کلمه جو
صفحه اصلی

chagrin


معنی : ازردگی، سوزش، غم وغصه، اندوه، الم، تنگدلی، اندوهگین کردن، ازرده کردن
معانی دیگر : سر افکندگی، آزردگی خاطر، دلخوری، احساس شرم و دلزدگی (به خاطر شکست یا نومیدی یا نارو خوردن)، حسرت، سر افکنده کردن، تنگدل شدن

انگلیسی به فارسی

سر افکندگی، آزردگی خاطر، دلخوری، احساس شرم و دلزدگی (به‌خاطر شکست یا نومیدی یا نارو خوردن)، حسرت، تنگدلی


سرافکنده کردن، تنگدل شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: embarrassment or humiliation arising from disappointment or failure.
متضاد: pride
مشابه: disappointment, dismay, embarrassment, humiliation, mortification, shame

- Much to his chagrin, he realized that it was his error that had caused all the damage.
[ترجمه ترگمان] با وجود ناراحتی او، متوجه شد که این خطای او بوده که باعث همه خسارت شده بود
[ترجمه گوگل] او به شدت متأثر شد و متوجه شد که خطایی بود که باعث خسارت شد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chagrins, chagrining, chagrinning, chagrined, chagrinned
• : تعریف: to cause to feel chagrin.
مشابه: abash, disappoint, dismay, embarrass, humiliate, mortify, shame

- He was chagrined to discover that he had arrived too late collect the prize money.
[ترجمه ترگمان] از اینکه متوجه شد که بیش از حد دیر رسیده بود مبلغ جایزه را جمع آوری کرده بود، افسرده شد
[ترجمه گوگل] او فریاد کشید که او خیلی دیر خرج پول جایزه را دریافت کرده است

• annoyance; disappointment; humiliation
annoy; disappoint; cause feelings of annoyance or disappointment; humiliate
chagrin is a feeling of annoyance or disappointment; a formal word.

مترادف و متضاد

cause displeasure


displeasure


ازردگی (اسم)
annoyance, irritation, vexation, chagrin

سوزش (اسم)
burning, annoyance, irritation, chagrin, sting, inflammation, smart pain

غم وغصه (اسم)
chagrin

اندوه (اسم)
distress, dole, heartache, chagrin, grief, dolor, dolour, teen

الم (اسم)
chagrin

تنگدلی (اسم)
chagrin, despondency, despondence

اندوهگین کردن (فعل)
grieve, chagrin

ازرده کردن (فعل)
chagrin

Synonyms: annoyance, balk, blow, crushing, discomfiture, discomposure, disgruntlement, dismay, disquiet, dissatisfaction, embarrassment, fretfulness, frustration, humiliation, ill-humor, irritation, letdown, mortification, peevishness, shame, spleen, upset, vexation


Antonyms: delight, gladness, happiness, joy, pleasure, triumph


Synonyms: abash, annoy, confuse, crush, discomfit, discompose, disconcert, disgrace, dismay, displease, disquiet, dissatisfy, embarrass, humiliate, irk, irritate, mortify, peeve, perturb, shame, upset, vex


Antonyms: delight, make happy, please


جملات نمونه

1. ahmad discovered to his great chagrin that he had failed the examination
احمد با کمال سرافکندگی دریافت که در امتحان رد شده است.

2. Much to his chagrin, he did not win the race.
[ترجمه ترگمان]با کمال تاسف او مسابقه را نبرده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت مورد انتقاد او بود

3. To her chagrin, neither of her sons became doctors.
[ترجمه ترگمان]از آن گذشته، هیچ یک از پسرهای او دکتر نشدند
[ترجمه گوگل]به نظر او، هیچ یک از پسران او پزشک نبودند

4. Much to his chagrin, he came last in the race.
[ترجمه ترگمان]با وجود chagrin، آخرین بار در مسابقه شرکت کرد
[ترجمه گوگل]او به شدت درگیر مسابقه بود

5. To the chagrin of authorities, flood control is not their only use.
[ترجمه ترگمان]برای the مقامات، کنترل سیل تنها استفاده از آن ها نیست
[ترجمه گوگل]به منافع مقامات، کنترل سیل تنها استفاده آنها نیست

6. Chagrin A strong belief in the supernatural characterises communities of Romany gypsies.
[ترجمه ترگمان]Chagrin یک اعتقاد قوی به جامعه ماورای طبیعی از gypsies رومانی دارد
[ترجمه گوگل]Chagrin اعتقاد قوی به فوقالعاده، جوامع کولی های رومی را مشخص می کند

7. To his chagrin, only a small crowd turned out to watch him.
[ترجمه ترگمان]فقط جمعیت کوچکی به او نگاه می کردند و او را تماشا می کردند
[ترجمه گوگل]به نظر او، فقط یک جمعیت کوچک به او نگاه کرد

8. The company will probably discover, to its chagrin, that it cuts both ways.
[ترجمه ترگمان]شرکت احتمالا به to خود پی خواهد برد که هر دو روش را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]این شرکت، احتمالا به دلایلی که دارد، کشف می کند که هر دو راه را از بین می برد

9. She could sympathize with his chagrin but it was hardly enough to keep him awake at night.
[ترجمه ترگمان]او می توانست با chagrin همدردی کند، اما به سختی می توانست او را در شب بیدار نگه دارد
[ترجمه گوگل]او می تواند با غم و اندوه خود همدردی کند اما به سختی کافی بود تا او را در شب بیدار نگه دارد

10. To his senior executives' chagrin, Mr McGovern always flies economy class and is proud of it.
[ترجمه ترگمان]آقای مک McGovern برای مدیران ارشد خود، همیشه از طبقه اقتصادی پرواز می کند و به آن افتخار می کند
[ترجمه گوگل]آقای مک گاورن به مدافعان ارشد اجرایی خود، همیشه کلاس اقتصاد را می کشد و از آن استقبال می کند

11. People in charge of the investigation have expressed chagrin repeatedly at the anger and impatience expressed by those whose loved ones perished.
[ترجمه ترگمان]افرادی که مسئول این تحقیقات هستند، به طور مکرر به خشم و ناشکیبایی ابراز شده توسط کسانی که عزیزانشان نابود شده اند، ابراز نگرانی کرده اند
[ترجمه گوگل]افرادی که مسئول بررسی تحقیقات هستند، بارها و بارها با خشم و بی حوصله بیان شده توسط کسانی که عزیزانشان از بین رفته اند، مکررا ابراز شده اند

12. Much to the chagrin of some, Great Harvest insists that bread should have one shape and one shape only -- round.
[ترجمه ترگمان]بیشتر به the برخی، برداشت بزرگ اصرار دارد که نان باید یک شکل داشته باشد و یک شکل فقط یک شکل داشته باشد
[ترجمه گوگل]به خاطر برخی از مزخرفات، Harvest Great اصرار دارد که نان باید یک شکل و یک شکل داشته باشد - دور

13. Still, much to your chagrin, you find yourself occasionally tickled by the screwball antics of the likable cast of characters.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، خیلی به خاطر your، شما گاهی اوقات خود را با حرکت های عجیب و غریب آدم های دوست داشتنی نشان می دهید
[ترجمه گوگل]با این حال، بسیار به دلخوشی شما، شما گاهی اوقات توسط antic screwball از شخصیت قابل ستایش از بین می برد

14. He let her go, and to her chagrin she burst into tears.
[ترجمه ترگمان]به او اجازه داد که برود، و در غم او اشک ریخت
[ترجمه گوگل]او اجازه داد او را بگذارد، و به او شکوفایی او را به اشک

15. To the chagrin of congressional leaders, his policy proposals were prepared in secret without consultation with them.
[ترجمه ترگمان]به the رهبران کنگره، پیشنهادها سیاست او بدون مشورت با آن ها آماده شد
[ترجمه گوگل]به دلایلی از رهبران کنگره، پیشنهادات سیاسی خود را بدون مشورت با آنها آماده می شد

Ahmad discovered to his great chagrin that he had failed the examination.

احمد با کمال سرافکندگی دریافت که در امتحان رد شده است.


Ali was particularly chagrined at their refusal to come.

علی به‌خصوص از این دلخور بود که آنها از آمدن خودداری کرده بودند.


پیشنهاد کاربران

احساس حقارت

شرمساری
Embarrassment

در حالت none
دلخوری یا اندوه بخاطر شکست یا تحقیر

در حالت verb
احساس ناراحتی و اندوه کردن


کلمات دیگر: