کلمه جو
صفحه اصلی

occupancy


معنی : اشغال، تصرف، اشغال مال
معانی دیگر : جاگیری، سکونت، سکنی گزینی، خانه گیری، در زیستی

انگلیسی به فارسی

تصرف، اشغال، اشغال مال


اشغال، تصرف، سکنی، سکونت، اشغال مال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: occupancies
(1) تعریف: the act or condition of occupying or holding a place, position, or property.

- Their occupancy of the condemned house is illegal.
[ترجمه ترگمان] سکونت آن ها در این خانه محکوم غیر قانونی است
[ترجمه گوگل] اشغال خانه اش محکوم شده غیرقانونی است

(2) تعریف: the condition of being occupied.
متضاد: vacancy

- The city's hotels have a good rate of occupancy.
[ترجمه مبینا رضایی] هتل های شهر نرخ خوبی برای سکونت دارند
[ترجمه ترگمان] هتل های شهر نرخ سکونت خوبی دارند
[ترجمه گوگل] هتل های شهر نرخ خوبی برای اشغال دارند

(3) تعریف: the period of occupation, as by terms of a lease or an office.

(4) تعریف: the permitted or contracted use of the property occupied.

- built for commerical, not residential, occupancy
[ترجمه ترگمان] ساخته شده برای commerical، نه مسکونی، سکونت
[ترجمه گوگل] ساخته شده برای تجاری، نه مسکونی، اشغال

• act of occupying; state of being an occupant; period of residence; act of taking possession (law); right of possession
occupancy is the fact of living or working in a room or building, especially for a fixed period of time; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] اشغال
[زمین شناسی] اشغال، اشغال مال، تصرف، سکونت، سکنی
[حقوق] تصرف ملک، اشغال، تصرف مال بی حساب

مترادف و متضاد

اشغال (اسم)
inhabitancy, litter, run-off, slag, tenure, occupation, raff, trash, refuse, garbage, junk, busyness, rubbish, scrap, soilage, dump, paltriness, dreg, offal, occupancy, jakes, riffraff, swill

تصرف (اسم)
inhabitancy, possession, modification, change, seizing, tenure, occupation, seizure, occupancy

اشغال مال (اسم)
occupancy

residence of place


Synonyms: control, deed, habitation, holding, inhabitance, inhabitancy, occupation, ownership, possession, retention, settlement, tenancy, tenure, term, title, use


جملات نمونه

After two years of occupancy you may also have the right to buy the house.

پس از دو سال سکونت حق خرید منزل را هم خواهید داشت.


1. after two years of occupancy you may also have the right to buy the house
پس از دو سال سکونت حق خرید منزل را هم خواهید داشت.

2. the cave had many signs indicating human occupancy
غار دارای نشانه های فراوانی حاکی از سکونت انسان بود.

3. The occupancy rate of beds has been averaging out about 80 percent.
[ترجمه ترگمان]نرخ سکونت تخت ها به طور متوسط حدود ۸۰ درصد بوده است
[ترجمه گوگل]میزان اشغال تخت حدود 80 درصد است

4. Hotels in Tokyo enjoy over 90% occupancy.
[ترجمه ترگمان]هتل ها در توکیو بیش از ۹۰ % سکونت دارند
[ترجمه گوگل]هتل ها در توکیو از بیش از 90 درصد استفاده می کنند

5. Prices are based on full occupancy of an apartment.
[ترجمه ترگمان]قیمت ها براساس اشغال کامل یک آپارتمان هستند
[ترجمه گوگل]قیمت ها بر اساس مصرف کامل یک آپارتمان هستند

6. The day for changing from one occupancy to the next was on a Saturday.
[ترجمه ترگمان]روز برای تغییر از یک اشغال به نفر بعدی در روز شنبه بود
[ترجمه گوگل]روز برای تغییر از یک اشغال به بعد در یک شنبه بود

7. During her occupancy the garden was transformed.
[ترجمه ترگمان]در طول سکونت او، باغ تغییر کرد
[ترجمه گوگل]در طول زندگی اش باغ را تغییر داد

8. Hotel occupancy has been as low as 40%.
[ترجمه ترگمان]گنجایش هتل تا ۴۰ درصد کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]کرایه هتل تا 40٪ پایین است

9. Hotel occupancy rates dropped dramatically when war threatened.
[ترجمه ترگمان]نرخ سکونت هتل در زمانی که جنگ تهدید می شد به شدت کاهش پیدا کرد
[ترجمه گوگل]در صورت تهدید جنگ، میزان اشغال هتل ها به شدت کاهش یافت

10. Occupancy at Pontins dropped 13% and bookings dipped after pit closures were announced.
[ترجمه ترگمان]Occupancy در Pontins ۱۳ درصد کاهش یافت و bookings پس از اعلام بسته شدن pit کاهش یافت
[ترجمه گوگل]محل اقامت در پونتینزها 13 درصد کاهش یافت و رزروهایی که پس از تعطیلات گودال فرو ریختند اعلام شد

11. Cost: from $ 299 per person, double occupancy, for an inside cabin.
[ترجمه ترگمان]هزینه: از ۲۹۹ دلار برای هر نفر، ظرفیت مضاعف، برای یک کابین داخلی
[ترجمه گوگل]هزینه: از 299 دلار برای هر نفر، دو برابر هزینه برای یک کابین داخل

12. Cost: $ 989 per person, double occupancy, when departing with the group from San Diego.
[ترجمه ترگمان]هزینه: ۹۸۹ دلار برای هر نفر، اقامت دو نفره، زمانی که همراه گروه از سن دیگو بیرون می رود
[ترجمه گوگل]هزینه: 989 دلار برای هر نفر، دو بار اقامت، هنگام خروج از گروه از سان دیگو

13. Richard lived in a single-room occupancy, a holdover from the twenties, when Greenwich Village was filled with writers and artists.
[ترجمه ترگمان]ریچارد در یک سکونت تک اتاقه، a از بیست و چند سالگی، زندگی می کرد که دهکده گرینویچ پر از نویسندگان و هنرمندان بود
[ترجمه گوگل]ریچارد در اتاق یک اتاق زندگی میکرد، نگه داشتن آن از دهه ی 20، زمانی که گرینویچ روستای پر از نویسندگان و هنرمندان بود

14. Cost: $ 795 per person, double occupancy, including accommodations, some meals, and local transportation.
[ترجمه ترگمان]هزینه: ۷۹۵ به ازای هر نفر، اقامت دو برابر، از جمله اقامت، مقداری غذا، و حمل و نقل محلی
[ترجمه گوگل]هزینه: 795 دلار برای هر نفر، دو نفر، از جمله اقامت، برخی از وعده های غذایی، و حمل و نقل محلی

15. Visitor volume and occupancy rates in Las Vegas were both flat.
[ترجمه ترگمان]میزان بازدیدکنندگان و نرخ سکونت در لاس وگاس هر دو هموار بود
[ترجمه گوگل]حجم بازدید کنندگان و میزان اشغال در لاس وگاس هر دو مسطح بودند

The cave had many signs indicating human occupancy.

غار دارای نشانه‌های فراوانی حاکی از سکونت انسان بود.


پیشنهاد کاربران

تصرف
تملک

زندگی کردن =اشغال کردن مکانی

اشغال _تصرف

اجاره کردن.
ex:The family's occupancy lasted only six month.

تصرف، اشغال

اقامت

زمان اقامت

زدنگی کردن اقامت

اجاره کردن. .
the use or period of use of a place

اصلا این واژه ارتباطی به تصرف نداره
معنی مستقیم = سکونت.

کاربری

[عمران] کاربری

Occupancy=زمان سکونت


کلمات دیگر: