کلمه جو
صفحه اصلی

knee


معنی : خم، زانویی، زانو، پیچ، دو شاخه، زانو دار کردن
معانی دیگر : هر چیز خم شونده و زانو مانند، شاخه ی خمیده ی درخت، الوار یا تیر خمیده، (شلوار) سرزانو، با زانو زدن، (مانند زانو) خم شدن، تا شدن، (نجاری) با چوب خمیده یا زانویی محکم کردن

انگلیسی به فارسی

زانو، زانویی، دوشاخه، خم، پیچ، زانو دارکردن


زانو، زانویی، خم، پیچ، دو شاخه، زانو دار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the joint between the upper and lower portions of the human leg.

(2) تعریف: the corresponding joint of an animal leg.

(3) تعریف: something that resembles a bent knee.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: knees, kneeing, kneed
• : تعریف: to hit, push, or touch with the knee.

• joint in the middle of the leg; covering for the knee joint; bend; brace, joint supporter (construction)
touch the knee; strike the knee; strengthen with a knee-shaped brace (construction)
your knee is the place where your leg bends.
if something or someone is on your knee, they are resting or sitting on the upper part of your legs when you are sitting down.
if you are on your knees, you are kneeling.
if something brings a country to its knees, it almost destroys it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] زانویی
[برق و الکترونیک] زانویی منحنی ای که دو بخش نسبتاً راست از یک منحنی مشخصه را به هم متصل می کند. - زانو، خم
[نساجی] زانوی خار - خمیدگی خار
[ریاضیات] زانو، زانویی، مفصل

مترادف و متضاد

خم (اسم)
bend, arc, bent, curve, crank, flexure, knee, jar, wimple, meander

زانویی (اسم)
joint, bend, knee, gooseneck, siphon

زانو (اسم)
bend, knee, gooseneck, elbow

پیچ (اسم)
loop, turn, curve, ramp, vortex, knee, bolt, screw, twist, twine, buckle, convolution, furl, rick, wimple, crisping, embroglio, insinuation, involution, kink, meander, vis, whorl, winder

دو شاخه (اسم)
knee, fork, plug, pitchfork, crotch, crutch, diapason

زانو دار کردن (فعل)
knee

جملات نمونه

Heavy taxes brought the people to their knees.

مالیات‌های سنگین مردم را به زانو درآورد.


1. knee dislocation
دررفتگی زانو

2. knee pads
نرم پوش زانو (که ورزشکاران برای حفظ زانو به کار می برند)

3. a knee jerk as a result of a mild blow under the kneecap
تکان غیر ارادی زانو در اثر ضربه ی ملایم به زیر کاسه ی زانو

4. a trick knee
زانوی سست

5. on bended knee
زانو زده،زانو زنان

6. to bark one's knee
زانوی خود را خراشیدن

7. he can't walk without knee braces
بدون زانوبند نمی تواند راه برود.

8. the displacement of a knee joint
جا به جا شدگی مفصل زانو

9. the dog nuzzled my knee
سگ پوزه اش را به زانویم مالید.

10. the muscles below the knee
عضلات زیر زانو

11. a beastly cut on the knee
زخم بدی بر زانو

12. a leg bends at the knee
پا از زانو خم می شود.

13. mehri fell and scraped her knee
مهری افتاد و زانویش خراشیده شد.

14. to bend and unbend the knee
زانو را خم و راست کردن

15. i was bouncing my grandson on my knee
نوه ام را روی زانوی خود بالا و پایین می انداختم.

16. the child fell down and skinned his knee
کودک افتاد و پوست زانویش ورآمد.

17. as a result of falling in the mountain, his knee was lacerated in several places
در اثر افتادن از کوه چند جای زانویش مجروح شد.

18. she jigged the baby up and down on her knee
او کودک را روی زانو بالا و پایین می پراند.

19. Lucy had a bandage round her knee.
[ترجمه ترگمان]لوسی پانسمان روی زانویش را پانسمان کرده بود
[ترجمه گوگل]لوسی یک زنجیر زانو داشت

20. He will receive physiotherapy on his damaged left knee.
[ترجمه ترگمان]او در زانوی چپ آسیب دیده فیزیوتراپی دریافت می کند
[ترجمه گوگل]او فیزیوتراپی را در زانو چپ آسیب دیده خود دریافت خواهد کرد

21. He cried because he had hurt his knee.
[ترجمه ترگمان]گریه کرد چون به زانوی او صدمه زده بود
[ترجمه گوگل]او گریه کرد چون زانو زخمی کرد

22. I hit my knee on the corner of the table.
[ترجمه Baran] زانو های من به گوشه ى میز برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]زانوهایم را به گوشه میز کوبیدم
[ترجمه گوگل]زانو من روی گوشه میز میزنه

23. I felt a twinge in my knee.
[ترجمه ترگمان]احساس عذاب وجدان کردم
[ترجمه گوگل]در زانو من احساس خفگی کردم

24. He's snapped a ligament in his knee.
[ترجمه ترگمان]اون یک رباط تو زانوش پاره شده
[ترجمه گوگل]او یک رباط در زانو زده است

25. He ground his knee into the man's stomach.
[ترجمه ترگمان]زانویش را روی شکم مرد گذاشت
[ترجمه گوگل]او زانوی خود را به معده مرد تبدیل می کند

26. He felt a sharp pain in his knee.
[ترجمه ترگمان]دردی شدید در زانوی او احساس کرد
[ترجمه گوگل]او احساس درد شدیدی در زانو داشت

27. He will require surgery on his left knee.
[ترجمه ترگمان]او به جراحی روی زانوی چپ خود نیاز دارد
[ترجمه گوگل]او در زانو چپ خود نیاز به عمل جراحی دارد

28. A sharp tap on the knee usually causes an involuntary movement of the lower leg.
[ترجمه ترگمان]ضربه شدید بر روی زانو معمولا باعث حرکت غیر ارادی پای پایین می شود
[ترجمه گوگل]ضربه شدید روی زانو معمولا باعث حرکت غیرمستقیم پایه می شود

اصطلاحات

bend the knees to (someone)

تسلیم شدن به کسی، سر تعظیم فرود آوردن، زانو خم کردن


bring to one's knees

به زانو درآوردن، وادار به تسلیم کردن


پیشنهاد کاربران

زانو

زخمی شدن زانو

the part of your leg in the middle that bends

در اصل به معنی زانو است


کلمات دیگر: