کلمه جو
صفحه اصلی

wick


معنی : فتیله، فتیله فندک، افروزه، چیزی که بجای فتیله بکار رود
معانی دیگر : (قدیمی) دهکده، روستا، ده

انگلیسی به فارسی

فتیله، چیزی که بجای فتیله بکار رود، افروزه


ویک، فتیله، فتیله فندک، افروزه، چیزی که بجای فتیله بکار رود


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a cord or tape of loosely bunched, braided, or woven fibers that, in a candle, oil lamp, or the like, draws up fuel by capillary action to be burned at its upper end.
مشابه: mantle, taper

(2) تعریف: a device that similarly draws fluid by capillary action.

• bundle of fibers or string used in burning a candle or an oil lamp; cloth that draws up liquid by capillary action
the wick of a candle is the piece of string in it which burns when it is lit.
the wick of a paraffin lamp or cigarette lighter is the part which supplies the fuel to the flame when it is lit.

مترادف و متضاد

فتیله (اسم)
lint, wick

فتیله فندک (اسم)
tinder, wick

افروزه (اسم)
wick

چیزی که بجای فتیله بکار رود (اسم)
wick

جملات نمونه

1. the wick was wet and the sparks didn't take
فتیله تر بود و جرقه ها نگرفت.

2. a lantern's wick
فتیله ی چراغ فانوس

3. It's very hard to turn the wick up and down.
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن فتیله و پایین رفتن خیلی سخته
[ترجمه گوگل]بسیار سخت است که جیغ را به سمت بالا و پایین بچرخانید

4. The boss gets on my wick with his everlasting complaints about timekeeping. And he thinks nothing of rolling up to the office at ten o'clock himself.
[ترجمه ترگمان]رئیس با شکایات همیشگی خود در مورد timekeeping به wick می ره و فکر می کند که در ساعت ده خودش به اداره می رود
[ترجمه گوگل]رئیس با شکایت های ابدی خود درباره زمان نگهداری می شود و او فکر می کند هیچ چیز از رسیدن به دفتر در ساعت ده خود خود

5. She's always talking about herself—she gets on my wick.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه راجع به خودش حرف می زنه
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد خودش صحبت می کند - او بر روی چوب من می ایستد

6. Just out of college in the early 1970s, Wick worked as a commercial photographer and learned about lighting.
[ترجمه ترگمان]در اوایل دهه ۱۹۷۰، ویک به عنوان یک عکاس تجاری کار کرد و در مورد نورپردازی مطلع شد
[ترجمه گوگل]ویک در خارج از کالج در اوایل دهه 70 به عنوان یک عکاس تجاری مشغول به کار شد و درباره روشنایی آموخت

7. As semi-podunk semi-newspapers go, Wick Communications is something of a 900-pound gorilla.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نیمه - نیمه -، ارتباطات ویک چیزی از گوریل ۹۰۰ پوندی است
[ترجمه گوگل]همانطور که نیمی از روزنامه های نیمه پدکن می روند، ویک ارتباطات چیزی از گوریل 900 پوند است

8. Wick eschewed the spotlight before Christmas last year.
[ترجمه ترگمان]قبل از کریسمس سال گذشته، ویک قبل از کریسمس از کانون توجه اجتناب کرد
[ترجمه گوگل]ویک پیش از کریسمس سال گذشته توجه ویژه ای را پشت سر گذاشت

9. The wick flickered hesitantly, then licked upward into a bright yellow tongue.
[ترجمه ترگمان]فتیله را با تردید تکان داد، سپس به صورت یک زبان زرد روشن شکست
[ترجمه گوگل]جادوگر به تدریج سوسو زد و سپس به یک زبان زرد روشن تبدیل شد

10. The dark rock of the Wick was splashed with kittiwake droppings - streaks of whitewash - from countless cup-nests.
[ترجمه ترگمان]صخره سیاه ویک پر از فضله جغدها شده بود و رگه های سفید of از nests بی شمار داشت
[ترجمه گوگل]سنگهای تیره ویک با پاشیدن کتایوایک - رگه های سفید کننده - از لثه های بی شمار کپک شده بود

11. The wick lay almost flat in a perilously small amount of wax.
[ترجمه ترگمان]فتیله تقریبا به مقدار زیادی موم شده بود
[ترجمه گوگل]جاروبرقی تقریبا مسطح در مقدار بسیار خطرناک موم قرار دارد

12. Wick has the horses, and the deep pockets to pay them.
[ترجمه ترگمان]ویک اسب داره و جیب های deep برای پرداخت them
[ترجمه گوگل]ویک اسب ها و جیب های عمیق را به آنها پرداخت می کند

13. He was at school at Peterhead and Wick academies.
[ترجمه ترگمان]در آموزشگاه های Peterhead و Wick به مدرسه می رفت
[ترجمه گوگل]او در دانشکده های پیترهد و ویک در مدرسه بود

14. Ultimately, it just gets on your wick.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، فقط فتیله شما را می گیرد
[ترجمه گوگل]در نهایت، آن را فقط در جیب خود می شود

15. Love is like a match to a wick. It takes that right combination to strike a flame. But once the flame is there, it can either give warmth, die out or burn your world to ashes. Even kill you. It's how you sustain the flame, feed it, and moderate the amount of energy in balance. Anthony Liccione
[ترجمه ترگمان]عشق مثل چوب کبریت است یک ترکیب مناسب برای ضربه زدن به یک شعله نیاز دارد اما وقتی شعله آن موجود است، یا می تواند گرما بدهد، بمیرد یا دنیای شما را به خاکستر تبدیل کند حتی kill این روشی است که شما شعله را حفظ کرده، آن را تغذیه می کنید، و مقدار انرژی را متعادل می کنید آنتونی Liccione
[ترجمه گوگل]عشق مانند یک مسابقه با یک ویک است طول می کشد که ترکیب مناسب برای حمله به یک شعله اما هنگامی که شعله وجود دارد، می تواند گرما را خنک کند، جهان را به خاکستر بیفتد یا دود کند حتی تو را می کشند این همان طوری است که شعله را نگه دارید، آن را تغذیه کنید و مقدار انرژی را در تعادل تنظیم کنید آنتونی لیسکنی

a lantern's wick

فتیله‌ی چراغ فانوس


پیشنهاد کاربران

جریان یافتن از طریق خاصیت موئینگی

دنباله

. The party is going to be wicked awesome tonight


wick also used as an adjective equivalent to Devilment = شیطانی ، خبیثانه ، موزیانه

wicked up to something
به یه چیزی وصله ( مثل سیم، ریسمان یا . . . )

سطح، محدوده، حد،


کلمات دیگر: