحویل دهیم

14. They didn't deliver the right amount of sand.
[ترجمه ترگمان]آن ها مقدار مناسبی از شن را تحویل ندادند
[ترجمه گوگل]آنها مقدار مناسب شن و ماسه را تحویل نمی دادند

15. The Canadians plan to deliver more food to southern Somalia.
[ترجمه ترگمان]کانادایی ها قصد دارند غذای بیشتری به جنوب سومالی تحویل دهند
[ترجمه گوگل]کانادایی ها قصد دارند غذای بیشتری به جنوب سومالی بدهند

16. We are expected to deliver those letters before May.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که ما این نامه ها را قبل از ماه مه تحویل دهیم
[ترجمه گوگل]انتظار میرود که این نامهها قبل از ماه مه ارائه شود

17. He is scheduled to deliver the keynote address at an awards ceremony.
[ترجمه ترگمان]قرار است او سخنرانی اصلی را در مراسم اعطای جوایز برگزار کند
[ترجمه گوگل]او برنامه ریزی کرده است که سخنرانی اصلی را در مراسم جوایز ارائه کند

18. The store is more than happy to deliver goods to your home.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه از تحویل کالا به منزل لذت بیشتری می برد
[ترجمه گوگل]فروشگاه بیش از همه خوشحال است که کالا را به خانه شما تحویل دهد

Mehri is an obsterician and delivers babies.

مهری دکتر زنان است و بچه به دنیا می‌آورد.


He delivered a fine speech.

او سخنرانی خوبی کرد.


did he deliver my message?

آیا او پیام مرا رساند؟


to deliver the mail

مرسولات پستی را توزیع کردن


The newspaper will be delivered to your door every morning.

روزنامه هر بامداد جلو درب منزل شما تحویل خواهد شد.


The cargo was delivered.

محموله تحویل داده شد.


The well delivered 1000 barrels of oil per day.

چاه روزی هزار بشکه نفت بیرون می‌داد.


A blow had been delivered to the murder victim's forehead.

ضربه‌ای به پیشانی مقتول وارد آمده بود.


She delivered a boy.

او پسر زایید.


اصطلاحات

deliver the goods

به قول خود عمل کردن


be delivered of

(زن آبستن) فارغ شدن


پیشنهاد کاربران

تحویل دادن
take sth, esp goods or letters, to a place

تحقق

عرضه کردن

ایجاد کردن

همچنین:
انجام دادن، تهیه کردن، بانجام رساندن و یا بدست آوردن چیزی یا کاری که قول آن قبلا داده شده است
رسیدن به هدفی که برنامه/نقشه/طرح . . . آن قبلا ریخته شده باشد و یا تعهد شده باشد.

گنجاندن

ارائه کردن

Deliver a baby:
( به عنوان دکتر یا ماما ) بچه رو بدنیا آوردن ( مثلا با عمل سزارین یا به صورت طبیعی )


Collins:👇👇👇👇👇
When someone�delivers�a baby, they help the woman who is giving birth to the baby.

Eg: The baby was delivered by a paramedic.
بهیار بچش رو بدنیا آورد.

Eg: The baby was delivered by caesarean section.
بچه رو با عمل سزارین بدنیا آوردن.

ارائه دادن

ابلاغ کردن، اعلام کردن

در حقوق:صادر کردن

Deliver quality=ارائه دادن کیفیت

منجر شدن

بعضی اوقات به معنای سود رساندن هست


به دست آمدن

✔️ ( سخنرانی ) کردن، ( پیام و غیره ) دادن
One of definitions for leave: to 💥deliver💥, write or record something to be seen or heard later

⁦✔️⁩ارائه دادن،
ارائه کردن،
تحویل دادن
Art
Danish artist 💥delivers💥 empty frames for $84k as low pay protest
Denmark museum of modern art says Jens Haaning’s Take the Money and Run violates legal agreement
Theguardian. com@

یکی از معانیش میشه بدنیا آوردن
- She delivered a boy. او پسر زایید.
- Mehri is an obsterician and delivers babies. مهری دکتر زنان است و بچه به دنیا می آورد.
Can you deliver me a baby?

تحویل دادن هم معنی میده

بعضی جا ها معنی بدرقه کردن هم میده

در بعضی جاها به معنی توسعه دادن است. مثلاً

the company can deliver appropriate governance objectives

شرکت می تواند اهداف حکمرانی مناسب را توسعه دهد


کلمات دیگر: