کلمه جو
صفحه اصلی

wrinkle


معنی : چروک، چین خوردگی، اژنگ، چین، چین دادن، چروکیدن، چین و چروک خوردن، چروکیده شدن
معانی دیگر : کیس، انجوخ، آژنگ، سگرمه، چین و چروک، پستی و بلندی، ناصافی، موج، شیار، ناهمواری، چین انداختن، چروکاندن، چروکیده کردن، آژنگ دار کردن، چروک کردن، چروک افتادن، اشاره ی مفید، پیشنهاد مفید، راهنمایی، نوآوری، ابتکار، روش جدید، چروک شدن، چین افتادن، آژنگ دار شدن، (عامیانه) ترفند، وسیله یا روش جدید، فکر تازه

انگلیسی به فارسی

اژنگ، چین، چروک، چین خوردگی، چین و چروک خوردن،چروکیده شدن، چروکیدن، چین دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a crease or ridge on a normally flat surface such as cloth or skin.
مترادف: crease, crumple, pucker
مشابه: corrugation, crimp, crinkle, fold, gather, pleat, ridge, rumple, tuck

- The suitcase had been packed too tightly and all the clothes had wrinkles.
[ترجمه ترگمان] چمدان خیلی محکم بسته شده بود و تمام لباس ها چین و چروک داشت
[ترجمه گوگل] چمدان بیش از حد بسته بندی شده بود و تمام لباس ها دارای چین و چروک بود
- He noticed deep wrinkles in his forehead.
[ترجمه محمد] او ناگهان متوجه شد که روی پیشانیش چین و چروک های عمیقی وجو دارد.
[ترجمه ترگمان] چین های درشت پیشانی او را دید
[ترجمه گوگل] او چشمان عمیق در پیشانی خود را دید

(2) تعریف: (informal) a minor problem or obstacle.
مترادف: catch, complication, drawback, flaw, glitch, hitch, impediment, kink, rub, snag

- A few wrinkles need to be ironed out before we can proceed.
[ترجمه محمد] قبل از اینکه برویم سر صحبت، باید چند مشکل کوچک را حل کنیم.
[ترجمه ترگمان] بعضی از چین و چروک باید قبل از ادامه کار اتو شود
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه بتوانیم ادامه دهیم، چروکهای کمتری باید تمیز شوند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wrinkles, wrinkling, wrinkled
(1) تعریف: to make or cause wrinkles in.
مترادف: crease, crinkle, crumple, pucker, rumple
مشابه: corrugate, crimp, furrow, gather, knit, muss, purse, ridge

- Sitting at the concert wrinkled the back of her skirt.
[ترجمه ترگمان] در کنسرتی که از پشت دامنش بیرون زده بود نشسته بود
[ترجمه گوگل] نشستن در کنسرت به پشت دامنش چسبیده است

(2) تعریف: to draw up (the nose) in wrinkles; pucker.
مترادف: pucker
مشابه: crinkle

- The baby wrinkled her nose at the smell of the carrots.
[ترجمه ترگمان] بچه با بوی هویج بینی اش را چین انداخت
[ترجمه گوگل] کودک با چروکیده شدن صورتش در بوی هویج
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: wrinkleless (adj.), wrinkly (adj.)
• : تعریف: to form or acquire wrinkles.
مترادف: crease, crumple, knit, pucker, rumple
مشابه: crush, ridge

- Linen wrinkles easily.
[ترجمه ترگمان] چین های پیراهن به آسانی نمایان می شد
[ترجمه گوگل] چین و چروک خوردن به راحتی
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) an approach, method, development, device, or the like (usu. prec. by new).
مترادف: innovation
مشابه: approach, invention, tack

- This is a new wrinkle in data processing.
[ترجمه ترگمان] این یک چین و چروک جدید در پردازش داده ها است
[ترجمه گوگل] این یک چروک جدید در پردازش داده است

• crease; fold; trick, maneuver (slang)
crease; become creased
wrinkles are lines which form on someone's face as they grow old.
if something wrinkles or if you wrinkle it, it gets folds or lines in it.
when you wrinkle your nose or forehead, you tighten the muscles in your face so that the skin folds.
see also wrinkled.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] برجستگی،چین خوردگی

مترادف و متضاد

چروک (اسم)
wrinkle, pucker, shrinkage, plica

چین خوردگی (اسم)
wrinkle

اژنگ (اسم)
wrinkle

چین (اسم)
flexure, offset, fold, fringe, frill, crispiness, chitlings, crease, wrinkle, fluting, crimp, chitlins, chitterlings, furbelow, lock, pucker, plication, plica, plait, tuck, pleat

چین دادن (فعل)
quill, shirr, wrinkle, furbelow, corrugate

چروکیدن (فعل)
wrinkle, crimp

چین و چروک خوردن (فعل)
wrinkle

چروکیده شدن (فعل)
wrinkle

crinkle, fold


Synonyms: contraction, corrugation, crease, crow’s-foot, crumple, depression, furrow, gather, line, pleat, plica, pucker, ridge, rimple, rumple, tuck


Antonyms: smoothness


Synonyms: compress, corrugate, crease, crimp, crisp, crumple, furrow, gather, line, prune up, pucker, purse, rimple, ruck, rumple, screw up, scrunch, seam, shrivel, twist


Antonyms: smooth, straighten, unfold


جملات نمونه

1. to wrinkle one's brow
پیشانی خود را چین انداختن،اخم کردن

2. to wrinkle one's brow
ابروی خود را چین انداختن (درهم کشیدن)

3. a new wrinkle whereby smoke is refined
روش تازه ای که توسط آن دود پالایش می شود.

4. a slight wrinkle on the surface of the ice
یک ناصافی خفیف بر سطح یخ

5. thank you for the wrinkle about writing that note
از راهنمایی شما درباره ی نوشتن آن یادداشت متشکرم.

6. The harsh light revealed every crevice and wrinkle in his face.
[ترجمه ترگمان]نور شدید هر شکاف و چین و چروک صورتش را آشکار کرد
[ترجمه گوگل]نور شدید هر چشمی و چین و چروک در چهره اش را نشان داد

7. Years may wrinkle the skin, but to give up enthusiasm wrinkles the soul.
[ترجمه ترگمان]سال ها ممکن است پوست را چین و چروک کند، اما اشتیاق و شور و شوق را در روح ایجاد کند
[ترجمه گوگل]سالها ممکن است پوست را چروک کرده، اما شور و شوق به چروکیدن روح است

8. Too much sunbathing will wrinkle your skin.
[ترجمه ترگمان]حمام آفتاب خیلی زیاد باعث چروک شدن پوست شما خواهد شد
[ترجمه گوگل]آفتاب گرفتن بیش از حد پوست شما را چروک می کند

9. Her skin was still without a wrinkle.
[ترجمه ترگمان]پوستش بدون چین و چروک بود
[ترجمه گوگل]پوست او هنوز بدون چروک بود

10. The clothes may wrinkle up in water.
[ترجمه ترگمان]لباس ها ممکن است در آب چروک شوند
[ترجمه گوگل]لباس ها ممکن است در آب فرو بریزند

11. She wore a brown shirt pressed without a wrinkle.
[ترجمه ترگمان]پیراهن قهوه ای رنگی به تن داشت که چروک نشده بود
[ترجمه گوگل]او یک پیراهن قهوه ای بدون چین و چروک داشت

12. Shiseido's Wrinkle Smoothing Concentrate works on the principle of an optical illusion.
[ترجمه ترگمان]هموارسازی Wrinkle Shiseido s روی اصل یک خطای نوری عمل می کند
[ترجمه گوگل]کنسانتره چین و چروک Shiseido در اصل توهم نوری کار می کند

13. Every hair and wrinkle of him is big, as though I was looking at him with one of those microscopes.
[ترجمه ترگمان]همه موها و چین او بزرگ است، انگار که من با یکی از میکروسکوپ at به او نگاه می کردم
[ترجمه گوگل]هر مو و چروک از او بزرگ است، مثل اینکه من با یکی از این میکروسکوپ به او نگاه کردم

14. She would wrinkle her nose, show all her teeth and give a little puff of a snort.
[ترجمه ترگمان]بینی اش را چین می انداخت، دندان هایش را به هم نشان می داد و یک خرده خرناس می کشید
[ترجمه گوگل]او بینی خود را چروک می دهد، تمام دندان هایش را نشان می دهد و یک پف کمی از خوردن می دهد

15. A nose wrinkle, with nostrils flaring backwards: betrays annoyance or disgust.
[ترجمه ترگمان]یک چین بینی، با پره های بینی، از عقب، نفرت یا بیزاری را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]چین و چروک بینی، با ته نشستن سوراخ سوراخهای بینی و یا انزجار

16. The added wrinkle of possible impeachment proceedings only heightened investors' concern over the budget stalemate in Washington.
[ترجمه ترگمان]چین و چروک اضافه شده از روند استیضاح، تنها نگرانی سرمایه گذاران در مورد بن بست بودجه در واشنگتن را افزایش داد
[ترجمه گوگل]چروکهای اضافه شده از محاکمه احتمالی مصونیت تنها نگرانی سرمایه گذاران نسبت به وضعیت بودجه واشنگتن را افزایش دادند

17. How cunningly nature hides every wrinkle of her inconceivable antiquity under roses and violets and morning dew. Ralph Waldo Emerson
[ترجمه ترگمان]چه سرشت زیرکانه همه چین باستان را زیر گل سرخ و بنفشه و شبنم صبحگاهی پنهان می کند رالف والدو امرسون
[ترجمه گوگل]چقدر باهوش طبیعت هر چشمی از دوران نامفهومی او را تحت گل رز و بنفشه و شبنم صبحانه پنهان می کند رالف والدو امرسون

18. Already frost was whitening every wrinkle of her sleeve.
[ترجمه ترگمان]در همین حال یخ بندان هر چین آستین او را سفید می کرد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر یخ زدگی هر گونه چین و چروک از آستین خود را سفید

to wrinkle one's brow

ابروی خود را چین انداختن (درهم کشیدن)


Thank you for the wrinkle about writing that note.

از راهنمایی شما درباره‌ی نوشتن آن یادداشت متشکرم.


A new wrinkle whereby smoke is refined.

روش تازه‌ای که توسط آن دود پالایش می‌شود.


cloth that wrinkles easily

پارچه‌ای که زود چروک می‌شود


the wrinkles on my forehead

چین‌و‌چروک‌های پیشانی من


Iron the wrinkles off your dress.

چروک‌های پیراهن خود را با اطو برطرف کن.


a slight wrinkle on the surface of the ice

یک ناصافی خفیف بر سطح یخ


an old man's wrinkled face

چهره‌ی چروکیده‌ی پیرمرد


a wrinkled skirt

دامن چروکیده


پیشنهاد کاربران

شیار

مشکل کوچک

چین و چروک صورت

نکته، مورد کوچک

چین و چروک صورت not smooth

وِنجیدَن/ونجاندن

آژنگیدن.

چوروکیدن. چینیدن.

Wrinkle one's nose:
to show surprise, uncertainty, or disgust at something:
"Oooh, yuck!" 7 - year - old Pamela says, wrinkling her nose as she wipes gooey paste from her fingers onto her sweat pants

حرکتی برای نشان دادن تعجب، تردید یا تنفر که در فارسی بیشتر اخم کردن یا درهم کشیدن چهره معنی می شه تا چین انداختن بینی
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/wrinkle-your-nose


کلمات دیگر: