کلمه جو
صفحه اصلی

radius


معنی : شعاع، شعاع دایره، نصف قطر، زند زبرین
معانی دیگر : ناحیه ی درون شعاع، درون پراز، محدوده، حد، کران، (دایره) شعاع، نیم پراز، نیم ترامون، هر چیز شعاع مانند: (چرخ) پره، اسپوک، (فاصله ای که هواپیما و کشتی می توانند بدون سوخت گیری رفت و برگشت کنند) برد، (استخوان) زند زبرین، برش دادن

انگلیسی به فارسی

شعاع، شعاع دایره، زند زبرین، نصف قطر، برش دادن


شعاع


شعاع، شعاع دایره، نصف قطر، زند زبرین


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: radii, radiuses
(1) تعریف: a straight line segment extending from the center to the surface of a sphere or from the center to the circumference of a circle.

(2) تعریف: the length of a radius line segment; one half of the diameter.

- a radius of five meters
[ترجمه ترگمان] یک شعاع پنج متر
[ترجمه گوگل] شعاع پنج متر

(3) تعریف: any structure that radiates from a central point or runs in the direction of a radius.

(4) تعریف: a circular area specified by the length of a radius from a central point.

- within a fifty-meter radius
[ترجمه ترگمان] با شعاع پنجاه متر
[ترجمه گوگل] در شعاع پنجاه متری

(5) تعریف: the field or extent of useful operation, influence, or jurisdiction.

- the radius of the emperor's power
[ترجمه ترگمان] شعاع قدرت امپراتور
[ترجمه گوگل] شعاع قدرت امپراتور

(6) تعریف: the distance that a vehicle can travel with a single load of fuel.

(7) تعریف: one of the two bones of the vertebrate forearm or lower forelimb. (Cf. ulna).

• straight line drawn from the center of a circle to the circumference; one of the bones of the forearm
the radius of a circle is the distance from its centre to its outside edge.
radius also refers to the distance in any direction from a particular point.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شعاع
[برق و الکترونیک] شعاع
[فوتبال] شعاع
[مهندسی گاز] شعاع
[زمین شناسی] شعاع - الف) یک پرتوی یک خارپوست، مثلا هر کدام از 5 استخوانچه منشعب شده در فانوس ارسطوی یک خارپوست را گویند؛ مثلا یک صفحه شعاعی. - ب) بخش جانبی یک صفحه اتاقکی یک سخت پوست مژیکای را گیوند که با بالچه یک صفحه پیوندی هم پوشانی دارد و از دیواره توسط تغییری در جهت خطوط رشد، تفریق می شود. - ج) یک خط شعاعی فرضی را گویند که بدن یک جانوران متقارن شعاعی را به بخش های مشابه تقسیم می کند. - د) استخوان میانی تر، از بین دو استخوان ساعد چهارپایان را گویند. - جمع: radii
[ریاضیات] شعاع، پرتو، اشعه
[پلیمر] شعاع

مترادف و متضاد

شعاع (اسم)
beam, ray, radius

شعاع دایره (اسم)
radius, semidiameter

نصف قطر (اسم)
radius

زند زبرین (اسم)
radius

range, sweep


Synonyms: ambit, boundary, compass, expanse, extension, extent, interval, limit, orbit, purview, reach, semidiameter, space, span, spoke


جملات نمونه

1. the radius of a circle
شعاع دایره

2. within the radius of my experience
در محدوده ی تجربیات من

3. there are no schools within a five-kilometer radius of here
در شعاع پنج کیلومتری اینجا مدرسه وجود ندارد.

4. Nigel has searched for work in a ten-mile radius around his home.
[ترجمه ترگمان]نایجل \"تو شعاع ۱۰ مایلی خونه ش دنبال کار میگرده\"
[ترجمه گوگل]نایجل کار خود را در یک شعاع ده مایل در اطراف خانه خود جستجو کرده است

5. The radius of this wheel is 30 cm.
[ترجمه ترگمان]شعاع این چرخ ۳۰ سانتیمتر است
[ترجمه گوگل]شعاع این چرخ 30 سانتی متر است

6. The diameter measures twice the radius.
[ترجمه ترگمان]قطر دو برابر شعاع است
[ترجمه گوگل]قطر برابر دو برابر شعاع است

7. We are measuring the radius of the circle.
[ترجمه ترگمان]ما شعاع دایره را اندازه گیری می کنیم
[ترجمه گوگل]ما شعاع دایره را اندازه می گیریم

8. Within a five mile radius of Ollerton there are several pubs and restaurants.
[ترجمه ترگمان]در شعاع پنج مایلی of چندین میخانه و رستوران وجود دارد
[ترجمه گوگل]در عرض پنج مایلی شعاع Ollerton چند بار و رستوران وجود دارد

9. He has visited every shop within a radius of two miles.
[ترجمه ترگمان]او از هر مغازه ای در شعاع دو مایل بازدید کرده است
[ترجمه گوگل]او از هر مغازه در شعاع دو مایل بازدید کرده است

10. They searched within a radius of one mile from the school.
[ترجمه ترگمان]آن ها در شعاع یک مایلی مدرسه جستجو کردند
[ترجمه گوگل]آنها در شعاع یک مایل از مدرسه جستجو کردند

11. He indicated a semicircle with a radius of about thirty miles.
[ترجمه ترگمان]او یک نیم دایره با شعاع حدود سی میل نشان داد
[ترجمه گوگل]او یک نیمکره با شعاع حدود سی مایل نشان داد

12. The ionic radius varies among the elements depending on atomic number and ionic charge of the ion.
[ترجمه ترگمان]شعاع یونی بین عناصر وابسته به عدد اتمی و بار یونی یونی فرق می کند
[ترجمه گوگل]شعاع یونی در میان عناصر بسته به تعداد اتمی و بار یونی یون متفاوت است

13. Those living outside a 50 mile radius £ 10 per year.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که خارج از یک شعاع ۵۰ مایلی زندگی می کنند ۱۰ پوند در سال زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]کسانی که در خارج از شعاع 50 متری 10 پوند در سال زندگی می کنند

14. The increase of confinement time with radius follows approximately a diffusion law-confinement time proportional to the square of the radius.
[ترجمه ترگمان]افزایش زمان حبس با شعاع به دنبال تقریبا انتشار قانون انتشار متناسب با مربع شعاع است
[ترجمه گوگل]افزایش زمان محکومیت با شعاع، تقریبا یک زمان محرمانگی انتشار است که متناسب با مربع شعاع است

15. The minimum radius of the body for which this direct contest is established depends on the density of the body.
[ترجمه ترگمان]حداقل شعاع بدن که این رقابت مستقیم ایجاد می شود به چگالی جسم بستگی دارد
[ترجمه گوگل]حداقل شعاع بدن که برای این مسابقه مستقیم تعیین می شود بستگی به تراکم بدن دارد

There are no schools within a five-kilometer radius of here.

در شعاع پنج کیلومتری اینجا مدرسه وجود ندارد.


within the radius of my experience

در محدوده‌ی تجربیات من


پیشنهاد کاربران

استخوان زند زبرین

شعاع
border radius = شعاعِ حاشیه

[کامپیوتر] خمیدگی ، انحنا

زند زبرین


کلمات دیگر: