1. glue alone cannot hold these two pieces of wood bonded together
چسب به تنهایی نمی تواند این دو قطعه چوب را به هم متصل نگه دارد.
2. he alone is responsible
فقط او مسئول است.
3. walking alone in a cemetery at night is an eerie experience
شب هنگام تنها در گورستان قدم زدن دلهره آور است.
4. leave alone
اذیت نکردن،به حال خود گذاشتن،هلیدن
5. let alone
1- به حال خود گذاشتن،اذیت نکردن،مزاحم نشدن
6. let alone (or let be)
1- به حال خود گذاشتن،اذیت نکردن،ول کردن
7. he acted alone
او به تنهایی عمل کرد.
8. he lives alone
او تنها زندگی می کند.
9. leave him alone for now, he is in a very bad mood
الان سراغش نرو که خلقش خیلی تنگ است.
10. the box alone weighs ten kilograms
جعبه به تنهایی ده کیلو وزن دارد.
11. will force alone avail us?
آیا اعمال زور به تنهایی کاری برایمان صورت خواهد داد؟
12. go it alone
به تنهایی عمل کردن،تنها انجام دادن یا معتقد بودن
13. leave someone alone
به حال خود گذاشتن،به حال خود رها کردن
14. she was left alone and without resource
او را تنها و درمانده رها کرده بودند.
15. she was left alone in a strange land
در یک شهر غریب یکه و تنها رها شده بود.
16. the hut stood alone in the forest
کلبه ای که تک و تنها در جنگل قرار داشت.
17. leave well (enough) alone
سری که درد نمی کند دستمال نبند
18. leave well enough alone
سری را که درد نمی کند دستمال مبند
19. a feeling of being alone
احساس تنها بودن
20. she took her breakfast alone
صبحانه را تنها صرف کرد.
21. she wants to be alone
او میل دارد تنها باشد.
22. to live on bread alone
فقط با نان زندگی کردن
23. he can't even walk, let alone run!
او راه هم نمی تواند برود چه برسد به اینکه بدود!
24. he insists on going it alone
او اصرار می کند که تنهایی (آن کار را) انجام بدهد.
25. he is accustomed to being alone
او به تنها بودن خو گرفته است.
26. i got used to being alone
به تنها بودن عادت کردم.
27. in the sentence "he lives alone by himself" the phrase" by himself" is redundant
در جمله ی ((او تنها با خودش زندگی می کند)) عبارت ((با خودش)) زاید است.
28. my reliance is on god alone
پشت گرمی من به خداست و بس.
29. you can't possibly write that alone
امکان ندارد بتوانی تنهایی آن را بنویسی.
30. at the polls, a voter is alone and votes freely
در محل اخذ رای،رای دهنده تنها و آزادانه رای می دهد.
31. fuck off! i want to be alone
گمشو! می خواهم تنها باشم.
32. he quit his addiction through willpower alone
فقط با قدرت اراده اعتیاد خود را ترک کرد.
33. man does not live by bread alone
(انجیل) بشر تنها برای غذا خوردن خلق نشده است.
34. nice girls do not go there alone
دخترهای نجیب تنها آنجا نمی روند.
35. a job that pertains to one man alone
شغلی که تنها به یک نفر مربوط می شود
36. he doesn't even have a penny, let alone a house!
آهی در بساط ندارد،چه رسد به خانه و زندگی !
37. it is irresponsible to leave a child alone in a house
تنها گذاشتن کودک در خانه سهل انگاری است.
38. outside of one old servant, he lives alone
به جز یک نوکر پیر کس دیگری با او زندگی نمی کند.
39. the lordship of the world is his alone
سروری جهان فقط به او تعلق دارد و بس.
40. the situation was desperate and england stood alone against hitler
وضعیت نومید کننده بود و انگلیس تنها در مقابل هیتلر ایستادگی می کرد.
41. they looked around to confirm that they were alone
آنها به اطراف نگاه کردند تا مطمئن شوند که تنها هستند.
42. a young woman, of a sullen aspect, was sitting alone on the bench
زنی جوان،با سیمایی در هم،تنها روی نیمکت نشسته بود.
43. she decided to leave her job and go it alone as a lawyer
او تصمیم گرفت شغل خود را رها کرده و تک و تنها به وکالت دادگستری بپردازد.
44. suddenly i wakened to the piont that i was alone and unarmed
ناگهان به این نکته واقف شدم که تنها و بی اسلحه هستم
45. akbar wanted to get rid of the uninvited guests and be alone with his friend
اکبر می خواست مهمانان ناخوانده را از سرباز کند و با دوستش تنها بشود.
46. this is too big a project to be undertaken by one man alone
این طرح خیلی بزرگتر از آن است که فقط یک نفر بتواند آن را به عهده بگیرد.
47. laugh and the world will laugh with you; weep and you weep alone
خنده کن و دنیا با تو می خندد،گریه کن و هیچ کس با تو گریه نمی کند (مردم در شادی تو شریک می شوند ولی در هنگام غم تو را تنهامی گذارند)