کلمه جو
صفحه اصلی

take off


1- (جامه) در آوردن، کندن 2- (کلاه و عینک و غیره) برداشتن، 3- عزیمت کردن، رفتن 4- (کار یا مدرسه) غیبت کردن، غایب شدن 5- کشتن 6- کسر کردن، کاستن، تخفیف دادن 7- کپی کردن، نسخه برداشتن 8- پرزدن، پرواز کردن 9- شروع کردن، آغاز کردن 10- (هواپیما) بلند شدن از زمین 11- (با: on) تقلید کردن، تقلید در آوردن 12- (عامیانه) موفق شدن، گل کردن، (کار و بار) گرفتن 13- (خودمانی) دزدیدن، جستن گاه، پرشگاه، کاریکاتورتقلید، (اقتصاد و غیره) جهش، خیزش، مرحله ی رشد سریع، (هواپیما) خیز، پرواز، خیزگاه

انگلیسی به فارسی

(هواپیما) خیز، پرواز


خیزگاه


(اقتصاد و غیره) جهش، خیزش، مرحله‌ی رشد سریع


(عامیانه) تقلید خنده آور، ادا درآوردن (take-off هم می‌گویند)


لباس درآوردن، کندن


ادای کسی را درآوردن


بلند شدن از زمین (هواپیما)


موفق شدن


عزیمت کردن، رفتن


کسر کردن، کاستن


غایب شدن (کار یا کلاس)


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to remove.

- Take off your shoes, and leave them by the door.
[ترجمه محمد سینایی] کفشهایتان را دربیاورید و دم در ( ورودی ) بگذارید
[ترجمه زهرا] کفشت را در بیار و آن را کنار در بزار
[ترجمه 1386E] کفش هایت را دربیاورد وکنار در بگذارد
[ترجمه مهدیه] کفش هایتان را بیرون آورید و دم درب بگذارید
[ترجمه **آوا] کفش هایتان را از پایتان در بیاورید و آن ها را کنار در بگذارید
[ترجمه Sa] کفش هایتان را در بیاورید و کنار درب بگذارید.
[ترجمه HANA] کفش هایتان را دربیاورید و کنار در بگذارید
[ترجمه گکنتوادل] کفشت را در بیاور و اونها رو دم در بگذار
[ترجمه هلی] کفش هاتونو دربیاورید و جلوی در بزارید
[ترجمه Ĥ�ŜŜĔĨŇ] کفش هایتان را دربیاورید ، و آن ها را کنار در بگذارید
[ترجمه هلیا خلیلی ] کفش هایتان را در بیاورید و آنها را دم در بگذارید
[ترجمه ترگمان] کفشاتو در بیار و دم در ولشون کن
[ترجمه گوگل] کفش های خود را بیرون بیاورید و آنها را در درب بگذارید

(2) تعریف: to go up into the air.

- The plane took off from the New York airport at noon.
[ترجمه محمد سینایی] هواپیما در ظهر از فرودگاه نیویورک بلند شد
[ترجمه ترگمان] هواپیما ظهر از فرودگاه نیویورک فرود آمد
[ترجمه گوگل] هواپیما در ظهر از فرودگاه نیویورک خارج شد
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process, or an instance, of leaving the ground or other surface, as in preparation for flight.
متضاد: touchdown

- Our plane's takeoff was delayed.
[ترجمه محمد سینایی] کفشهایتان را دربیاورید و دم در ( ورودی ) بگذارید
[ترجمه زهرا] کفشت را در بیار و آن را کنار در بزار
[ترجمه 1386E] کفش هایت را دربیاورد وکنار در بگذارد
[ترجمه مهدیه] کفش هایتان را بیرون آورید و دم درب بگذارید
[ترجمه **آوا] کفش هایتان را از پایتان در بیاورید و آن ها را کنار در بگذارید
[ترجمه Sa] کفش هایتان را در بیاورید و کنار درب بگذارید.
[ترجمه HANA] کفش هایتان را دربیاورید و کنار در بگذارید
[ترجمه گکنتوادل] کفشت را در بیاور و اونها رو دم در بگذار
[ترجمه هلی] کفش هاتونو دربیاورید و جلوی در بزارید
[ترجمه Ĥ�ŜŜĔĨŇ] کفش هایتان را دربیاورید ، و آن ها را کنار در بگذارید
[ترجمه هلیا خلیلی ] کفش هایتان را در بیاورید و آنها را دم در بگذارید
[ترجمه ترگمان] پرواز هواپیمای ما به تاخیر افتاده بود
[ترجمه گوگل] صعود هواپیما ما به تعویق افتاد

(2) تعریف: (informal) a humorous imitation or burlesque; parody.
مشابه: burlesque

• lift-off, leave the ground in flight; rise off the ground; remove (clothing); bring down; lessen; leave, depart; put an end to, execute
act or process of leaving the ground, act of jumping or leaping; ascent of an aircraft, act of becoming airborne; parody, humorous imitation, caricature (informal)
takeoff is the beginning of a flight, when an aircraft leaves the ground.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] برخاست - بلند شدن - صعود
[ریاضیات] راه اندازی، خیزش، خیز، جهش

مترادف و متضاد

leave; leave the ground


Synonyms: ascend, bear, beat it, become airborne, begone, blast off, blow, clear out, decamp, depart, disappear, exit, get off, get out, go, go away, head, hightail, hit the road, hit the trail, lift off, light out, make, pull out, quit, scram, set out, shove off, soar, split, take to the air, vamoose, withdraw


Antonyms: arrive, come, stay


mock, satirize


Synonyms: ape, burlesque, caricature, imitate, lampoon, mimic, parody, ridicule, send up, spoof, travesty


Remove


Imitate (often in a satirical manner)


Leave the ground and begin flight; to ascend into the air


Become successful (to flourish)


Depart


Quantify


Absent oneself from work or other responsibility (especially with permission)


جملات نمونه

1. taiwan's economy has reached the takeoff stage
اقتصاد تایوان به مرحله ی خیزش رسیده است.

2. The plane will take off in a minute.
[ترجمه فرزاد] هواپیما در عرض یک دقیقه از زمین بلند خواهد شد.
[ترجمه ث🤣م😍ی🤩ن] هواپیما در عرض یک دقیقه بلند خواهد شد
[ترجمه علی شاهسونی] هواپیما در دقیقه ای دیگر بلند خواهد شد
[ترجمه مبینا دهقانی] بلندشدن هواپیما یک دقیقه طول می کشد.
[ترجمه محیا شفقتیان] هواپیما قرار است در یک دقیقه دیگر از زمین بلند شود ( یعنی شروع به پرواز کند )
[ترجمه پارمیس خوشگله] هواپیما تا یک دقیقه دیگر بلند خواهد شد
[ترجمه ترگمان]هواپیما در عرض یک دقیقه خاموش خواهد شد
[ترجمه گوگل]هواپیما در یک دقیقه خاموش خواهد شد

3. The plane will take off in twenty minutes.
[ترجمه محسن] هواپیما بیست دقیقه دیگر بلند خواهد شد
[ترجمه سمانه] هواپیما تا بیست دقیقه دیگر بلند خواهد شد یا پرواز میکند
[ترجمه seti.s] هواپیما بیست دقیقه دیگه بلند میشع
[ترجمه ترگمان]هواپیما در عرض بیست دقیقه پیاده می شود
[ترجمه گوگل]هواپیما در بیست دقیقه برداشته خواهد شد

4. First loosen the nuts, then take off the wheel.
[ترجمه ترگمان]ابتدا مهره ها را شل کنید و سپس چرخ را بردارید
[ترجمه گوگل]ابتدا آجیل را خنک کنید، سپس چرخ را بردارید

5. In the thirties, air travel really began to take off.
[ترجمه فرنوش خرمایی] در دهه ۳۰ مسافرتهای هوایی آغاز شدند
[ترجمه ترگمان]در دهه سی، سفر هوایی واقعا آغاز شد
[ترجمه گوگل]در دهه سوم، مسافرت هوایی واقعا شروع به خاموش

6. I saw him take off his anorak and sling it into the back seat.
[ترجمه ترگمان]او را دیدم که anorak را بیرون آورد و آن را روی صندلی عقب انداخت
[ترجمه گوگل]من دیدم او آنوراک را برداشت و آن را به صندلی عقب کشید

7. She screeched at me to take off my muddy shoes.
[ترجمه ترگمان]با صدای جیغ مانندی از من خواست که کفش های گل آلود خود را در بیاورم
[ترجمه گوگل]او به من خیره شد تا کفش های گل آلود من را بگیرد

8. Take off your clothes; they're very wet.
[ترجمه سمانه] لباستان را در بیارید. انها خیلی خیس هستند.
[ترجمه ترگمان]لباساتو در بیار، خیلی خیس شدن
[ترجمه گوگل]لباسهایتان را در بیاورید؛ آنها بسیار مرطوب هستند

9. The aircraft is due to take off at midnight.
[ترجمه ترنم کیان] این هواپیما در نیمع شب پرواز میکند
[ترجمه سمانه] هواپیما نیمه شب پرواز میکند.
[ترجمه ترگمان]این هواپیما قرار است نیمه شب منفجر شود
[ترجمه گوگل]این هواپیما در نیمه شب از هواپیما خارج می شود

10. Mike can take off his father to perfection.
[ترجمه ترگمان]مایک \"میتونه پدرش رو به حد کمال ببره\"
[ترجمه گوگل]مایک می تواند پدرش را به کمال برساند

11. He asked his secretary to take off 80 copies.
[ترجمه ترگمان]او از منشی خود خواست تا هشتاد نسخه از آن را بردارد
[ترجمه گوگل]او از وزیر امور خارجه خواسته تا 80 نسخه را اخراج کند

12. I'm so pleased that I've been able to take off all that weight and get into my good clothes again!
[ترجمه ترگمان]خیلی خوشحالم که تونستم این همه وزن رو از دست بدم و دوباره به لباس های خوب خودم برم!
[ترجمه گوگل]من خیلی خوشحالم که من توانستم همه این وزن را بگیرم و دوباره لباس های خوبم را بگیرم!

13. Strap in, please,the plane's going to take off.
[ترجمه ترگمان]محکم بشین، لطفا، هواپیما داره قطع میشه
[ترجمه گوگل]لطفا، لطفا هواپیما را بردارید

14. I think boxing will take off in a big way here.
[ترجمه ترگمان]فکر کنم بوکس کار بزرگی باشه
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که بوکس در اینجا یک راه بزرگی برداشته است

15. Tangerines have skins that are easy to take off.
[ترجمه سمانه] نارنگی ها پوستی دارند که آسان کنده میشود. ( آن ها را به راحتی میتوان پوست گرفت )
[ترجمه ترگمان]tangerines پوست دارند که آسان است
[ترجمه گوگل]نارنگی ها دارای پوسته هایی هستند که آسان می شوند

16. Cabin crew, please stand by for takeoff.
[ترجمه ترگمان] کابین خلبان، لطفا آماده پرواز باشید
[ترجمه گوگل]خدمه کابین، لطفا برای خروج ایستادن

17. The plane roared down the runway for takeoff.
[ترجمه ترگمان]هواپیما برای پرواز از باند باند فرود آمد
[ترجمه گوگل]هواپیما برای خروج پایین باند فرود آمد

18. The plane crashed shortly after takeoff.
[ترجمه ترگمان]هواپیما اندکی پس از برخاستن از زمین سقوط کرد
[ترجمه گوگل]هواپیما در مدت کوتاهی پس از صعود سقوط کرد

19. She does a marvellous takeoff of the Queen.
[ترجمه ترگمان] اون یه پرواز عالی از ملکه داره
[ترجمه گوگل]او یک بار شگفت انگیز از ملکه می کند

20. Discovery's takeoff this morning from Cape Canaveral was flawless.
[ترجمه ترگمان]صبح دیسکاوری بعد از برخاستن از دماغه Canaveral بی نقص بود
[ترجمه گوگل]صبح امروز کشف Discovery از کیپ کاناورال بی عیب و نقص بود

21. You are requested to remain seated during takeoff.
[ترجمه ترگمان]شما از شما خواسته شده است که در هنگام برخاستن نشسته باشید
[ترجمه گوگل]از شما خواسته می شود که در هنگام فرود بمانید

22. The plane developed engine trouble shortly after takeoff.
[ترجمه ترگمان]هواپیما مدت کوتاهی پس از برخاستن از هواپیما دچار مشکل شد
[ترجمه گوگل]این هواپیما در مدت کوتاهی پس از برخاستن از موتور به وجود آمد

23. The plane crashed five minutes after takeoff.
[ترجمه ترگمان]هواپیما ۵ دقیقه بعد از پرواز سقوط کرد
[ترجمه گوگل]هواپیما پنج دقیقه پس از برداشت سقوط کرد

24. The programme was worth watching for an inspired takeoff of the Collins sisters.
[ترجمه ترگمان]این برنامه ارزش تماشا کردن برای پرواز اله ام گرفته از خواهرهای آقای کالینز را داشت
[ترجمه گوگل]این برنامه برای تماشای الهام از خواهران کالینز ارزش داشت

25. Deiced the plane's wings before takeoff.
[ترجمه ترگمان]قبل از پرواز بال های هواپیما را ببندید
[ترجمه گوگل]بالهای هواپیما قبل از برداشت از بین رفته است

26. De-ice the plane's wings before takeoff.
[ترجمه ترگمان]قبل از بلند شدن هواپیما بال های هواپیما را به هم متصل کنید
[ترجمه گوگل]قبل از برخاستن بال هواپیما را از بین ببرید

27. Vertical takeoff and landing aircraft have not been successfully commercialized.
[ترجمه ترگمان]فرود عمودی و فرود هواپیما با موفقیت تجاری نشده است
[ترجمه گوگل]هواپیما فرود و فرود عمودی با موفقیت تجاری نشده است

28. The takeoff and landing were a little rough, but the rest of the flight was very smooth.
[ترجمه ترگمان]صدای بلند شدن و فرود آمدن کمی خشن بود، اما بقیه پرواز خیلی صاف بود
[ترجمه گوگل]فرود و فرود کمی خشن بود، اما بقیه پرواز بسیار صاف بود

29. Witnesses say the jet crashed shortly after takeoff.
[ترجمه ترگمان]شاهدان می گویند که این جت کوتاه پس از برخاستن از زمین سقوط کرد
[ترجمه گوگل]شاهدان می گویند که جت در مدت کوتاهی پس از فرود سقوط کرد

30. The engines throb, revving for takeoff.
[ترجمه ترگمان]موتورهای هواپیما که گاز گرفته بودند، گاز گرفت
[ترجمه گوگل]موتورها شتاب می گیرند، چرخش برای دور شدن

Taiwan's economy has reached the takeoff stage.

اقتصاد تایوان به مرحله‌ی خیزش رسیده است.


پیشنهاد کاربران

بلند شدن هواپیما از روی زمین

بلند شدن ( هواپیما )
حرکت کردن

:take oneself off
leave
go away
to go away to some place more private

محبوب شدن

جیم شدن

Away from work or duty

( مرخصی گرفتن و استراحت کردن )

For example: I will take the
. afternoon off

از بین بردن ( آلودگی ها )

شروع به حرکت کردن ( اتوبوس )

بلند شدن هواپیما

بلند شدن

برداشتن

کافیه

Someone's career takes off
بهتر شدن، اوج گرفتن

used a bout and airlan off

در آوردن

پروازکردن

شروع حرکت، بلند شدن

فرار کردن

When the police came, every body took off, except me

برخاستن

leave the ground and start flying

حذف کردن
پاک کردن ، مثل پاک کردن یک کلمه از جمله روی کاغذ

. Come down from the air

به عهده گرفتن
he can take family responsibilities off
او میتواند مسئولیتهای خانواده را به عهده بگیرد.

ترک کردن مرخصی گرفتن

منظور به بلند شدن هواپیما است
لایک یادتون نره

بالا رفتن، اوج گرفتن، بلند شدن

خواموش کردن

سعود هواپیما

To start to increase / improve

اینجا معنی گرفتن میده i could take them off your hands من میتونم اونارو ازت بگیرم


پرواز کردن هوا پیما

چیزی را در آوردن

بلند شدن هواپیما
اگر دوست داشتید رای بدهید به من وعلامت سبز را بزنید اگر هم دوست نداشتید که معلوم است

مرخصی گرفتن

درآوردن یه چیزی که پوشیدید مثلا:کفش
و دقیقا مخالف کلمه ی put on می باشد::

take off≠put on

ناگهانی به شهرت و موفقیت شغلی رسیدن:
( در سرازیری شهرت و موفقیت افتادن )
to suddenly start to be successful or popular:

Her singing career had just begun to take off

کندن - درآوردن کفش

مسخره کردن کسی با تقلید از او ، ادای کسی دراوردن

بلندشدن و کارکردن

بلن شدن


[هواپیما]

پَرِش ، برخاست ، جَست

در اوردن

Leave the ground and start flying
پرواز کردن هواپیما ( پرواز کردن )

Leave the ground and start flying
( پرواز کردن )
لایک یادتون نره

راستش رو بخواید این واژه در معنای تجاری هم گاهی اوقات به کار میره که به معنی موفقیت تلقی میشه

شروع به پیشرفت کردن

به راه افتادن، راهی شدن

اوج گرفتن
کندن از جایی

اوج گیری


کلمات دیگر: