کلمه جو
صفحه اصلی

barrier


معنی : مانع، حصار، سد، حائل، نرده یا مانع عبور دشمن، راه کسی را بستن
معانی دیگر : جلوگیر، بازدار، رادع، راهبند، دیواره، فاصل، جداساز، (در اصل) سنگر یا جان پناه یا سد جلوی دروازه یا پل، باجه ی گمرک (در مرز)، سکوی یخی (بیشتر ice shelf می گویند)، (در مسابقات سواران ـ قرون وسطی) نرده ی دور رزمگاه

انگلیسی به فارسی

نرده یا مانع عبور دشمن، سد، حصار


مانع، سد، حصار، حائل، نرده یا مانع عبور دشمن، راه کسی را بستن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something erected to bar passage such as a fence, wall, or the like.
مترادف: bar, obstacle, obstruction
مشابه: barricade, blockade, breakwater, breastwork, bulwark, circumvallation, earthwork, embankment, fence, moat, palisade, railing, rampart, roadblock, stockade, wall

(2) تعریف: a natural bar to passage.
مترادف: bar, impediment, obstacle, obstruction, roadblock
مشابه: block, hindrance

- The flooded river was a barrier to the hikers.
[ترجمه ترگمان] رودخانه پر از سیل مانعی بر سر کوه نوردان بود
[ترجمه گوگل] رودخانه سیلاب یک مانع برای مسافران بود

(3) تعریف: anything that impedes or restricts.
مترادف: bar, impediment, obstacle, obstruction, roadblock, stumbling block
مشابه: block, check, drawback, hindrance, shackle

- Her lack of education is a barrier to career advancement.
[ترجمه ترگمان] عدم تحصیلات او مانعی بر سر راه پیشرفت شغلی است
[ترجمه گوگل] عدم آموزش او مانع پیشرفت حرفه ای است

• border, limit; obstacle, barricade
a barrier is a fence or wall that prevents people or things from moving from one area to another.
a barrier to the happening or achievement of something makes it difficult or impossible for the thing to happen or to be achieved.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] سد، جلوگیر، بازدار، رادع، مانع، راهبند، دیواره، فاصل، جداساز
[سینما] جداکننده / نواری از فیلم نسوز
[عمران و معماری] مانع - حصار - مانع فیزیکی - سد - بندآب
[برق و الکترونیک] سد، مانع
[زمین شناسی] سد، دیواره عارضهای که جریان موجودیتهای مستقل را از میان شبکه قطع میکند چیزی که مسدود می کند یا جدا می سازد . ستونهای سدی بلوکهای جامد زغال هستند که بین دو معدن یا بخشهای یک معدن برای جلوگیری از حوادث هجوم آب، گاز
[صنعت] مانع، سد، حصار، مشکل
[ریاضیات] حصار، سد، مانع، تکه ی جدار، تور سیمی
[پلیمر] سدگر
[آب و خاک] مانع

مترادف و متضاد

مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

حصار (اسم)
fort, hag, enclosure, enceinte, fold, barrier, fencing, fence, barracoon, wall, hedge, haw, cramp, kraal, inclosure, paddock

سد (اسم)
dyke, dike, dam, block, obstacle, barrier, wall, sluice, rampart, massif, stank, stoppage

حائل (اسم)
stay, buffer, louver, louvre, guard, barrier, delimiter, buttress, stanchion, pall, coaming, shutter, stayer

نرده یا مانع عبور دشمن (اسم)
barrier

راه کسی را بستن (فعل)
barrier

obstruction


Synonyms: bar, barricade, blank wall, blockade, bound, boundary, confines, curtain, ditch, enclosure, fence, fortification, gully, hurdle, impediment, limit, moat, obstacle, pale, palisade, railing, rampart, roadblock, stop, trench, wall


Antonyms: opening


obstruction to goal


Synonyms: bar, check, difficulty, drawback, encumbrance, handicap, hindrance, hurdle, impediment, limitation, obstacle, pale, preventive, restraint, restriction, stumbling block


جملات نمونه

1. potential barrier
سد پتانسیل،سد تانش

2. racial barrier
موانع (جداسازهای) نژادی

3. crash barrier
نرده ی کنار جاده (برای جلوگیری از سقوط اتومبیل و غیره)،دیواره

4. an impenetrable defensive barrier
مانع دفاعی غیرقابل عبور

5. the horse topped the barrier
اسب از روی مانع رد شد.

6. dense forests interposed a great barrier ahead of us
جنگل های انبوه مانع بزرگی را جلو ما ایجاد کردند.

7. two countries that are separated by a barrier
دو کشوری که تنفر و عدم اعتماد موجب جدایی آنها شده است

8. The Sahara Desert is a natural barrier between North and Central Africa.
[ترجمه حسین] بیابان ساهارا یک مانع طبیعی بین شمال و مرکز آفریقا است
[ترجمه ترگمان]بیابان صحرا یک مانع طبیعی بین آفریقای شمالی و مرکزی است
[ترجمه گوگل]صحرای صحرا یک مانع طبیعی بین شمال و مرکز آفریقا است

9. Show your ticket at the barrier.
[ترجمه ترگمان]بلیت را به دروازه نشان بده
[ترجمه گوگل]بلیط خود را در مانع نشان دهید

10. Problems with childcare remain the biggest barrier to women succeeding at work.
[ترجمه ترگمان]مشکلات مربوط به مراقبت از کودکان، بزرگ ترین مانع برای موفقیت زنان در سر کار هستند
[ترجمه گوگل]مشکلات مربوط به مراقبت از کودکان همچنان بزرگترین مانعی برای موفقیت زنان است

11. The mountains form a natural barrier between the two countries.
[ترجمه ترگمان]کوه ها یک مانع طبیعی بین دو کشور تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]کوه ها یک مانع طبیعی بین دو کشور را تشکیل می دهند

12. She took a step nearer to the barrier.
[ترجمه ترگمان]قدمی به سد برداشت
[ترجمه گوگل]او یک گام نزدیکتر به مانع قرار گرفت

13. The trees formed a dark and impenetrable barrier .
[ترجمه ترگمان]درخت ها یک مانع تاریک و نفوذناپذیر تشکیل می دادند
[ترجمه گوگل]درختان یک مانع تاریک و غیر قابل نفوذ ایجاد کردند

14. The angry crowds would not keep back the barrier.
[ترجمه ترگمان]جمعیت خشمگین مانع جلو رفتن مانع نمی شد
[ترجمه گوگل]جمعیت عصبانی این مانع را حفظ نخواهد کرد

15. Unemployment figures have broken through the three million barrier.
[ترجمه vszv] آمار بیکاری از مرز سه میلیون نفر ردشده
[ترجمه ترگمان]ارقام بیکاری از سه میلیون مانع شکسته شده است
[ترجمه گوگل]آمار بیکاری از طریق سه میلیون برابر مانع شده است

16. The mountains acted as a natural barrier to the spread of the disease.
[ترجمه ترگمان]کوه ها به عنوان یک مانع طبیعی برای شیوع بیماری عمل می کنند
[ترجمه گوگل]کوه ها به عنوان یک مانع طبیعی برای گسترش بیماری عمل می کنند

17. We went snorkelling along the Great Barrier Reef.
[ترجمه ترگمان]در امتداد جزیره Great به راه افتادیم
[ترجمه گوگل]ما در امتداد ریف دیواری بزرگ رفت و آمد داشتیم

18. There was an impassable barrier between the white race and the one which they had reduced to slavery.
[ترجمه ترگمان]میان نژاد سفید و کسی که به بردگی کشیده شده بودند، سد غیرقابل عبور بود
[ترجمه گوگل]مانعی غیر قابل نفوذ بین نژاد سفید و آنکه آنها را به بردگی کاهش داده بود وجود داشت

19. Duties and taxes are the most obvious barrier to free trade.
[ترجمه ترگمان]عوارض و عوارض مهم ترین مانع برای تجارت آزاد هستند
[ترجمه گوگل]وظایف و مالیات آشکارترین مانع برای تجارت آزاد است

Two countries that are separated by a barrier.

دو کشوری که تنفر و عدم اعتماد موجب جدایی آنها شده است.


The police put a barrier across the road to stop the traffic

پلیس مانعی را وسط جاده گذاشت تا ترافیک را متوقف کند


Ozone is the earth's barrier against ultra-violet radiation

اوزون سد زمین در برابر اشعه‌ی ماوراء بنفش است


racial barrier

موانع (جداسازهای) نژادی


barriers to progress

موانع پیشرفت


پیشنهاد کاربران

دیواره ( زیست شناسی )

عایق/ عایق صدا

مانع

محدودیت

مانع، پرچین، حایل کننده بین دو قسمت
■ سد آبی: dike= dyke

حجاب، حائل

barrier Function
عملکرد بازدارنده

لایه

حفاظ

سد - حصار - پرچین


مانع
مترادف obstacle

سد مانع مشکل

حائل

مانع , دیواره

# The crowd had to stand behind barriers
# The barrier absorbed the main impact of the crash
# Shyness is one of the biggest barriers to making friends
# The first plane to break the sound barrier

محافظ

صد، حصار، مانع

barrier ( علوم نظامی )
واژه مصوب: بازدار 1
تعریف: موانعی که برای تقلیل سرعت یا توقف هواپیما بر روی باند پرواز یا ناو هواپیمابر ایجاد شود


کلمات دیگر: