کلمه جو
صفحه اصلی

eccentricity


معنی : بی قاعدگی، غرابت، گریز از مرکز، دوری از مرکز
معانی دیگر : نا هم مرکزی، مختلف المرکزی، برون مرکزی، ناپرهونی، غیر مدوری، (روان شناسی) ناروالی، خیره سری، خیره رفتاری، غیر عادی بودن، (مکانیک) لنگی، لنگ چرخی، خارج از مرکز بودن

انگلیسی به فارسی

(ریاضی، فیزیک) خروج از مرکز، برون مرکزی، دوری از مرکز، گریز از مرکز


عجیب و غریب بودن، غرابت، بی‌قاعدگی، نابهنجاری


رفتار عجیب‌و‌غریب، کار غیرعادی، چیز غیرمعمول، عادت عجیب


خارج از مرکزیت، گریز از مرکز، بی قاعدگی، دوری از مرکز، غرابت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: eccentricities
(1) تعریف: an odd or peculiar behavior, habit, interest, or the like.
مشابه: aberration, abnormality, quirk, trick, twist

- Never going to bed was one of his eccentricities, and it wasn't surprising to find him slumped over his desk or asleep on the stairs in the mornings.
[ترجمه ترگمان] هرگز به رختخواب نرفت، یکی از رفتارهای عجیب او بود، و تعجب اور نبود که او را از روی میزش یا در خواب بیدار کند
[ترجمه گوگل] هرگز رفتن به رختخواب یکی از بیقرارهایش بود، و تعجب آور نبود که او پیدا شود او را بر روی میز خود لکه دار کرد و یا خوابید در صخره ها در پله ها

(2) تعریف: the quality or condition of being eccentric.
مشابه: abnormality, peculiarity

- Some people found her grandfather uncomfortably odd, but she loved his eccentricity.
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم پدربزرگش را به طرز ناراحت کننده ای عجیب می دیدند، اما از رفتار eccentricity خوشش می آمد
[ترجمه گوگل] بعضی افراد پدربزرگ خود را ناراحت کننده عجیب و غریب یافتند، اما او دوست داشتنی بودنش را دوست داشت

(3) تعریف: the degree to which someone or something is eccentric.

• irregularity, oddity; strangeness, unconventionality
eccentricity is unusual behaviour that other people consider strange and peculiar.
an eccentricity is a habit or attitude which other people think is strange and peculiar.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] لنگی، خارج از مرکز بودن
[عمران و معماری] خروج از مرکز - برون محوری - خروج از مرکزیت - خارج از مرکزیت - خارج از محوری - لنگی
[زمین شناسی] ناهم مرکزیت، عدم تقارن، گریز از مرکز (سنجش از دور) یکی از 6 عنصر کپلر است که شکل یک مدار را توصیف می کند. در مدل مداری کپلر، مدار ماهواره بیضوی است با گریز از مرکز معینی از شکل بیضوی. وقتی e=0 باشد، بیضی تبدیل به دایره خواهد شد و وقتی نزدیک به یک (1) باشد بیضی بسیار کشیده و باریک می شود.
[ریاضیات] مرکزگریزی، خروج از مرکز، برون مرکزی
[پلیمر] هم مرکز بودن، هم مرکزی

مترادف و متضاد

بی قاعدگی (اسم)
abnormality, irregularity, promiscuity, eccentricity, jog

غرابت (اسم)
eccentricity, singularity, originality, curiosity, strangeness, weirdness, quirkiness, peculiarity, queerness, freakery, kink

گریز از مرکز (اسم)
eccentricity

دوری از مرکز (اسم)
eccentricity

bizarreness, unusualness


Synonyms: aberration, abnormality, anomaly, caprice, capriciousness, foible, freakishness, hereticism, idiocrasy, idiosyncrasy, irregularity, kink, nonconformity, oddity, oddness, outlandishness, peculiarity, queerness, quirk, singularity, strangeness, unconventionality, unorthodoxness, waywardness, weirdness, whimsicality, whimsicalness


Antonyms: commonality, dullness, normality, regularness, standard, uniformity, usual, usualness


جملات نمونه

1. As a teacher, she had a reputation for eccentricity.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک معلم، او از eccentricity شهرت داشت
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک معلم، دارای شهرتی برای بی نظمی بود

2. Arthur was noted for the eccentricity of his clothes.
[ترجمه ترگمان]آرتور به علت the لباس هایش مشهور شد
[ترجمه گوگل]آرتور برای بی ثمر بودن لباس هایش اشاره کرد

3. Kate's mother had a reputation for eccentricity.
[ترجمه ترگمان]مادر کیت به خاطر eccentricity شهرت داشت
[ترجمه گوگل]مادر کیت به خاطر بی ثمر بودن شهرت داشت

4. She is unusual to the point of eccentricity.
[ترجمه ترگمان]غیر معمول است که رفتار عجیب و غریبی داشته باشد
[ترجمه گوگل]او غیر عادی است به نقطه عطف

5. His eccentricity now extends to never washing or changing his clothes.
[ترجمه ترگمان]eccentricity او اکنون به شستن و یا تعویض لباس هایش ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]بی نظیری او اکنون به شستن یا تغییر لباس هایش ادامه می دهد

6. He soon exhibited signs of eccentricity.
[ترجمه ترگمان]به زودی آثار eccentricity را نشان داد
[ترجمه گوگل]او به زودی نشانه های بی ثمر بودن را نمایش داد

7. Halley's comet has an eccentricity of about 0. 9675 permitting it to visit us every 76 years.
[ترجمه ترگمان]ستاره دنباله دار هیلی در حدود ۰ ۹۶۷۵ اجازه می دهد هر ۷۶ سال یک بار به ما مراجعه کند
[ترجمه گوگل]ستاره دنباله دار هالی یکی از بی نظیری از 9675 است که به ما اجازه می دهد هر 76 سال یک بار از ما دیدن کند

8. She often witnessed his eccentricity in full flow at the customers who came into his antiques shop.
[ترجمه ترگمان]او اغلب شاهد ناهم محوری با جریان کامل به مشتریانی بود که وارد مغازه antiques شدند
[ترجمه گوگل]او اغلب شاهد بی نظمی او در جریان کامل در مشتریان که به فروشگاه عتیقه فروشی خود آمد

9. They were both unconventional to the point of eccentricity, their actions incomprehensible to ordinary beings.
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها خلاف قانون ناهم محوری بودند، عمل آن ها برای موجودات عادی غیرقابل درک بود
[ترجمه گوگل]آنها هر دو غیر متعارف بودند به نقطه عطف، اقدامات خود را غیر قابل درک به موجودات عادی

10. For all his eccentricity, he had impressed me as a most intelligent man.
[ترجمه ترگمان]برای همه eccentricity او مرا به عنوان یک مرد بسیار باهوش قرار داده بود
[ترجمه گوگل]برای همه او بی نظیری، او را به عنوان یک انسان هوشمند تر تحت تاثیر قرار داده بود

11. Any orbital eccentricity produced by the collapse must have been subsequently removed by tidal forces.
[ترجمه ترگمان]هر گونه eccentricity مداری که توسط فروپاشی تولید می شود باید توسط نیروهای جزر و مد حذف شود
[ترجمه گوگل]هر زلزله زدایی از طریق فروپاشی، باید بعدا توسط نیروهای جزر و مدی برداشته شود

12. Without stage drama, her eccentricity blossomed, and drew Jack and Rob into it.
[ترجمه ترگمان]بدون نمایش تئاتر، eccentricity her شد و جک و راب را به درون آن کشید
[ترجمه گوگل]بدون نمایشنامه درام، بی نظیری او شکوفا شد و جک و راب را به آن زدند

13. Britain's eccentricity is not entirely harmless.
[ترجمه ترگمان]ناهم محوری بریتانیا کاملا بی ضرر نیست
[ترجمه گوگل]بی تردید بریتانیا کاملا بی ضرر نیست

14. They were both unconventional to the point of eccentricity.
[ترجمه ترگمان]هر دو به خاطر eccentricity غیر معمول به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]آنها هر دو غیر متعارف به نقطه خارج از مرکزیت بودند

پیشنهاد کاربران

لنگر خمشی، عمران

گریز از مرکز - برق

اخلاق عجیب و غریب

دوری از مرکز و توجه عموم - به دور از توجه

خروج از مرکزیت

خارج از عرف عمل کردن، بی قاعدگی

چیز عجیب و غریب
رفتار یا عقیده عجیب و غریب

eccentricity ( هوافضا )
واژه مصوب: خروج از مرکز
تعریف: پارامتری برای بیان انحراف شکل بیضوی از دایره


کلمات دیگر: