کلمه جو
صفحه اصلی

sedentary


معنی : نشسته، غیر مهاجر، غیر متحرک، مقیم در یک جا
معانی دیگر : مستلزم نشستن زیاد، مستلزم پشت میز نشینی، ناجنبا، نشیمند

انگلیسی به فارسی

نشسته، غیر مهاجر، مقیم در یک جا، غیر متحرک


نشسته، غیر مهاجر، غیر متحرک، مقیم در یک جا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: sedentarily (adv.), sedentariness (n.)
(1) تعریف: involving or characterized by sitting or little physical activity.
متضاد: active

- Computer programming is a sedentary profession.
[ترجمه A.A] برنامه نویسی کامپیوتر یک شغل ( بی تحرک ) صندلی نشینی است
[ترجمه aylR] برنامه نویسی کامپیوتر یک حرفه بی تحرک است
[ترجمه ترگمان] برنامه نویسی کامپیوتر یک حرفه sedentary است
[ترجمه گوگل] برنامه نویسی کامپیوتر یک حرفه ی مامایی است
- A sedentary lifestyle is conducive to weight gain.
[ترجمه ترگمان] زندگی بی تحرک برای افزایش وزن مساعد است
[ترجمه گوگل] یک شیوه زندگی بیحساب باعث افزایش وزن می شود

(2) تعریف: habitually inactive physically.
متضاد: active
مشابه: inert

- I used to be an active person but I've become quite sedentary since my car accident.
[ترجمه ترگمان] قبلا یک فرد فعال بودم، اما از وقتی که ماشین تصادف کردم، خیلی غیر عادی شده بودم
[ترجمه گوگل] من شخصا فعال هستم اما از زمان تصادف ماشینم خیلی سفت و محکم شده ام

(3) تعریف: living in a fixed location; not migratory.
متضاد: errant

• performed while sitting, not involving physical activity; inactive, getting little physical exercise; not migratory, living in one place throughout the year
a sedentary occupation or way of life involves a lot of sitting down and not much exercise.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] نشسته، غیر مهاجر، مقیم در یکجا، غیر متحرک

مترادف و متضاد

نشسته (صفت)
sitting, sedentary, sejant, soapless

غیر مهاجر (صفت)
sedentary

غیر متحرک (صفت)
sedentary

مقیم در یک جا (صفت)
sedentary

motionless, lazy


Synonyms: desk, desk-bound, idle, inactive, seated, settled, sitting, sluggish, stationary, torpid


Antonyms: activated, active, energetic, mobile, moving


جملات نمونه

1. a sedentary job can lead to weight gain
یک شغل پشت میزی می تواند منجر به اضافه شدن وزن بشود.

2. He became increasingly sedentary in later life.
[ترجمه عبدالله] بی تحرکی او اخیرا بیشتر و بیشتر شد
[ترجمه احمدرضا عبدی] او در اواخر عمر ، به شدت ، کم تحرک شده بود
[ترجمه ترگمان]او بتدریج در زندگی بعدی sedentary شد
[ترجمه گوگل]او بعدا به زندگی ادامه داد

3. People in sedentary jobs need to take exercise.
[ترجمه ترگمان]افرادی که در مشاغل نشسته هستند باید ورزش کنند
[ترجمه گوگل]افراد مشغول به کار در مکان های آرام باید ورزش کنند

4. Bookkeeping is a sedentary occupation.
[ترجمه ترگمان]دفترداری یک شغل sedentary است
[ترجمه گوگل]حسابداری اشغال محکم است

5. I don't think a sedentary life would altogether suit me.
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم که زندگی غیر انسانی برایم مناسب باشد
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم که یک زندگی مودبانه به من کمک کند

6. Obesity and a sedentary lifestyle has been linked with an increased risk of heart disease.
[ترجمه ترگمان]چاقی و زندگی sedentary با افزایش خطر بیماری های قلبی در ارتباط بوده اند
[ترجمه گوگل]چاقی و یک شیوه زندگی بی تحرک با افزایش خطر ابتلا به بیماری های قلبی همراه است

7. They may also be less sedentary, and certainly have different genes.
[ترجمه ترگمان]آن ها هم چنین ممکن است کم تر نشسته باشند و قطعا ژن متفاوتی دارند
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است کمتر ماندگاری داشته باشند و قطعا ژنهای مختلفی دارند

8. Sedentary men, particularly those over 40, should not start a running program without a physical exam, he said.
[ترجمه ترگمان]او گفت که sedentary مرد، به ویژه آن هایی که بالای ۴۰ سال سن دارند، نباید برنامه اجرا را بدون یک امتحان فیزیکی آغاز کنند
[ترجمه گوگل]او گفت که مردان مسلح، به ویژه آنهایی که بیش از 40 سال دارند، نباید یک برنامه در حال اجرا را بدون یک معاینه فیزیکی آغاز کنند

9. Rhinos are largely sedentary animals.
[ترجمه ترگمان]Rhinos عمدتا حیوانات sedentary هستند
[ترجمه گوگل]حشرات حیوانات عمدتا زنده ماندند

10. America's young people are too sedentary.
[ترجمه Nima] جوونای آمریکایی خیلی کم تحرک هستند
[ترجمه ترگمان]جوانان آمریکا بیش از حد بی حرکت هستند
[ترجمه گوگل]جوانان آمریکایی خیلی ماندگارند

11. While many still visualize cruises as sedentary, today they are far from that.
[ترجمه ترگمان]با اینکه بسیاری از آن ها هنوز هم به عنوان sedentary خود را به تصویر می کشند، اما امروزه از آن دور هستند
[ترجمه گوگل]در حالیکه بسیاری هنوز هم گردشگری را به عنوان ماندگار در نظر می گیرند، امروزه از آن دور هستند

12. People with sedentary lifestyles have a greater risk of heart attacks.
[ترجمه ترگمان]افرادی که شیوه زندگی بی تحرک دارند ریسک بیشتری برای حملات قلبی دارند
[ترجمه گوگل]افراد مبتلا به شیوه زندگی آرام در معرض خطر بیشتر حملات قلبی هستند

13. People with sedentary jobs generally need to eat less than those in very active occupations.
[ترجمه ترگمان]افراد با مشاغل sedentary معمولا نیاز به خوردن کم تر از افراد شاغل در مشاغل بسیار فعال دارند
[ترجمه گوگل]افرادی که مشاغل بیحوصلگی دارند معمولا نیاز به خوردن کمتر از افرادی که در حرفه های بسیار فعال هستند

14. The simple act of giving up a sedentary occupation brought about the improved the state of health.
[ترجمه ترگمان]عمل ساده دادن یک شغل ثابت باعث بهبود وضعیت سلامتی شد
[ترجمه گوگل]عمل ساده ای که صرف شغل غیرمنتظره می شود موجب بهبود وضع سلامت می شود

15. Is being fat dangerous, or is it the sedentary lifestyle that often goes along with being fat?
[ترجمه ترگمان]آیا چربی بسیار خطرناک است یا سبک زندگی sedentary است که اغلب همراه با چربی همراه می شود؟
[ترجمه گوگل]آیا چربی خطرناک است، یا سبک زندگی است که اغلب همراه با چربی است؟

A sedentary job can lead to weight gain.

یک شغل پشت میزی می‌تواند منجر به اضافه شدن وزن بشود.


پیشنهاد کاربران

کم تحرک

یکجانشین ( در مقابل کوچ گر )

یکجانشین

sedentary lifestyle
سبک زندگی پشت میز نشینی

بی تحرک، نشسته

ساکن

غیر مهاجر - غیر متحرک - نشسته - مقیم در یک جا

بی تمرین

کاهل، تنبل، کون گشاد، کسی که بیشتر دوست دارد بنشیند تا سر پا بایستد

Nomadic and sedentary
چادر نشین ( کوچ کننده ) و یکجانشین

بطور مثال در گذشته شکارچیان چادرنشین بودند چون دایما در هر کوچ کردن بودن و کشاورزان یکجا نشین بودند چون روزی زمینهاشون کار میکردند.

سبک زندگی بدون تحرک, نشسته inactive, requiring little activity or sitting
Requiring a sitting posture
Certain types of birds/ animals that stay in one area and don't migrate
Sedentary lifestyle/ job
Living in sedentary: یکجا نشینی

یکجا نشستن، بی تحرک

خیلی بیکار:/ - خسته و بیحال ک هیچکار نمیکنع

زمین گیر


کلمات دیگر: