کلمه جو
صفحه اصلی

yielding


معنی : ساخت، متورق
معانی دیگر : پر بازده، پر حاصل، بارور، پرسود، سودآور، خم پذیر، قابل انعطاف، مطیع، فرمانبر

انگلیسی به فارسی

پر بازده، پر حاصل، بارور، پرسود، سودآور


خمپذیر، قابل انعطاف


تسلیم، مطیع، فرمانبر


ثروتمند شدن، ساخت، متورق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: yieldingly (adv.), yieldingness (n.)
(1) تعریف: easily bent, esp. under pressure; flexible.
متضاد: unyielding
مشابه: pliable

(2) تعریف: submissive or obedient; tractable.
متضاد: adamant, immovable, unyielding
مشابه: obedient, submissive

• submissive; disciplined; compliant; giving up, forgoing; producing
a material that is yielding is fairly soft, and bends or changes shape rather than staying stiff when you put pressure on it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تسلیم - تسلیم شدن - وادادن - جاری شدن

مترادف و متضاد

ساخت (اسم)
make, performance, operation, work, job, construction, structure, workmanship, manufacture, making, manufacturing, craftsmanship, production, fabrication, framing, yielding, throughput

متورق (صفت)
soft, laminated, yielding, malleable

accommodating


Synonyms: acquiescent, biddable, compliant, docile, easy, flexible, humble, nonresistant, obedient, passive, pliable, pliant, putty in one’s hands, resigned, submissive, tractable


Antonyms: obstinate, resistant, unflexible


soft, flexible


Synonyms: elastic, malleable, mushy, pappy, plastic, pliable, pulpy, quaggy, resilient, spongy, springy, squishy, supple, tractable, tractile, unresisting


Antonyms: hard, rigid, solid, unflexible


جملات نمونه

1. She sank onto the yielding cushions of the couch.
[ترجمه ترگمان]او روی بالش های نرم کاناپه فرو رفت
[ترجمه گوگل]او روی کوسن های بازیافتی نیمکت نشسته بود

2. She is rarely yielding on such an issue.
[ترجمه ترگمان]او به ندرت در چنین موضوعی تسلیم می شود
[ترجمه گوگل]او به ندرت چنین مسئله ای را تحمل می کند

3. Yielding himself to his feelings of worthlessness, he tried to kill himself.
[ترجمه Dreambarsam] او تسلیم احساس بی ارزش بودنِ خود شد، ( و ) تلاش کرد خودش را بکشد.
[ترجمه ترگمان]خودش را تسلیم احساس بی ارزشی کرد و سعی کرد خودش را بکشد
[ترجمه گوگل]او خود را به احساسات بی ارزش تبدیل می کرد و سعی داشت خودش را بکشد

4. Increasingly, farm land is yielding to property development.
[ترجمه ترگمان]به طور فزاینده ای، زمین های کشاورزی در حال تسلیم شدن به رشد دارایی است
[ترجمه گوگل]به تدریج، زمین های مزرعه به توسعه املاک می رسند

5. The country has sold out its principles in yielding to the demands of a military power.
[ترجمه ترگمان]این کشور اصول خود را در تسلیم شدن به خواسته های یک نیروی نظامی به فروش رسانده است
[ترجمه گوگل]این کشور اصول خود را به تقاضای یک نیروی نظامی تقسیم کرده است

6. The universe is slowly yielding up its secrets to scientists.
[ترجمه ترگمان]جهان به آرامی اسرار خود را به دانشمندان تسلیم می کند
[ترجمه گوگل]جهان به آرامی اسرار خود را به دانشمندان تحمیل می کند

7. The universe is slowly yielding up its secrets.
[ترجمه ترگمان]جهان به آرامی از اسرارش سر در می اورد
[ترجمه گوگل]جهان به آرامی اسرار خود را تسخیر می کند

8. Wood land yielding 10 swine from the pannage. from the pasturage 7 swine.
[ترجمه ترگمان]زمین وود ۱۰ خوک را از the گرفت - - از چراگاه، خوک ۷ خوک
[ترجمه گوگل]درخت چوب، 10 خوک را از پاناکا برداشت از گاو 7 خوک

9. But he supposed yielding mouths belonged to fast women who might be more risky.
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسید که دهان باز دارد به زنانی که شاید بیش از اندازه خطرناک باشند
[ترجمه گوگل]اما او تصور می کرد دهان متعلق به زنان سریع است که ممکن است بیشتر خطرناک باشند

10. The seating was low and yielding, the decoration largely subordinate to a vast abstract oil painting on the longest wall.
[ترجمه ترگمان]صندلی ها پایین و yielding بود و تزیین آن تا حد زیادی وابسته به تابلوی بزرگ روغنی بود که روی طولانی ترین دیوار قرار داشت
[ترجمه گوگل]صندلی کم و زودگذر بود، دکوراسیون به طور عمده به یک نقاشی رنگ انتزاعی گسترده در طولانی ترین دیوار وابسته است

11. He sets objectives without yielding to the latest fashion for doing so.
[ترجمه ترگمان]او اهداف خود را بدون تسلیم شدن به آخرین مد برای انجام این کار تعیین می کند
[ترجمه گوگل]او اهداف را بدون تسلیم شدن به آخرین مداخله برای انجام این کار تعیین می کند

12. One seated, yielding up her throat to the kind hands of one of the two kneeling before her.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها نشسته بود و گلوی خود را به دست یکی از آن دو زانو زده بود
[ترجمه گوگل]یک نفر نشسته بود، گلویش را به سمت دستان یکی از دو زانویش پیش از او گذاشت

13. Banking is the occupation yielding the greatest number of high salaries.
[ترجمه ترگمان]بانکداری، شغل است که بیش ترین تعداد دستمزدهای بالا را می گیرد
[ترجمه گوگل]بانکداری شغلی است که بیشترین تعداد حقوق بالا را به دست می آورد

14. The whole process of massage involves yielding to another's care.
[ترجمه ترگمان]کل فرآیند ماساژ، شامل تسلیم شدن به مراقبت دیگری است
[ترجمه گوگل]کل فرآیند ماساژ شامل دستیابی به مراقبت دیگران می شود

پیشنهاد کاربران

تسلیم شدگی ( فلز )

حاصله

تغییرشکل

حاصل - ثمره

در آمار به معنی تحت چیزی قرار گرفتن


کلمات دیگر: