کلمه جو
صفحه اصلی

pantry


معنی : ابدار خانه، شربت خانه
معانی دیگر : (اتاقچه ی مجاور آشپزخانه که ظروف و آذوقه ی منزل را در آن نگهداری می کنند) دولاب، انباری، (کشتی و هتل و غیره) انبار ظروف، رجوع شود به: larder، مخصوص لوازم سفره

انگلیسی به فارسی

ابدار خانه، شربت خانه، مخصوص لوازم سفره


آبدارخانه، شربت خانه، ابدار خانه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: pantries
(1) تعریف: a small room, usu. adjoining a kitchen, where kitchen and table supplies and food are kept.

- She cans her own peaches and stores them in the pantry.
[ترجمه ترگمان] هلو خودش را می کند و آن ها را در آبدارخانه نگهداری می کند
[ترجمه گوگل] او می تواند سرکه های خود را می پوشاند و آنها را در انباری ذخیره می کند

(2) تعریف: a similar small room where cold foods are prepared.

• granary, warehouse for storing food; small room next to the kitchen (used for storing food, dishes, etc.)
a pantry is a small room where food is kept.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] آبدارخانه

مترادف و متضاد

ابدار خانه (اسم)
butler's pantry, buttery, pantry

شربت خانه (اسم)
pantry, scullery

kitchen storage room


Synonyms: buttery, cellar, chamber, closet, cupboard, larder, store room


جملات نمونه

1. Nothing was left in the pantry except some eggs.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز در آبدارخانه باقی نمانده بود مگر چند تا تخم مرغ
[ترجمه گوگل]هیچ چیز در انباری نبود جز بعضی از تخم مرغ ها

2. Stepping back from the pantry, I realized I had not binged with that feeling of panic in years.
[ترجمه ترگمان]از آبدارخانه به عقب برگشتم و متوجه شدم که سال ها پیش احساس وحشت نکرده ام
[ترجمه گوگل]گام برداشتن از انباری، متوجه شدم که در طول سالها این احساس ناامیدی را ندیده بودم

3. I've seen it on the pantry shelf, Mrs Salt.
[ترجمه ترگمان]من آن را در قفسه آشپزخانه دیدم، خانم سالت
[ترجمه گوگل]من آن را در قفسه سلطنتی، خانم نمک دیده ام

4. Go on! the dish is in the pantry.
[ترجمه ترگمان]ادامه بده! غذا در آبدارخانه است
[ترجمه گوگل]ادامه دادن! ظرف در انبار است

5. I mean the piles were kept in the pantry.
[ترجمه ترگمان] منظورم the که توی انبار نگه داشته بودن
[ترجمه گوگل]منظورم شمع ها در انبار بود

6. I was sitting on the floor of the pantry, in my special place, drawing and feeling a little sad.
[ترجمه ترگمان]من روی زمین آشپزخانه نشسته بودم و در جای مخصوص خودم نشسته بودم و احساس ناراحتی می کردم
[ترجمه گوگل]من روی کف انبوه نشسته بودم، در محل خاصم، نقاشی کردم و کمی ناراحت شدم

7. It was the only edible thing in the pantry.
[ترجمه ترگمان]تنها چیز قابل خوردن در آبدارخانه بود
[ترجمه گوگل]این تنها چیزی بود که خوراکی در انباری بود

8. The pantry was just a walk-in alcove off the kitchen.
[ترجمه ترگمان]آبدارخانه فقط یک پیاده روی بود که از آشپزخانه خارج شده بود
[ترجمه گوگل]انباری فقط یک آشپزخانه در حال حرکت است

9. But as he departed for the pantry the bell rang for afternoon tea to be served.
[ترجمه ترگمان]اما همین که از اتاق بیرون رفت، زنگ ساعت بعد از ظهر برای صرف چای به صدا درآمد
[ترجمه گوگل]اما همانطور که او برای انبار گذاشت، زنگ زنگ برای چای بعد از ظهر خدمت کرد

10. He stood in the pantry and she handed things in to him.
[ترجمه ترگمان]او در آبدارخانه ایستاد و چیزهایی را به او داد
[ترجمه گوگل]او در صندوق ایستاده بود و او چیزهای زیادی را به او داد

11. Opposite: The butler's pantry, with plenty of room for storing the glass and five best china services.
[ترجمه ترگمان]در کنار اتاق پیشخدمت، با یک اتاق پر از اتاق برای ذخیره کردن شیشه و پنج سرویس چینی
[ترجمه گوگل]مقابله با یخچال و فریزر با تعداد زیاد اتاق برای نگهداری شیشه و پنج بهترین خدمات چین

12. A maid peeks out of the pantry into the hall.
[ترجمه ترگمان]یک خدمتکار از شربت خانه بیرون آمد و وارد سرسرا شد
[ترجمه گوگل]یک خدمتکار از صندوق خلوت به سالن خارج می شود

13. She must've sneaked into the pantry one day when nobody was looking and taken a bite out of that jelly.
[ترجمه ترگمان]یک روز باید دزدکی به آشپزخانه رفته باشد و کسی از آن ژله گاز نگرفته باشد
[ترجمه گوگل]او یک روز در صورتی که هیچ کس به دنبالش نرفته بود و از آن ژله نیش خورده بود، به یک انباری نگریسته می شد

14. After making a foray into Bessie's pantry, Lucien helped himself to a quick meal of bread and meat.
[ترجمه ترگمان]بعد از این که وارد آشپزخانه بسی شد، خود را به خوردن نان و گوشت پرداخت
[ترجمه گوگل]لوسیان پس از ساختن یک صندوق بیسسی، خود را به غذای سریع نان و گوشت کمک کرد

پیشنهاد کاربران

انباری

Pantry
انباری
Poultry
طیور، ماکیان، مرغ و خروس و اردک و غیره

انباری
A room or closet for storing provisions


کلمات دیگر: