کلمه جو
صفحه اصلی

sail


معنی : بال، بادبان، شراع کشتی بادی، با ناز و عشوه حرکت کردن
معانی دیگر : (کشتی) حرکت به کمک بادبان، مسافرت دریایی، گردش دریایی، ناو، (کشتی - با بادبان یا با موتور) حرکت کردن، کشتیرانی کردن، قایقرانی کردن، در هوا حرکت کردن، با باد به حرکت درآمدن، (با وقار و نرمش) حرکت کردن، (عامیانه - با: in یا into - با مشت یا حرف) حمله کردن، (آسیاب بادی) پره، (عامیانه) تند حرکت کردن، (عامیانه) با حرارت و اشتیاق آغاز کردن، سخت دست به کار شدن، هر وسیله ای که با بادبحرکت دراید، باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن

انگلیسی به فارسی

بادبان، شراع کشتی بادی، هر وسیله ای که با بادبحرکت دراید، باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن، با ناز وعشوه حرکت کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: make sail, set sail, under sail
(1) تعریف: a large piece of fabric or the like that may be mounted on a vessel and extended to catch the force of the wind for propulsion.

(2) تعریف: any similar apparatus used to catch the force of the wind.
مترادف: blade, vane

(3) تعریف: a voyage or excursion made in a sailing vessel.

(4) تعریف: (sometimes pl.) the sails of a vessel, considered collectively.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sails, sailing, sailed
(1) تعریف: of a ship or other vessel, to move.
مشابه: course, cruise, scud, skim, steam

(2) تعریف: to travel by water; travel on a boat.
مترادف: boat, cruise, ship
مشابه: yacht

(3) تعریف: to begin traveling; start a journey.
مترادف: embark, launch, put, shove off, weigh anchor

(4) تعریف: to operate a sailboat.
مشابه: cruise, navigate

(5) تعریف: to travel briskly or effortlessly, as if driven by the wind.
مترادف: glide, scud
مشابه: breeze, drift, float, flow, fly, ride, skim, slip, soar, spin, sweep

- The kite sailed through the air.
[ترجمه ترگمان] بادبادک هوا را در هوا تکان داد
[ترجمه گوگل] بادبادک از طریق هوا پرید
- The dog sailed down the street.
[ترجمه ترگمان] سگ از خیابان گذشت
[ترجمه گوگل] سگ به خیابان رفت
- He sailed through his classes.
[ترجمه ترگمان] از کلاس بیرون رفت
[ترجمه گوگل] او از کلاس هایش گذشت
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: sail into
(1) تعریف: to travel in, over, upon, or through using the force of sails.
مترادف: cruise, navigate
مشابه: skim, sweep

(2) تعریف: to operate or navigate (a vessel).
مترادف: navigate
مشابه: pilot

• sheet of fabric used to catch wind and propel a sailboat; cruise, trip in a sailboat; sailboat, sailing ship; set of fabric sails for a sailboat; any device used to catch wind and generate motion
cruise in a sailboat, take a trip in a sailing ship; drive a sailboat, operate and navigate a sailing ship
a sail is a large piece of material attached to the mast of a boat. the wind blows against the sail and moves the boat along.
if you sail somewhere, or if you sail a boat or ship somewhere, you travel across water in a boat or ship.
when a ship sets sail, it leaves a port.
if someone or something sails somewhere, they move there steadily and fairly quickly.
if you sail through a difficult situation or experience, you deal with it easily and successfully.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بال - پره - سفر دریایی - قایق بادبانی - کشتی بادبانی

مترادف و متضاد

بال (اسم)
wing, whale, ball, fin, sail, pinion

بادبان (اسم)
sail, sailcloth

شراع کشتی بادی (اسم)
sail

با ناز و عشوه حرکت کردن (فعل)
sail

travel through water, air; glide


Synonyms: boat, captain, cast anchor, cast off, cross, cruise, dart, drift, embark, flit, float, fly, get under way, leave, make headway, motor, move, navigate, pilot, put to sea, reach, run, scud, set sail, shoot, skim, skipper, skirr, soar, steer, sweep, tack, voyage, weigh anchor, wing


جملات نمونه

1. sail against the wind
1- خلاف جهت باد کشتی رانی کردن 2- با مشکلات روبرو بودن،به مخالف برخوردن (near to the wind sail هم می گویند)

2. sail close to the wind
1- (کشتی) در جهت باد حرکت کردن 2- صرفه جویی کردن

3. sail through (something)
(با موفقیت یا سهولت) انجام دادن،گذراندن

4. sail under false colors
1- (کشتی) زیر پرچم دروغین (که حق استفاده از آنرا ندارد) حرکت کردن 2- تظاهر کردن،دغلکاری کردن،وانمود کردن،هویت جعلی به کار بردن

5. the sail gave a flap as the wind died
هنگام فروکش باد،بادبان ((تپی)) صدا کرد.

6. in sail
(کشتی) با بادبان های افراشته (یاگسترده)

7. make sail
1- بادبان ها را افراشتن (گستردن) 2- (مسافرت دریایی) آغاز کردن

8. set sail
1- (برای عزیمت) بادبان ها را گستردن 2- (سفر دریایی) آغاز کردن

9. set sail
(کشتی) حرکت کردن،بادبان گشودن

10. under sail
در حال حرکت،با بادبان های گسترده

11. a two-day sail to bushehr
مسافرت دریایی دو روزه به بوشهر

12. in full sail
با بادبان های کاملا افراشته

13. crowd (on) sail
(کشتی بادبانی) شمار زیادی بادبان افراشتن (برای زیاد کردن سرعت)

14. take in sail
بادبان ها را کمی جمع کردن (برای کاهش سرعت یا فشار باد)

15. how many days' sail is it from bushehr to abaddan?
با کشتی از بوشهر به آبادان چند روز طول می کشد؟

16. the age of sail
دوران کشتی های بادبانی

17. to douse a sail
بادبان را پایین کشیدن

18. to middle a sail
بادبان کشتی را از وسط تا کردن

19. the storm split our sail in the middle
توفان بادبان ما را از وسط درید.

20. to go for a sail
با کشتی به گردش رفتن

21. we made a fast sail
تند حرکت کردیم.

22. bighting the canvas of a sail
محکم بستن پارچه ی بادبان

23. there wasn't even a single sail in sight
حتی یک کشتی هم به چشم نمی خورد.

24. We set sail at high tide.
[ترجمه ترگمان]ما در مد بالا بادبان کشیدیم
[ترجمه گوگل]ما در جزر و مد بالا قرار می گیریم

25. He resolutely hacked off the cable and the sail slipped down.
[ترجمه ترگمان]با عزمی راسخ کابل را خاموش کرد و بادبان لغزید
[ترجمه گوگل]او قطعا کابل را هک کرد و بادبان پایین رفت

26. Ease out the large sail or we shall be blown over!
[ترجمه ترگمان]بادبان بزرگ را شل کن وگرنه منفجر خواهیم شد!
[ترجمه گوگل]بادبان بزرگ را از بین ببرید یا ما باید از بین برود!

27. She is the first woman who navigates a sail crossing the English Channel.
[ترجمه ترگمان]او اولین زنی است که با کشتی از کانال انگلیس عبور می کند
[ترجمه گوگل]او اولین زن است که در حال عبور از دریای عبور از کانال انگلیسی است

28. We discerned a sail on the horizon.
[ترجمه ترگمان]ما یک بادبان در افق تشخیص دادیم
[ترجمه گوگل]ما در یک افق دیدیم

29. The sail of the little boat swung crazily from one side to the other.
[ترجمه ترگمان]بادبان قایق کوچک دیوانه وار از یک طرف به طرف دیگر تاب می خورد
[ترجمه گوگل]بادبان قایق کوچک از یک طرف به سمت دیگر به آرامی چرخید

30. The wind bellied ( out ) the sail.
[ترجمه ترگمان]باد با شکم باد حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]باد باد (بیرون) بادبان

to hoist (or lower) the sails

بادبان‌ها را افراشتن (یا جمع کردن)


the mainsail

بادبان اصلی


the age of sail

دوران کشتی‌های بادبانی


in full sail

با بادبان‌های کاملاً افراشته


to go for a sail

با کشتی به گردش رفتن


a two-day sail to Bushehr

مسافرت دریایی دو‌روزه به بوشهر


how many days' sail is it from Bushehr to Abaddan?

با کشتی از بوشهر به آبادان چند روز طول می‌کشد؟


a fleet of ten sails

ناوگان مشتمل بر ده کشتی


There wasn't even a single sail in sight.

حتی یک کشتی هم به چشم نمی‌خورد.


An oil tanker sailed into the harbor.

یک کشتی نفتکش وارد بندرگاه شد.


We sailed along the coast in a small boat.

ما در امتداد کرانه در قایق کوچکی حرکت می‌کردیم.


A navy ship was sailing by.

یک کشتی نیروی دریایی داشت رد می‌شد.


when does the ship sail?

کشتی کی حرکت می‌کند؟


We sailed from Baku to Anzali.

ما از باکو به انزلی حرکت کردیم.


can you sail?

قایقرانی بلدی؟


Ramin sails his own yacht.

رامین کشتی تفریحی خود را خودش می‌راند.


Colorful balloons were sailing through the blue sky.

بالون‌های رنگارنگ در آسمان آبی حرکت می‌کردند.


A tall and fat lady whose silken skirt was rubbing on the floor, sailed into the hallway.

خانم قد بلند و چاقی که دامن ابریشمی او بر زمین کشیده می‌شد، وارد سرسرا شد.


The students sailed into him one after another.

دانشجویان یکی پس از دیگری او را مورد تحکم قرار دادند.


He sailed through his final examinations.

امتحانات نهایی برایش مثل آب خوردن بود.


اصطلاحات

sail against the wind

1- خلاف جهت باد کشتی رانی کردن 2- با مشکلات روبه‌رو بودن، به مخالف برخوردن (near to the wind sail هم می‌گویند)


sail through (something)

(با موفقیت یا سهولت) انجام دادن، گذراندن


go sailing

(برای تفریح) به قایقرانی پرداختن، به کشتیرانی رفتن


in sail

(کشتی) با بادبان‌های افراشته (یاگسترده)


make sail

1- بادبان‌ها را افراشتن (گستردن) 2- (مسافرت دریایی) آغاز کردن


set sail

1- (برای عزیمت) بادبان‌ها را گستردن 2- (سفر دریایی) آغاز کردن


take in sail

بادبان‌ها را کمی جمع کردن (برای کاهش سرعت یا فشار باد)


under sail

درحال حرکت، با بادبان‌های گسترده


پیشنهاد کاربران

کشتی بادبانی

بادبان

با سرعت ، اطمینان و آسودگی رد شدن یا راه رفتن ، در دریا سفر کردن

دریانوردی

با ناز و عشوه حرکت کردن

به حرکت درآوردن کشتی توسط بادبان

A large piece of strong cloth on a ship or 💓💓bout

بادبان کشتی

درنوردیدن ( باکشتی بادبانی )

رهسپار شدن

Sail = ملوانی کردن / بادبان
Sailor = ملوان
Sailing boat = قایق بادبانی

sail 1
علوم دریایی: بادبان

sail 2
علوم دریایی: بادبانی کردن

sail 3
حرکت کردن ( کشتی ) ، علوم دریایی: حرکت کردن

بادبان
A sail is a large piece of strong cloth on a ship or boat
کانون زبان ایران __ ترم Reach 3

جمله : most ships and boat have sails

بادبان . n

قایقرانی کردن، کشتیرانی کردن، حرکت کردن

کشتیرانی کردن

سلام، به معنی سفر دریایی، سفر دریایی کردن، قایقرانی یا کشتیرانی و بادبان هستش، مثال:

Raise the sails=بادبان ها را بالا بکشید!

It's hard for a ship to move with down sails=برای یک کشتی حرکت با بادبان های پایین سخت است.

I had a sail to africa 2 years ago=من یک سفر دریایی به آفریقا ۲ سال پیش داشتم.

We spent 2 days of our vacation sailing on sea=ما دو روز از تعطیلات خود را صرف دریانوردی در دریا کردیم.

موفق باشید!: )

میتوواند به معنای kite یا بادبادک هم باشد

عبور کردن، رهسپار شدن، بادبان

بنظرم � بادبان � میشه

با حرف اضافه out به معنای بیرون کشیدن

به آب انداخته شدن ( با اوجه به این جمله )
The Titanic sailed past two other ships .
تایتانیک بعد از دو کشتی دیگر به آب انداخته شد.


کلمات دیگر: