1- (جامه) در آوردن، کندن 2- (کلاه و عینک و غیره) برداشتن، 3- عزیمت کردن، رفتن 4- (کار یا مدرسه) غیبت کردن، غایب شدن 5- کشتن 6- کسر کردن، کاستن، تخفیف دادن 7- کپی کردن، نسخه برداشتن 8- پرزدن، پرواز کردن 9- شروع کردن، آغاز کردن 10- (هواپیما) بلند شدن از زمین 11- (با: on) تقلید کردن، تقلید در آوردن 12- (عامیانه) موفق شدن، گل کردن، (کار و بار) گرفتن 13- (خودمانی) دزدیدن، جستن گاه، پرشگاه، کاریکاتورتقلید، (اقتصاد و غیره) جهش، خیزش، مرحله ی رشد سریع، (هواپیما) خیز، پرواز، خیزگاه
take off
1- (جامه) در آوردن، کندن 2- (کلاه و عینک و غیره) برداشتن، 3- عزیمت کردن، رفتن 4- (کار یا مدرسه) غیبت کردن، غایب شدن 5- کشتن 6- کسر کردن، کاستن، تخفیف دادن 7- کپی کردن، نسخه برداشتن 8- پرزدن، پرواز کردن 9- شروع کردن، آغاز کردن 10- (هواپیما) بلند شدن از زمین 11- (با: on) تقلید کردن، تقلید در آوردن 12- (عامیانه) موفق شدن، گل کردن، (کار و بار) گرفتن 13- (خودمانی) دزدیدن، جستن گاه، پرشگاه، کاریکاتورتقلید، (اقتصاد و غیره) جهش، خیزش، مرحله ی رشد سریع، (هواپیما) خیز، پرواز، خیزگاه
انگلیسی به فارسی
(هواپیما) خیز، پرواز
خیزگاه
(اقتصاد و غیره) جهش، خیزش، مرحلهی رشد سریع
(عامیانه) تقلید خنده آور، ادا درآوردن (take-off هم میگویند)
لباس درآوردن، کندن
ادای کسی را درآوردن
بلند شدن از زمین (هواپیما)
موفق شدن
عزیمت کردن، رفتن
کسر کردن، کاستن
غایب شدن (کار یا کلاس)
انگلیسی به انگلیسی
[ترجمه گوگل] کفش های خود را بیرون بیاورید و آنها را در درب بگذارید
[ترجمه گوگل] هواپیما در ظهر از فرودگاه نیویورک خارج شد
• متضاد: touchdown
[ترجمه گوگل] صعود هواپیما ما به تعویق افتاد
• مشابه: burlesque
act or process of leaving the ground, act of jumping or leaping; ascent of an aircraft, act of becoming airborne; parody, humorous imitation, caricature (informal)
takeoff is the beginning of a flight, when an aircraft leaves the ground.
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] راه اندازی، خیزش، خیز، جهش
مترادف و متضاد
leave; leave the ground
Synonyms: ascend, bear, beat it, become airborne, begone, blast off, blow, clear out, decamp, depart, disappear, exit, get off, get out, go, go away, head, hightail, hit the road, hit the trail, lift off, light out, make, pull out, quit, scram, set out, shove off, soar, split, take to the air, vamoose, withdraw
Antonyms: arrive, come, stay
mock, satirize
Synonyms: ape, burlesque, caricature, imitate, lampoon, mimic, parody, ridicule, send up, spoof, travesty
Remove
Imitate (often in a satirical manner)
Leave the ground and begin flight; to ascend into the air
Become successful (to flourish)
Depart
Quantify
Absent oneself from work or other responsibility (especially with permission)
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]هواپیما در یک دقیقه خاموش خواهد شد
[ترجمه گوگل]هواپیما در بیست دقیقه برداشته خواهد شد
[ترجمه گوگل]ابتدا آجیل را خنک کنید، سپس چرخ را بردارید
[ترجمه گوگل]در دهه سوم، مسافرت هوایی واقعا شروع به خاموش
[ترجمه گوگل]من دیدم او آنوراک را برداشت و آن را به صندلی عقب کشید
[ترجمه گوگل]او به من خیره شد تا کفش های گل آلود من را بگیرد
[ترجمه گوگل]لباسهایتان را در بیاورید؛ آنها بسیار مرطوب هستند
[ترجمه گوگل]این هواپیما در نیمه شب از هواپیما خارج می شود
[ترجمه گوگل]مایک می تواند پدرش را به کمال برساند
[ترجمه گوگل]او از وزیر امور خارجه خواسته تا 80 نسخه را اخراج کند
[ترجمه گوگل]من خیلی خوشحالم که من توانستم همه این وزن را بگیرم و دوباره لباس های خوبم را بگیرم!
[ترجمه گوگل]لطفا، لطفا هواپیما را بردارید
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که بوکس در اینجا یک راه بزرگی برداشته است
[ترجمه گوگل]نارنگی ها دارای پوسته هایی هستند که آسان می شوند
[ترجمه گوگل]خدمه کابین، لطفا برای خروج ایستادن
[ترجمه گوگل]هواپیما برای خروج پایین باند فرود آمد
[ترجمه گوگل]هواپیما در مدت کوتاهی پس از صعود سقوط کرد
[ترجمه گوگل]او یک بار شگفت انگیز از ملکه می کند
[ترجمه گوگل]صبح امروز کشف Discovery از کیپ کاناورال بی عیب و نقص بود
[ترجمه گوگل]از شما خواسته می شود که در هنگام فرود بمانید
[ترجمه گوگل]این هواپیما در مدت کوتاهی پس از برخاستن از موتور به وجود آمد
[ترجمه گوگل]هواپیما پنج دقیقه پس از برداشت سقوط کرد
[ترجمه گوگل]این برنامه برای تماشای الهام از خواهران کالینز ارزش داشت
[ترجمه گوگل]بالهای هواپیما قبل از برداشت از بین رفته است
[ترجمه گوگل]قبل از برخاستن بال هواپیما را از بین ببرید
[ترجمه گوگل]هواپیما فرود و فرود عمودی با موفقیت تجاری نشده است
[ترجمه گوگل]فرود و فرود کمی خشن بود، اما بقیه پرواز بسیار صاف بود
[ترجمه گوگل]شاهدان می گویند که جت در مدت کوتاهی پس از فرود سقوط کرد
[ترجمه گوگل]موتورها شتاب می گیرند، چرخش برای دور شدن
Taiwan's economy has reached the takeoff stage.
اقتصاد تایوان به مرحلهی خیزش رسیده است.
پیشنهاد کاربران
حرکت کردن
leave
go away
to go away to some place more private
( مرخصی گرفتن و استراحت کردن )
For example: I will take the
. afternoon off
بهتر شدن، اوج گرفتن
پاک کردن ، مثل پاک کردن یک کلمه از جمله روی کاغذ
he can take family responsibilities off
او میتواند مسئولیتهای خانواده را به عهده بگیرد.
لایک یادتون نره
پرواز کردن هوا پیما
اگر دوست داشتید رای بدهید به من وعلامت سبز را بزنید اگر هم دوست نداشتید که معلوم است
و دقیقا مخالف کلمه ی put on می باشد::
take off≠put on
( در سرازیری شهرت و موفقیت افتادن )
to suddenly start to be successful or popular:
Her singing career had just begun to take off
پَرِش ، برخاست ، جَست
پرواز کردن هواپیما ( پرواز کردن )
( پرواز کردن )
لایک یادتون نره
کندن از جایی