کلمه جو
صفحه اصلی

measuring


اندازهگیر، در خور اندازه گیری یا پیمایش، پیما، سنج

انگلیسی به فارسی

اندازهگیر ،در خور اندازه‌گیری یا پیمایش،پیما،سنج


اندازه گیری، اندازه گرفتن، سنجیدن، پیمانه کردن، اندازه نشان دادن، اندازه داشتن، پیمودن، در امدن


انگلیسی به انگلیسی

• taking of dimensions
a measuring jug or spoon is one that is specially designed for measuring quantities, especially in cooking.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] توزین - اندازه گیری (وزن کالا)

جملات نمونه

1. a nest of measuring spoons
یک دست قاشق ویژه ی اندازه گیری

2. he devised a new instrument for measuring temperature
او ابزار جدیدی برای سنجش حرارت درست کرد.

3. An earthquake measuring on the Richter scale struck southern California on June 2
[ترجمه ترگمان]زمین لرزه ای در مقیاس ریشتر روز ۲ ژوئن به جنوب کالیفرنیا اصابت کرد
[ترجمه گوگل]زمین لرزه ای که بر اساس مقیاس ریشتر اندازه گیری شد، در روز 2 ژوئن در جنوب کالیفرنیا رخ داد

4. We are measuring the radius of the circle.
[ترجمه ترگمان]ما شعاع دایره را اندازه گیری می کنیم
[ترجمه گوگل]ما شعاع دایره را اندازه می گیریم

5. The carpenter extended the measuring tape as far as it would go.
[ترجمه ترگمان]نجار تا آنجا که می رفت نوار اندازه گیری را تمدید کرد
[ترجمه گوگل]نجار نوار اندازه گیری را تا آنجا که ممکن بود برداشته است

6. The area suffered a series of aftershocks measuring up to 3 on the Richter scale.
[ترجمه ترگمان]این ناحیه دچار یک سری پس لرزه های شدید در مقیاس ریشتر بود
[ترجمه گوگل]این ناحیه رنج می برد مجموعه ای از پس لرزه ها که در مقیاس ریشتر تا 3 برابر می شود

7. The area, measuring/which measures kilometres by 3 kilometres, has been purchased by the army.
[ترجمه ترگمان]این منطقه که کیلومتر آن را با ۳ کیلومتر اندازه گیری می کند توسط ارتش خریداری شده است
[ترجمه گوگل]منطقه، اندازه گیری / اندازه گیری کیلومتر توسط 3 کیلومتر، توسط ارتش خریداری شده است

8. We spent the morning measuring up and deciding where the furniture would go.
[ترجمه ترگمان]ما صبح را به اندازه گیری و تصمیم گیری در مورد جایی که اسباب و اثاثه به کجا می رفت گذراندند
[ترجمه گوگل]ما صبح زود اندازه گیری کردیم و تصمیم گرفتیم که مبلمان برود

9. The men were carrying spades and measuring sticks.
[ترجمه ترگمان]مردها بیل را حمل می کردند و چوب را اندازه گیری می کردند
[ترجمه گوگل]مردان حمل بشقاب ها و اندازه گیری میله ها را داشتند

10. There is no way of measuring the damage done to morale.
[ترجمه ترگمان]هیچ راهی برای اندازه گیری آسیب های وارده به روحیه وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ راهی برای اندازه گیری آسیب به روحیه وجود ندارد

11. Her work includes measuring the local rainfall.
[ترجمه ترگمان]کار او شامل اندازه گیری بارش محلی است
[ترجمه گوگل]کار او شامل اندازه گیری بارندگی های محلی است

12. The measuring cup is graduated in ounces.
[ترجمه ترگمان]پیمانه اندازه گیری در اونس از بین رفته است
[ترجمه گوگل]فنجان اندازه گیری در اونس فارغ التحصیل می شود

13. By measuring the motion of the galaxies in a cluster, astronomers can infer the cluster's mass.
[ترجمه ترگمان]با اندازه گیری حرکت کهکشان ها در یک خوشه، ستاره شناسان می توانند جرم خوشه را استنتاج کنند
[ترجمه گوگل]با اندازه گیری حرکت کهکشان ها در یک خوشه، اخترشناسان می توانند توده خوشه را بیابند

14. The metre is the standard unit for measuring length in the SI system.
[ترجمه ترگمان]متر واحد استاندارد برای اندازه گیری طول در سیستم SI است
[ترجمه گوگل]این متر یک واحد استاندارد برای اندازه گیری طول در سیستم SI است

15. This is a yardstick for measuring whether a person is really progressive.
[ترجمه ترگمان]این یک معیار برای اندازه گیری اینکه آیا فرد واقعا پیشرو است یا نه
[ترجمه گوگل]این یک معیار برای اندازه گیری اینکه آیا فرد واقعا پیشرفته است

پیشنهاد کاربران

اندازه گیری، سنجش

اندازه گیری

براورد، ارزیابی

تشخیص، اندازه گیری


کلمات دیگر: