کلمه جو
صفحه اصلی

professional


معنی : حرفه ای
معانی دیگر : وابسته به حرفه یا شغل، شغلی، پیشه کار، دخشی، اهل حرفه ی بخصوص، دخشمند، دارای شغل ویژه، پیشه ای، پیشه ور، پیشه دار، رسمی، کسیکه رشته ای راپیشه قراردهد

انگلیسی به فارسی

پیشه ای،حرفه ای،پیشه ور،پیشه دار،رسمی،کسی که رشته ای را پیشه قراردهد


حرفه ای


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or pertaining to a profession.
متضاد: nonprofessional

- I called a lawyer to get some professional advice.
[ترجمه نرگس] من با یک وکیل تماس گرفتم و نصیحتی ماهرانه از او خواستم
[ترجمه امیر] من با یک وکیل تماس گرفتم تا یک مشاوره حرفه ای بگیرم
[ترجمه Lida] من به یک وکیل تماس گرفتم برای دریافت برخی مشاوره های حرفه ای
[ترجمه mahya] من به یک وکیل زنگ زدم تا مشاوره ی حرفه ای بگیرم
[ترجمه Bahar] برای دریافت مشاوره ی شغلی با یک وکیل تماس گرفتم
[ترجمه ترگمان] به یه وکیل زنگ زدم تا یه نصیحت حرفه ای داشته باشم
[ترجمه گوگل] من یک وکیل را برای دریافت مشاوره حرفه ای فراخواندم

(2) تعریف: involved in an occupation as a way of making a living.
متضاد: amateur, nonprofessional
مشابه: career, working

- Your sister has a nice voice, but I think we should hire a professional singer for the wedding.
[ترجمه ترگمان] خواهر شما صدای خوبی دارد، اما من فکر می کنم ما باید یک خواننده حرفه ای برای عروسی استخدام کنیم
[ترجمه گوگل] خواهر شما صدای خوبی دارد، اما من فکر می کنم باید یک خواننده حرفه ای برای عروسی استخدام کنیم

(3) تعریف: suitable to or typical of a person qualified for a particular profession.
متضاد: amateur, lay, nonprofessional, unprofessional

- A doctor needs to assume a professional attitude when talking with patients.
[ترجمه ترگمان] پزشک باید هنگام صحبت با بیماران، یک نگرش حرفه ای داشته باشد
[ترجمه گوگل] یک پزشک باید در هنگام صحبت با بیماران به یک نگرش حرفه ای بپردازد
- Jeans don't seem like professional attire for a lawyer.
[ترجمه ترگمان] به نظر نمی رسد که شلوارهای جین برای یک وکیل لباس حرفه ای داشته باشند
[ترجمه گوگل] شلوار جین به نظر می رسد مانند لباس حرفه ای برای یک وکیل است
- She was becoming successful and needed a professional studio to do her painting.
[ترجمه ترگمان] او داشت موفق می شد و به یک استودیوی حرفه ای نیاز داشت تا نقاشی اش را انجام دهد
[ترجمه گوگل] او موفق شد و نیاز به یک استودیوی حرفه ای برای نقاشی او داشت

(4) تعریف: having or showing competence in the manner of a professional.
متضاد: amateur, amateurish, dilettante, nonprofessional, unprofessional
مشابه: accomplished

- You did a really professional job on those cabinets!
[ترجمه ترگمان] تو واقعا تو اون cabinets کار حرفه ای انجام دادی
[ترجمه گوگل] شما در این کابینت ها واقعا کار حرفه ای انجام دادید!
اسم ( noun )
مشتقات: professionally (adv.)
(1) تعریف: a person involved in one of the professions, such as a physician, teacher, or attorney.

- His father wanted him to become a professional, but he was happy working on cars.
[ترجمه ترگمان] پدرش می خواست که او یک متخصص شود، اما خوشحال بود که روی ماشین ها کار می کند
[ترجمه گوگل] پدرش می خواست او را به حرفه ای تبدیل کند، اما او خوشحال بود که در اتومبیل کار می کرد

(2) تعریف: a person who earns a living by doing a particular skilled job or performing in sports or the arts.
متضاد: amateur

- There is a lot more pressure on her now that she's a skating professional.
[ترجمه ترگمان] الان تحت فشار خیلی بیشتری روی او هست که او یک حرفه ای نمایشی است
[ترجمه گوگل] اکنون فشار زیادی روی او وجود دارد که او حرفه ای اسکیت است

(3) تعریف: a person who has or shows expertise in a particular field, especially one who is paid for work in this field.
متضاد: amateur, dilettante
مشابه: ace

- You should hire a professional to do the electrical wiring on your house.
[ترجمه ترگمان] تو باید یه حرفه ای برای سیم کشی برق خونه ات استخدام کنی
[ترجمه گوگل] شما باید حرفه ای را برای انجام سیم کشی برق در خانه خود استخدام کنید
- This is obviously the work of a professional.
[ترجمه ترگمان] این قطعا کار یک متخصص است
[ترجمه گوگل] این بدیهی است که کار حرفه ای است

• person who works in a skilled occupation, specialist
pertaining to a profession, of a skilled occupation; working in one of the skilled occupations
professional means relating to the work of someone who is qualified for a particular job, especially work that requires special training.
you use professional to describe people who do a particular thing to earn money rather than as a hobby.
professional is also used to refer to the games or activities that are played by sportsmen and women as a way of earning a living rather than as a hobby.
professional people have jobs that require advanced education or training.
if something that someone does is professional, it is done well, and is of a very high standard.
a professional is someone who does something to earn money rather than as a hobby.
a professional is also someone who has a job that requires special training and has a fairly high status.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] حرفه ای

مترادف و متضاد

حرفه ای (صفت)
handicraft, professional, occupational

skilled, trained


Synonyms: able, ace, acknowledged, adept, competent, crackerjack, efficient, experienced, expert, finished, knowing one’s stuff, known, learned, licensed, on the ball, polished, practiced, proficient, qualified, sharp, skillful, slick, there, up to speed, well-qualified


Antonyms: amateur, rookie, unprofessional, unskilled, untrained


person prepared for work by extended study or practice


Synonyms: adept, artist, artiste, authority, brain, egghead, expert, hotshot, old hand, old pro, old war-horse, phenom, powerhouse, pro, proficient, pundit, shark, specialist, star, superstar, virtuoso, whiz, whiz kid, wizard


Antonyms: amateur, apprentice, greenhorn, rookie


جملات نمونه

1. a professional football team
تیم فوتبال حرفه ای

2. a professional wrestler
کشتی گیر پیشه کار (حرفه ای)

3. a professional writer
نویسنده ی حرفه ای

4. the professional bowlers circuit
اتحادیه ی بولینگ بازان حرفه ای

5. he is a professional criminal
او یک جنایتکار حرفه ای است.

6. to reform a professional gambler
اصلاح کردن یک قمارباز حرفه ای

7. i like to keep my professional activities separate from my family activities
من دوست دارم فعالیت های شغلی خودم را از فعالیت های خانوادگی جدا نگه دارم.

8. you are not in his league, he is a professional criminal
تو از طبقه ی او نیستی،او تبهکار حرفه ای است.

9. most of the employees of that country's foreign ministry are professional diplomats
بیشتر کارمندان وزرات خارجه ی آن کشور دیپلمات های حرفه ای هستند.

10. Being a professional actor of necessity means working nights and Sundays.
[ترجمه ترگمان]یک عامل حرفه ای بودن یعنی شب ها و روزه ای یکشنبه
[ترجمه گوگل]بازیگری حرفه ای از ضرورت به معنی کار شب و یکشنبه است

11. You will need to seek professional advice about your claim for compensation.
[ترجمه ترگمان]شما باید به دنبال مشاوره حرفه ای در مورد ادعای خود برای جبران خسارت باشید
[ترجمه گوگل]شما باید به دنبال مشاوره حرفه ای در مورد ادعای خود برای جبران خسارت باشید

12. They were professional killers who did in John.
[ترجمه علی] آن ها قاتلان حرفه ای بودند که جان را کشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها قاتلان حرفه ای بودند که در جان به سر می بردند
[ترجمه گوگل]آنها قاتلان حرفه ای بودند که در جان

13. Bill idolizes his big brother, who is a professional footballer.
[ترجمه بردیا] بیل برادر بزرگ تر خود را ستایشمی کرد. او یک فوتبالیست حرفه ای بود
[ترجمه ترگمان]بیل idolizes برادر بزرگش است که یک فوتبالیست حرفه ای است
[ترجمه گوگل]بیل به برادر بزرگ خود، که یک فوتبالیست حرفه ای است، بت پرستی می کند

14. Anne chose an upmarket agency aimed at professional people.
[ترجمه ترگمان]آن یک موسسه خیریه را انتخاب کرد که هدفش افراد حرفه ای بود
[ترجمه گوگل]آن یک آژانس پرطرفدار را با هدف افراد حرفه ای انتخاب کرد

15. She made her professional stage debut in Swan Lake.
[ترجمه ترگمان]او اولین بازی حرفه ای خود را در دریاچه قو انجام داد
[ترجمه گوگل]او اولین مرحله حرفه ای خود را در دریاچه سوان ساخته شده است

16. This is the work of a real professional.
[ترجمه ترگمان]این کار یک حرفه ای واقعی است
[ترجمه گوگل]این کار یک حرفه ای واقعی است

17. The competition is open to both amateur and professional photographers.
[ترجمه ترگمان]این رقابت برای عکاسان حرفه ای و حرفه ای باز است
[ترجمه گوگل]این مسابقه برای عکاسان آماتور و حرفه ای باز است

18. They relied heavily on the advice of their professional advisers.
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت به توصیه مشاوران حرفه ای خود اتکا می کردند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت به توصیه مشاوران حرفه ای خود متکی بودند

19. She wants to become a professional cook.
[ترجمه ترگمان]او می خواهد آشپز ماهری شود
[ترجمه گوگل]او می خواهد تبدیل به یک آشپز حرفه ای شود

20. The football team was disciplined by a professional trainer.
[ترجمه ترگمان]تیم فوتبال توسط یک مربی حرفه ای تحت انضباط قرار گرفت
[ترجمه گوگل]تیم فوتبال توسط یک مربی حرفه ای نظارت داشت

I like to keep my professional activities separate from my family activities.

من دوست دارم فعالیت‌های شغلی خودم را از فعالیت‌های خانوادگی جدا نگه دارم.


a professional wrestler

کشتی‌گیر پیشه‌کار (حرفه‌ای)


a professional football team

تیم فوتبال حرفه‌ای


a professional writer

نویسنده‌ی حرفه‌ای


پیشنهاد کاربران

حرفه ای ، ماهر

متخصص


تخصصی

this shot feels so professional!

ماهر و زبردست


کسی که در کاری حرفه دارد . متخصص . کسی که در رشته ای مدرک دکترا یا فوق تخصص را کسب کرده است

حرفه ای بودن در کارها وسلیقه ها

کارشناس

پیش کسوت

a person that has a job
معنی "کسی که در کاری تخصص داشته باشد "


کسی که توی کاری تخصص داشته باشه
متخصص، حرفه ای، کارشناس، ماهر

ماهر و متخصص

زبر دست ، ماهر ، حرفه ای ، اینکاره😁

افرادی که در شغل های مختلف مهارت دارند

ماهر

حرفهای ، ماهر ، دارای مهارت

sales professionals
کارشناسان فروش ( کارشناسان تیم فروش )

خبره - ماهر - کارشناسی در کاری


شاغل
شاغل حرفه

حرفه ای ( کسی که دیگه استاده تو کارش )
We are professional bro داداش ما اینکاره ایم خودمون
*تو اسلنگ معنی فاحشه و خراب هم میده. تو فارسیم داریم میگیم حاجی اون دختره اینکارست ( منظوردار )
دقیقا اینو تو انگلیسی هم میگن
a prostitute; the oldest professional
Your girl is loose; she aint nothing but a professional.

Proficient هم مترادفش میشه حرفه ای - چیره - متخصص - بلد
Proficiency هم میشه : چیرگی - تبحر - ورزیدگی

Doing some thing in a way that shows skill
training or care

حرفه ای، ماهر، متخصص
کسی که شاغل است .


متخصص adj
آدم متخصص n

این کاره

پیشرفته
Professional gurney برانکار پیشرفته

حرفه ای
تخصصی

کارآزموده

Meaning: If something is professional, it deals with work that uses special skills

Example: If you want to be a pilot, you must have professional training

professional ( ورزش )
واژه مصوب: حرفه ای
تعریف: فردی که به طور مستمر در ازای دریافت مزد به فعالیت ورزشی می پردازد


کلمات دیگر: