کلمه جو
صفحه اصلی

abrade


معنی : بر انگیختن، پاک کردن، تحریک کردن، ساییدن، خراشیدن زدودن، حک کردن
معانی دیگر : (معمولا در مورد پوست) خراشیدن، زدگی پیدا کردن، نخ نما شدن، آزردگی پیدا کردن، ریش شدن یا کردن، رخنمون کردن یا شدن، سر غیرت اوردن

انگلیسی به فارسی

ساییدن، خراشیدن زدودن، پاک کردن، حک کردن، (مجازا)سر غیرت آوردن، بر انگیختن، تحریک کردن


سوزاندن، پاک کردن، تحریک کردن، ساییدن، خراشیدن زدودن، حک کردن، بر انگیختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abrades, abrading, abraded
(1) تعریف: to rub away by friction; erode.
مشابه: chafe, erode, rasp, scour, scrape, wear

- Rubbing too hard will abrade the finish.
[ترجمه ترگمان] مالیدن بیش از حد سخت، پایان را به پایان می رساند
[ترجمه گوگل] مالش بیش از حد سخت می شود

(2) تعریف: to make rough or injure by scraping.
مشابه: gall, graze, scrape, scratch, skin

- The dull razor abraded his skin.
[ترجمه ترگمان] تیغ dull پوستش را می کند
[ترجمه گوگل] ریش تراشی خشن پوست خود را خراشیده
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: abrader (n.)
(1) تعریف: to rub or wear down a surface by friction.
مشابه: rasp

(2) تعریف: to cause roughness or injury by scraping.

• wear off; wear down by rubbing or scraping; rub against an object; strike against an object

دیکشنری تخصصی

[شیمی] ساییدن، (معمولا در مورد پوست ) خراشیدن، زدگی پیدا کردن، نخ نما شدن، آزردگی پیدا کردن، ریش شدن یا کردن، رخنمون کردن یاشدن
[نساجی] خراشیدن_پاک کردن_ساییدن
[پلیمر] ساییدن، خراشیدن، زدگی پیدا کردن،

مترادف و متضاد

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

ساییدن (فعل)
grind, abrade, rub, gnaw, pulverize, wear away, scuff, chafe, fray, grate, file, levigate, corrade, erode, pound, rub out, triturate, wear up

خراشیدن زدودن (فعل)
abrade

حک کردن (فعل)
abrade, carve, lithograph

scrape


Synonyms: chafe, erode, grate, rub, rub off, scuff, triturate, wear, wear down


جملات نمونه

1. waves abrade even rocks
امواج حتی صخره ها را هم می سایند.

2. Much of the skin on her arm was abraded.
[ترجمه ترگمان]خیلی از پوست بازویش بی حس شده بود
[ترجمه گوگل]بسیاری از پوست بر روی دست او ریز ریز شد

3. My skin was abraded and very tender.
[ترجمه ترگمان]پوست من خراشیده و خیلی نرم بود
[ترجمه گوگل]پوست من ریز شده و بسیار منصفانه است

4. Their gossips abraded her into restlessness.
[ترجمه ترگمان]gossips بی قراری می کرد
[ترجمه گوگل]شایعات بی رحمانه او را بی رحم می کند

5. The place is apparently being slowly abraded by a fine, stinging dust blown across Patagonia by the unceasing gales.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این محل به آرامی با گرد و غبار و گرد و غبار و گرد و غبار در سراسر پاتاگونیا در وزش باد مداوم خراشیده شده است
[ترجمه گوگل]ظاهرا محل آن به آرامی با یک گرد و غبار ریز، خرد شده در سراسر پاتاگونیا توسط نیروهای بی پایان خسته شده است

6. It amazed her now how completely love could abrade those sharp edges.
[ترجمه ترگمان]اکنون به حیرت افتاده بود که چه قدر عشق و عشق می تواند بر این لبه تیز اثر بگذارد
[ترجمه گوگل]او اکنون شگفت زده شده است که چگونه می تواند کاملا عاشق این لبه های تیز باشد

7. Result the quilt on Xieerben 's groin plays abrade.
[ترجمه ترگمان]نتیجه لحافی که روی کشاله ران Xieerben گذاشته شده، abrade بازی می کند
[ترجمه گوگل]ظروف پلاستیکی بر روی کشاله ران Xieerben تاثیر می گذارد

8. Face by abrade hind, good blacken of Gong Heigong how to do?
[ترجمه ترگمان]در حالی که روی دو پای عقبش راه می رفت، پرسید که او چطور باید این کار را بکند؟
[ترجمه گوگل]چهره به طرز خراشیدگی، سیاه و سفید خوب از گونگ Heigong چگونه انجام دهید؟

9. The slight abrade on the face does not add processing, can you leave scar?
[ترجمه ترگمان]خراش کوچکی که روی چهره ایجاد می کند نمی تواند تحلیل کند، آیا می توانی جای زخم را ترک کنی؟
[ترجمه گوگل]سایز کوچک بر روی چهره پردازش اضافه نمی کند، آیا می توانید اسکار را ترک کنید؟

10. The injury after falling has smaller cut, abrade and more severe loss, the coxa ministry fracture that if cause functional activity commonly, is damaged badly.
[ترجمه ترگمان]آسیب بعد از افتادن، برشی کوچک تر، abrade و شکست شدید را دارد، شکستگی coxa که در صورت انجام فعالیت های کارکردی شایع است به شدت آسیب می بیند
[ترجمه گوگل]آسیب پس از سقوط، برش کوچکتر، خراشیدگی و از دست دادن شدیدتر، شکستگی وزارت بهداشت Coxa است که اگر به طور معمول باعث فعالیت عملکردی شود، به شدت آسیب دیده است

11. Can abrade leave scar? Very horrible.
[ترجمه ترگمان]جای زخم رو خراش میدی؟ خیلی وحشتناکه
[ترجمه گوگل]آیا می توانم زخم را ترک کنم؟ بسیار وحشتناک است

12. As last working procedure of abrade treatment, use holystone needs to have taller property.
[ترجمه ترگمان]به عنوان آخرین روند کار برای درمان abrade، از holystone برای داشتن مالکیت بلندتر استفاده کنید
[ترجمه گوگل]همانطور که آخرین روش کار درمان ریزش، از هولیستون استفاده می شود باید دارایی بلندتری داشته باشد

13. The skin after trip is met abrade one chunk.
[ترجمه ترگمان]پوست بعد از سفر با یک تکه دیگر برخورد می شود
[ترجمه گوگل]پوست بعد از سفر، یک ردیف رد می شود

14. We are chalk and cheese; our personalities are radically different and likely to abrade each other.
[ترجمه ترگمان]ما گچ و پنیر هستیم؛ شخصیت ما کاملا متفاوت است و به احتمال زیاد یکدیگر را تحت تاثیر قرار می دهند
[ترجمه گوگل]ما گچ و پنیر هستیم؛ شخصیت های ما کاملا متفاوت هستند و احتمال دارد که یکدیگر را خرد کنند

Waves abrade even rocks.

امواج حتی صخره‌ها را هم می‌سایند.


Her skin was slightly abraded.

پوستش کمی خراشیدگی پیدا کرد.


پیشنهاد کاربران

تاکید کردن


کلمات دیگر: