کلمه جو
صفحه اصلی

mainland


معنی : بر، خشکی، قطعه، قاره، قطعه اصلی
معانی دیگر : سرزمین اصلی (در برابر جزیره ها یا شبه جزیره های اطراف آن)، زمین لاد، جزیره ی هونشو (honshu) که بزرگترین جزیره ی آبخست گروه ژاپن است

انگلیسی به فارسی

قاره، خشکی، بر، قطعه اصلی، قطعه


سرزمین اصلی، خشکی، قاره، قطعه اصلی، قطعه، بر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the principal land mass of a country, continent, or region, as distinguished from adjacent islands or peninsulas.

• main land mass of a continent or country (not including adjacent islands or peninsulas)
pertaining to main land mass of a continent or country (not including adjacent islands or peninsulas)
the mainland is the main part of a country, in contrast to the islands around it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] زمینلاد

مترادف و متضاد

بر (اسم)
land, mainland, bosom

خشکی (اسم)
land, severity, aridity, drought, dryness, mainland, stinginess, drouth

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

قاره (اسم)
mainland, continent

قطعه اصلی (اسم)
mainland

جملات نمونه

1. The island is joined to the mainland by a bridge.
[ترجمه ترگمان]این جزیره توسط یک پل به سرزمین اصلی پیوسته است
[ترجمه گوگل]این جزیره با یک پل به سرزمین اصلی متصل می شود

2. The bridge links the island with the mainland.
[ترجمه ترگمان]پل جزیره را با سرزمین اصلی مرتبط می کند
[ترجمه گوگل]پل این جزیره را با سرزمین اصلی ارتباط می دهد

3. In autumn 1944 the allies invaded the Italian mainland at Anzio and Salerno.
[ترجمه ترگمان]در پاییز ۱۹۴۴ متفقین به سرزمین اصلی ایتالیا در Anzio و Salerno حمله کردند
[ترجمه گوگل]در پاییز 1944 متحدان به سرزمین اصلی ایتالیا در آنزیا و سالرنو حمله کردند

4. Ferry services operate between the islands and the mainland.
[ترجمه ترگمان]خدمات فری بین جزایر و سرزمین اصلی عمل می کند
[ترجمه گوگل]خدمات کشتی بین جزایر و سرزمین اصلی عمل می کنند

5. The offshore government claims jurisdiction over the mainland.
[ترجمه ترگمان]دولت ساحلی ادعا می کند که صلاحیت قانونی بر سر سرزمین اصلی را دارد
[ترجمه گوگل]دولت دریای خزر ادعا می کند که در سرتاسر کشور قضائی است

6. The gunboat opened fire on the mainland.
[ترجمه ترگمان]The در سرزمین اصلی شروع به تیراندازی کردند
[ترجمه گوگل]قایق تفنگ آتش در سرزمین اصلی را باز کرد

7. Sugar is imported in bulk from the mainland.
[ترجمه ترگمان]قند در بخش عمده از سرزمین اصلی وارد می شود
[ترجمه گوگل]شکر به طور عمده از سرزمین اصلی وارد می شود

8. The car ferries from the mainland are often fully booked by February.
[ترجمه ترگمان]کشتی های باری که از سرزمین اصلی عبور می کنند اغلب به طور کامل توسط فوریه رزرو می شوند
[ترجمه گوگل]کشتی های کشتی از سرزمین اصلی اغلب به طور کامل از ماه فوریه رزرو می شوند

9. Hong Kong's prosperity relies heavily on mainland.
[ترجمه ترگمان]رونق هنگ کنگ به شدت وابسته به سرزمین اصلی است
[ترجمه گوگل]رفاه هنگ کنگ به شدت به سرزمین اصلی متکی است

10. The island is joined to the mainland by a road bridge.
[ترجمه ترگمان]این جزیره توسط یک پل جاده به سرزمین اصلی پیوسته است
[ترجمه گوگل]این جزیره با یک پل جاده به سرزمین اصلی متصل می شود

11. They have relatives on the mainland.
[ترجمه ترگمان]آن ها خویشاوندانی در سرزمین اصلی دارند
[ترجمه گوگل]آنها بستگان خود را در سرزمین اصلی دارند

12. The island is connected to the mainland by a causeway.
[ترجمه ترگمان]جزیره با یک سنگ فرش به سرزمین اصلی متصل شده است
[ترجمه گوگل]این جزیره به وسیله جاده متصل به سرزمین اصلی است

13. Similar trends are observable in mainland Europe.
[ترجمه ترگمان]گرایش ها مشابهی در سرزمین اصلی اروپا قابل مشاهده هستند
[ترجمه گوگل]روند مشابهی در سرزمین اصلی اروپا دیده می شود

14. The island is joined to the mainland by a causeway.
[ترجمه ترگمان]جزیره با یک سنگ فرش به سرزمین اصلی می پیوندد
[ترجمه گوگل]این جزیره به وسیله یک جاده به سرزمین اصلی وصل شده است

15. Ischia was now connected to the mainland water supply.
[ترجمه ترگمان]Ischia در حال حاضر به منبع آب اصلی متصل شده است
[ترجمه گوگل]Ischia در حال حاضر به تامین آب سرزمین اصلی وصل شده است

پیشنهاد کاربران

مراکز

سرزمین


کلمات دیگر: