کلمه جو
صفحه اصلی

awe


معنی : وحشت، خوف، بیم، هیبت، ترس، هیبت دادن، ترساندن
معانی دیگر : (آمیزه ای از ترس و احترام و شگفتی) حیرت، دچار ترس و احترام کردن، به ابهت چیزی پی بردن، (قدیمی) قدرت ایجاد ترس توام با احترام، (مهجور) وحشت، هراس، ترس امیخته با احترام

انگلیسی به فارسی

هیبت، ترس (آمیخته با احترام)، وحشت، بیم، هیبت دادن، ترساندن


هیاهو، هیبت، ترس، وحشت، خوف، بیم، ترساندن، هیبت دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a very strong feeling of wonder, reverence, or fear, caused by something grand or powerful.
مترادف: fear, reverence, veneration, wonder, wonderment
مشابه: amazement

- When we looked out over the huge canyon, we were filled with awe.
[ترجمه ترگمان] وقتی به دره بزرگ نگاه کردیم، با ترس و وحشت پر شده بودیم
[ترجمه گوگل] هنگامی که ما به سمت دره عمیق نگاه کردیم، با هیجان پر شده بودیم
- An intense and emotional speaker, he inspired his listeners with awe.
[ترجمه ترگمان] او یک گوینده احساساتی و احساسی بود و شنوندگان را با هیبت بر می انگیخت
[ترجمه گوگل] سخنران شدید و احساسی، با شنوندگانش با احترام الهام گرفت
- He was in awe of his powerful and stern father when he was a child.
[ترجمه ترگمان] وقتی بچه بود از پدر قدرتمند و خشن او می ترسید
[ترجمه گوگل] او در دوران کودکی با حیرت پدر و مادرش مواجه بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: awes, awing, awed
• : تعریف: to cause to feel awe.
مترادف: overwhelm
مشابه: amaze, astonish, move, overcome, stun, terrify

- The size of the elephant awed the little boy.
[ترجمه ترگمان] اندازه فیل پسر بچه را تحت تاثیر قرار داده بود
[ترجمه گوگل] اندازه فیل از پسر کوچک خوشش می آید

• fear, fright; respect, veneration
arouse respect or fear, amaze, intimidate
awe is the respect and amazement that you feel when you are faced with something wonderful and rather frightening.
if you are in awe of someone, you have a lot of respect for them and are slightly afraid of them.
if you are awed by someone or something, you are impressed by them and rather frightened of them.

مترادف و متضاد

وحشت (اسم)
fear, dread, abhorrence, panic, terror, horror, fray, fright, funk, awe, jitters, trepidation

خوف (اسم)
scare, fear, dread, phobia, terror, horror, apprehension, funk, anxiety, awe, windup, boggle, trepidity

بیم (اسم)
scare, fear, dread, phobia, care, apprehension, funk, awe, misgiving, scrupulosity, qualm, scruple

هیبت (اسم)
scare, awe, solemnity

ترس (اسم)
fear, dread, horror, fray, awe, dismay, misgiving

هیبت دادن (فعل)
awe

ترساندن (فعل)
bash, abhor, scare, frighten, intimidate, terrorize, deter, fray, shock, fright, shore, huff, awe, appal, appall, spook, tremble, daunt, threaten, buffalo, bullyrag, cow, horrify

amazement


Synonyms: admiration, apprehension, astonishment, consternation, dread, esteem, fear, fright, horror, regard, respect, reverence, shock, stupefaction, terror, veneration, wonder, wonderment, worship


Antonyms: calmness, coolness, expectation, familiarity, intimacy, steadiness


amaze


Synonyms: alarm, appall, astonish, blow away, cow, daunt, dazzle, flabbergast, frighten, grandstand, horrify, hotdog, impress, intimidate, knock socks off, overawe, scare, showboat, startle, strike, stun, stupefy, terrify


Antonyms: expect


جملات نمونه

I stand in awe of God.

نسبت به ابهت خداوند احساس بیم و احترام می‌کنم.


1. i stand in awe of god
نسبت به ابهت خداوند احساس بیم و احترام می کنم.

2. they stood in awe of him
از او حساب می بردند.

3. he was quite in awe of the petticoats in the office
او از زنان اداره خیلی حساب می برد.

4. the child looked with awe at the statue of the prophet
کودک با ترس و احترام به مجسمه ی پیامبر نگاه کرد.

5. his learning filled everyone with awe
دانش او همه را غرق در احترام و شگفتی کرد.

6. to stand (or be) in awe of
احساس بیم و احترام کردن (نسبت به)

7. I've always held musicians in awe.
[ترجمه حسام] من همیشه موزیسییَن ها را با جذبه میدانم
[ترجمه ترگمان]من همیشه موسیقی دانان را با احترام نگه می داشتم
[ترجمه گوگل]من همیشه هنرمندان را با هیجان به سر می بردم

8. The sight filled us with awe.
[ترجمه ترگمان]این منظره ما را با ترس و وحشت پر کرد
[ترجمه گوگل]چشم ما را با هیجان پر کرد

9. Most people hold him in some awe.
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردم او را در ترس و وحشت نگه می دارند
[ترجمه گوگل]اکثر مردم او را در برخی از حوادث نگه دارد

10. He felt great awe for the landscape.
[ترجمه ترگمان]او برای این منظره ابهت و ابهت زیادی احساس می کرد
[ترجمه گوگل]او احساس خوبی برای چشم انداز احساس کرد

11. What I mostly felt was awe at her achievement.
[ترجمه ترگمان]چیزی که من بیشتر احساس می کردم از دست دادن او تحسین و وحشت بود
[ترجمه گوگل]بیشتر اوقات احساس غرور در موفقیت او بود

12. No difficulty could awe these young men.
[ترجمه ترگمان]به زحمت می توانست از این جوانان وحشت داشته باشد
[ترجمه گوگل]هیچ مشکلی برای این مردان جوان وجود ندارد

13. All of the neighbours were a little in awe of my mother.
[ترجمه ترگمان]همه همسایه ها از مادرم وحشت داشتند
[ترجمه گوگل]همه همسایگان کمی در ترس از مادرم بودند

14. As children we were rather in awe of our grandfather.
[ترجمه ترگمان]به عنوان کودکان ما نسبت به پدر بزرگ خود احترام می گذاریم
[ترجمه گوگل]همانطور که بچه ها بودیم نسبت به پدربزرگ ما احترام داشتیم

15. The erupting volcano was an awe - inspiring sight.
[ترجمه ترگمان]فوران آتشفشان فوران بزرگی بود
[ترجمه گوگل]آتشفشان آتشفشان، یک چشم انداز هیجان انگیز بود

The child looked with awe at the statue of the prophet.

کودک با ترس و احترام به مجسمه‌ی پیامبر نگاه کرد.


His learning filled everyone with awe.

دانش او همه را غرق در احترام و شگفتی کرد.


The high ceiling of the hall and the silence awed him.

تاق بلند و سکوت تالار او را مجذوب و مرعوب کرد.


اصطلاحات

awe-inspiring

موجب ترس و احترام، پر‌ابهت، اعجاب‌انگیز


to stand (or be) in awe of

احساس بیم و احترام کردن (نسبت به)


پیشنهاد کاربران

پروا، باک، بیم، هراس، ترس، وحشت

ترس، هراس، وحشت

Scare

تحسین کردنچیزی یا فردی از روی ترس و هیبت آن

تحسین

در یک کلام. . .
هیبت

بُهت

حساب بردن

ترس توام با احترام

خشیت

( آمیزه ای از ترس و احترام و شگفتی ) حیرت

How does she manage to run so fast at her age?" he asked in awed tones

ارادت، احترام

ابهت، سهم ( به معنای ترس )


کلمات دیگر: