کلمه جو
صفحه اصلی

quartering


معنی : تردد، تقسیم چیزی بچهار بخش، زاویه نود درجه
معانی دیگر : (موج یا باد) وزنده بر یکی از دو پهلوی عقب کشتی، پیش پاشنه خور، عمود، قائم، عمود بر همدیگر، عمل تقسیم به چهار بخش، چارک سازی، قائمه

انگلیسی به فارسی

تردد، قائمه، تقسیم چیزی بچهار بخش، زاویه نود درجه


رشوه دادن، تردد، تقسیم چیزی بچهار بخش، زاویه نود درجه


انگلیسی به انگلیسی

• division into fourths; division into parts; housing, lodging
dividing into quarters; dividing into parts; providing housing, accommodating; positioned at right angles

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] چارک سازی - چهاربخشی
[آب و خاک] چهار بخشی کردن

مترادف و متضاد

تردد (اسم)
quartering

تقسیم چیزی بچهار بخش (اسم)
quartering

زاویه نود درجه (اسم)
quartering

جملات نمونه

1. a quartering wave
موج پیش پاشنه خور

2. the police conducted a thorough search, quartering and re-quartering the area
ماموران پلیس جستجوی دقیقی را آغاز کردند و آن ناحیه را مورد تجسس مکرر قرار دادند.

3. The brotherly spirit of science, which unites into one family all its votaries of whatever grade,and however widely dispersed throughout the different quarters of the globe.
[ترجمه ترگمان]روحیه برادرانه علم، که همه اعضای خانواده را از هر لحاظ به هم پیوند می دهد، و با این حال در سراسر نقاط مختلف جهان پراکنده می شود
[ترجمه گوگل]روحیه برادرانه علم، که در آن یک خانواده همه طرفدارانش را از هر درجه ای به هم متصل می کند، و در عین حال در سراسر مناطق مختلف پراکنده شده است

4. There were four of us, so we divided the orange into quarters and each ate a piece.
[ترجمه ترگمان]ما چهار نفر بودیم، به همین خاطر ما the را تقسیم کردیم و هر کدام یک تکه خوردیم
[ترجمه گوگل]چهار نفر از ما وجود داشت، بنابراین ما نارنجی را به چهار قسمت تقسیم کردیم و هر یک قطعه را خوردند

5. The company is planning to shed about a quarter of its workforce.
[ترجمه ترگمان]این شرکت قصد دارد تا حدود یک چهارم نیروی کار خود را ایجاد کند
[ترجمه گوگل]این شرکت قصد دارد حدود یک چهارم نیروی کار خود را از بین ببرد

6. He cut the orange into quarters.
[ترجمه ترگمان]او پرتقال را به داخل ساختمان می برد
[ترجمه گوگل]او نارنجی را به چهار قسمت تقسیم کرد

7. Three quarters of the theatre was full.
[ترجمه ترگمان]سه چهارم تئاتر پر بود
[ترجمه گوگل]سه چهارم تئاتر پر بود

8. Yesterday, I had breakfast at a quarter past seven.
[ترجمه ترگمان]دیروز ساعت هفت و نیم چاشت خوردم
[ترجمه گوگل]دیروز صبحانه در یک چهارم هفت ساله بودم

9. The clothes should soak for a quarter before washing.
[ترجمه ترگمان]لباس ها باید قبل از شستن لباس های یک چهارم را خیس کنند
[ترجمه گوگل]لباس ها قبل از شستن باید یک چهارم خیس شوند

10. It's about a page and a quarter.
[ترجمه ترگمان]در حدود یک صفحه و بیست و پنج سنت است
[ترجمه گوگل]این یک صفحه و یک چهارم است

11. A quarter of the contents of an average family's dustbin is organic matter.
[ترجمه ترگمان]یک چهارم محتویات یک سطل آشغال، مواد آلی است
[ترجمه گوگل]یک چهارم محتویات گرد و غبار خانواده به طور متوسط ​​ماده آلی است

12. Only a quarter of registered voters actually voted in the election.
[ترجمه ترگمان]تنها یک چهارم رای دهندگان ثبت نام شده در واقع در این انتخابات رای دادند
[ترجمه گوگل]فقط یک چهارم رای دهندگان ثبت نام در انتخابات واقعا رای دادند

13. She quartered the pie and gave each one a piece.
[ترجمه ترگمان]او پای خود را در میان گذاشت و یک تکه از آن ها را به هم داد
[ترجمه گوگل]او یک کت و شلوار را به صورت جداگانه تقسیم کرد

14. The plans have already come in for fierce criticism in many quarters of the country.
[ترجمه ترگمان]این طرح ها برای انتقاد شدید در بسیاری از مناطق کشور به دست آمده است
[ترجمه گوگل]این برنامه ها در حال حاضر برای انتقاد شدید در بسیاری از مناطق کشور آمده است

15. Profits fell during the third quarter.
[ترجمه ترگمان]سود در سه ماهه سوم کاهش یافت
[ترجمه گوگل]سود سه ماهه سوم کاهش یافت

a quartering wave

ربع موج



کلمات دیگر: