1. Nothing was left in the pantry except some eggs.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز در آبدارخانه باقی نمانده بود مگر چند تا تخم مرغ
[ترجمه گوگل]هیچ چیز در انباری نبود جز بعضی از تخم مرغ ها
2. Stepping back from the pantry, I realized I had not binged with that feeling of panic in years.
[ترجمه ترگمان]از آبدارخانه به عقب برگشتم و متوجه شدم که سال ها پیش احساس وحشت نکرده ام
[ترجمه گوگل]گام برداشتن از انباری، متوجه شدم که در طول سالها این احساس ناامیدی را ندیده بودم
3. I've seen it on the pantry shelf, Mrs Salt.
[ترجمه ترگمان]من آن را در قفسه آشپزخانه دیدم، خانم سالت
[ترجمه گوگل]من آن را در قفسه سلطنتی، خانم نمک دیده ام
4. Go on! the dish is in the pantry.
[ترجمه ترگمان]ادامه بده! غذا در آبدارخانه است
[ترجمه گوگل]ادامه دادن! ظرف در انبار است
5. I mean the piles were kept in the pantry.
[ترجمه ترگمان] منظورم the که توی انبار نگه داشته بودن
[ترجمه گوگل]منظورم شمع ها در انبار بود
6. I was sitting on the floor of the pantry, in my special place, drawing and feeling a little sad.
[ترجمه ترگمان]من روی زمین آشپزخانه نشسته بودم و در جای مخصوص خودم نشسته بودم و احساس ناراحتی می کردم
[ترجمه گوگل]من روی کف انبوه نشسته بودم، در محل خاصم، نقاشی کردم و کمی ناراحت شدم
7. It was the only edible thing in the pantry.
[ترجمه ترگمان]تنها چیز قابل خوردن در آبدارخانه بود
[ترجمه گوگل]این تنها چیزی بود که خوراکی در انباری بود
8. The pantry was just a walk-in alcove off the kitchen.
[ترجمه ترگمان]آبدارخانه فقط یک پیاده روی بود که از آشپزخانه خارج شده بود
[ترجمه گوگل]انباری فقط یک آشپزخانه در حال حرکت است
9. But as he departed for the pantry the bell rang for afternoon tea to be served.
[ترجمه ترگمان]اما همین که از اتاق بیرون رفت، زنگ ساعت بعد از ظهر برای صرف چای به صدا درآمد
[ترجمه گوگل]اما همانطور که او برای انبار گذاشت، زنگ زنگ برای چای بعد از ظهر خدمت کرد
10. He stood in the pantry and she handed things in to him.
[ترجمه ترگمان]او در آبدارخانه ایستاد و چیزهایی را به او داد
[ترجمه گوگل]او در صندوق ایستاده بود و او چیزهای زیادی را به او داد
11. Opposite: The butler's pantry, with plenty of room for storing the glass and five best china services.
[ترجمه ترگمان]در کنار اتاق پیشخدمت، با یک اتاق پر از اتاق برای ذخیره کردن شیشه و پنج سرویس چینی
[ترجمه گوگل]مقابله با یخچال و فریزر با تعداد زیاد اتاق برای نگهداری شیشه و پنج بهترین خدمات چین
12. A maid peeks out of the pantry into the hall.
[ترجمه ترگمان]یک خدمتکار از شربت خانه بیرون آمد و وارد سرسرا شد
[ترجمه گوگل]یک خدمتکار از صندوق خلوت به سالن خارج می شود
13. She must've sneaked into the pantry one day when nobody was looking and taken a bite out of that jelly.
[ترجمه ترگمان]یک روز باید دزدکی به آشپزخانه رفته باشد و کسی از آن ژله گاز نگرفته باشد
[ترجمه گوگل]او یک روز در صورتی که هیچ کس به دنبالش نرفته بود و از آن ژله نیش خورده بود، به یک انباری نگریسته می شد
14. After making a foray into Bessie's pantry, Lucien helped himself to a quick meal of bread and meat.
[ترجمه ترگمان]بعد از این که وارد آشپزخانه بسی شد، خود را به خوردن نان و گوشت پرداخت
[ترجمه گوگل]لوسیان پس از ساختن یک صندوق بیسسی، خود را به غذای سریع نان و گوشت کمک کرد