کلمه جو
صفحه اصلی

repair


معنی : اصلاح، تعمیر، مرمت، دوباره دایر کردن، تعمیر کردن، جبران کردن، عازم شدن، مرمت کردن
معانی دیگر : بازسازی کردن، واسازی کردن، نوسازی کردن، درست کردن، پینه دوزی کردن، وصله پینه کردن، (نیرو یا سلامتی و غیره) بازیافتن، بازگرداندن، اصلاح کردن، بهسازی کردن، وضع (از نظر تعمیر و طرز کار)، تلافی کردن، حضور یافتن، رفتن (به جای بخصوص)، مرتبا رفتن (به محلی)، پاتوق کردن

انگلیسی به فارسی

تعمیر، مرمت، تعمیر کردن


تعمیرکردن، جبران کردن، دوباره دایر کردن، مرمت کردن، مرمت، اصلاح


تعمیر، مرمت، اصلاح، تعمیر کردن، جبران کردن، دوباره دایر کردن، مرمت کردن، عازم شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: repairs, repairing, repaired
(1) تعریف: to restore to a sound state or condition following damage or injury.
مترادف: fix, mend, rebuild, recondition, remedy, service
متضاد: damage, impair, ruin
مشابه: condition, doctor, heal, patch, reconstruct, redo, remake, renovate, restore, right

- The plumber repaired the leaking pipes.
[ترجمه 90A] لوله کش لوله های خراب را درست کرد.
[ترجمه NAFAS] لوله کش لوله های خراب را تعمیر کرد
[ترجمه ترگمان] لوله کش لوله ها رو تعمیر کرد
[ترجمه گوگل] لوله کش لوله های نشت را تعمیر کرد
- The skin can often repair itself.
[ترجمه MM] پوست اغلب می توند خود را ترمیم کند
[ترجمه ترگمان] پوست اغلب می تواند خودش را تعمیر کند
[ترجمه گوگل] پوست اغلب می تواند خود را تعمیر کند
- Time repaired their friendship.
[ترجمه یاسمین] زمان دوستی آنها را بازسازی کرد
[ترجمه B.z.A] زمان دوستی انها را درست کرد
[ترجمه ترگمان] زمان دوستی شان را جبران کرد
[ترجمه گوگل] زمان دوستی آنها را تعمیر کرد

(2) تعریف: to compensate or make amends for.
مترادف: redeem, redress, satisfy
مشابه: atone, expiate, make up, right

- He finally repaired his long-standing debt.
[ترجمه ترگمان] او بالاخره بدهی طولانی مدت اش را تعمیر کرد
[ترجمه گوگل] او در نهایت بدهی بلند مدت خود را تعمیر کرد

(3) تعریف: to correct or set right.
مترادف: adjust, correct, mend, patch up, rectify, redress, right, straighten
مشابه: doctor, fix, remedy

- It took months to repair the damage to the paintings.
[ترجمه ترگمان] ماه ها طول کشید تا آسیب به نقاشی ها را تعمیر کند
[ترجمه گوگل] ماهها طول کشید تا آسیبهای نقاشی را تعمیر کرد
- I will repair my offenses, if you'll let me.
[ترجمه ترگمان] اگر به من اجازه بدهید، I را ترمیم خواهم کرد
[ترجمه گوگل] من مجازات های خود را تعمیر خواهم کرد، اگر اجازه بدهید
اسم ( noun )
مشتقات: repairable (adj.), repairer (n.)
(1) تعریف: the act or process of restoring to a workable or functional order.
مترادف: fixing, mending, reconstruction, renovation, restoration
متضاد: damage
مشابه: mend

- The repair of the building was completed within six months.
[ترجمه ترگمان] تعمیر ساختمان در عرض شش ماه تکمیل شد
[ترجمه گوگل] تعمیر ساختمان طی شش ماه تکمیل شد
- The car is in need of repair again.
[ترجمه Miss] ماشین نیاز به تعمیر دوباره دارد
[ترجمه ترگمان] اتومبیل دوباره به تعمیر نیاز دارد
[ترجمه گوگل] ماشین دوباره نیاز به تعمیر دارد

(2) تعریف: (usu. pl.) an instance of repairing.
مترادف: mend

- The repairs on the house were costly.
[ترجمه ترگمان] تعمیرات خانه پر هزینه بود
[ترجمه گوگل] تعمیرات در خانه هزینه زیادی بود

(3) تعریف: general condition.
مترادف: adjustment, condition, order, shape

- Leave the house in good repair.
[ترجمه ترگمان] خونه رو به خوبی ترک کن
[ترجمه گوگل] خانه را در تعمیر خوب بگذارید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: repairs, repairing, repaired
• : تعریف: to go, as to another place.
مترادف: go, head, move, relocate, remove, retreat
مشابه: adjourn, betake oneself, retire, transfer

- Let's repair to the dining room.
[ترجمه ترگمان] برویم به اتاق ناهار خوری
[ترجمه گوگل] بیایید به اتاق ناهار خوری برسیم
اسم ( noun )
• : تعریف: the act of going to another place.
مترادف: going, leaving, relocation, removal, retirement

- His sudden repair to his study surprised us.
[ترجمه ترگمان] ترمیم ناگهانی او به اتاق مطالعه اش ما را شگفت زده کرد
[ترجمه گوگل] تعمیر ناگهانی او به مطالعه او ما را شگفت زده کرد

• act of fixing, correction, act of mending
fix, mend, correct a problem or malfunction
a repair is something that you do to mend an item that is damaged or is not working properly.
if you repair something that is damaged or is not working properly, you mend it.
if something such as a building is in good repair, it is in good condition. if it is in bad repair, it is in bad condition; a formal use.
if you repair an undesirable action or situation, you do something to correct it; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تعمیر - مرمت
[برق و الکترونیک] تعمیر کردن
[مهندسی گاز] تعمیر، تعمیرکردن
[ریاضیات] تعمیر کردن، درست کردن، تعمیر، ترمیم، نوسازی، مرمت

مترادف و متضاد

Antonyms: break, damage, destroy, hurt, injure, ruin, spoil, wreck


Synonyms: compensate for, correct, darn, debug, doctor, do up, emend, fiddle with, give a face-lift, heal, improve, make good, make up for, mend, overhaul, patch, patch up, put back together, put in order, put right, rebuild, recondition, recover, rectify, redress, reform, refresh, refurbish, rejuvenate, remedy, renew, renovate, retread, retrieve, revamp, revive, right, settle, sew, square, touch up


leave; retire


اصلاح (اسم)
adjustment, reconciliation, modification, repair, correction, amendment, shaving, betterment, rectification, reparation, atonement, revision, reformation, regeneration, emendation, renovation

تعمیر (اسم)
repair, reparation, maintenance, upkeep, facelifting, renovation, instauration

مرمت (اسم)
repair, mending, reparations

دوباره دایر کردن (فعل)
repair

تعمیر کردن (فعل)
service, fix, repair, remodel, remedy, restore, patch, tinker, vamp, mend, refit, remake, renovate, refashion, rehash

جبران کردن (فعل)
rectify, repair, remedy, redress, atone, expiate, compensate, offset, gratify, make up, reimburse, requite, reciprocate, countervail, recoup

عازم شدن (فعل)
leave, pull out, repair, depart, be off, set off, set forth, shove off, set forward, start out

مرمت کردن (فعل)
repair, mend, do up, furbish up

restoration, fixing


Synonyms: adjustment, darn, improvement, mend, new part, overhaul, patch, reconstruction, reformation, rehabilitation, replacement, substitution


Antonyms: breaking, damage, destruction, harm, hurt, injury, neglect, wrecking


fix, restore


Synonyms: apply, betake oneself, fare, go, head for, hie, journey, move, pass, proceed, process, push on, recur, refer, remove, resort, run, set off for, travel, turn, wend, withdraw


Antonyms: maintain, remain, stay


جملات نمونه

to repair one's health

سلامتی خود را بازیافتن


to repair a mistake

لغزشی را جبران کردن


This car is beyond repair.

این اتومبیل قابل‌تعمیر نیست.


The repair of the bridge lasted two years.

تعمیر پل دو سال طول کشید.


1. repair service
تعمیرکاری

2. a repair station
تعمیرگاه،مرکز تعمیرات

3. sloppy repair
تعمیر ناشیانه

4. the repair of the bridge lasted two years
تعمیر پل دو سال طول کشید.

5. to repair a house
خانه ای را تعمیر کردن

6. to repair a mistake
لغزشی را جبران کردن

7. to repair an insult
توهین را تلافی کردن

8. to repair one's health
سلامتی خود را بازیافتن

9. under repair
در دست تعمیر

10. in repair
مرمت شده

11. a car repair shop
کارگاه تعمیرات اتومبیل

12. can you repair this radio?
آیا می توانی این رادیو را درست کنی ؟

13. out of repair
نیازمند به تعمیر

14. he does odd repair jobs
او کارهای مختلف تعمیراتی انجام می دهد.

15. a car kept in repair
اتومبیلی که خوب تعمیر می شود

16. a house in good repair
خانه ای که خوب به آن توجه می شود

17. a manual of radio repair
راهنمای تعمیر رادیو

18. he was trying to repair his lack of education
سعی می کرد که نداشتن تحصیلات خود را جبران کند.

19. my mother used to repair our socks
مادرم جوراب های ما را وصله پینه می کرد.

20. the congregation approved the repair of the church's roof
اعضای کلیسا تعمیر طاق کلیسا را تصویب کردند.

21. they asked me to repair to the hotel lobby immediately
از من خواستند فورا به سرسرای هتل بروم.

22. this car is beyond repair
این اتومبیل قابل تعمیر نیست.

23. sacred woods to which the natives repair often
بیشه های مقدس که بومیان اغلب به آنجا می روند

24. their car broke down and it was towed to the repair shop
اتومبیل آنها خراب شد و آن را تا تعمیرگاه بکسل کردند.

25. We clean and repair the machines as a matter of routine.
[ترجمه ترگمان]ما ماشین ها را به عنوان امری عادی تمیز و تعمیر می کنیم
[ترجمه گوگل]ما ماشین آلات را به عنوان یک روال تمیز و تعمیر می کنیم

26. I promised to repair the doorknob, but I had never got around to it.
[ترجمه گلی افجه] من قول دادم دستگیره در را تعمیر کنم اما هیچ وقت دنبالش نرفتم
[ترجمه ترگمان]قول دادم دستگیره در را ترمیم کنم، اما هیچ وقت به آن فکر نکرده بودم
[ترجمه گوگل]من وعده دادم که Doorknob را تعمیر کنم، اما من تا به حال هرگز به آن رسیدم

27. The engineer is coming to repair our phone tomorrow morning.
[ترجمه ترگمان]مهندس برای تعمیر تلفن فردا صبح می آید
[ترجمه گوگل]مهندس در حال آمدن به تعمیر گوشی ما فردا صبح است

28. She paid the repair bill as a salve to her conscience.
[ترجمه ترگمان]او صورتحساب را به عنوان مرهم گذاشتن روی وجدان خود پرداخت
[ترجمه گوگل]او لایحه ی تعمیر را به عنوان یارای وجدانش پرداخت کرد

29. He hired a workman to repair the fence.
[ترجمه ترگمان]یک کارگر اجیر کرد تا نرده را تعمیر کند
[ترجمه گوگل]او یک کارگر برای تعمیر حصار استخدام کرد

30. The child's clothes were in bad state of repair.
[ترجمه ترگمان]لباس کودک در وضعیت بدی قرار داشت
[ترجمه گوگل]لباس های کودکی در وضعیت بدی قرار داشتند

He was trying to repair his lack of education.

سعی می‌کرد که نداشتن تحصیلات خود را جبران کند.


can you repair this radio?

آیا می‌توانی این رادیو را درست کنی؟


to repair a house

خانه‌ای را تعمیر کردن


My mother used to repair our socks.

مادرم جوراب‌های ما را وصله‌پینه می‌کرد.


The cobbler repairs shoes.

پینه‌دوز کفش‌ها را پینه‌دوزی می‌کند.


a car kept in repair

اتومبیلی که خوب تعمیر می‌شود


a house in good repair

خانه‌ای که خوب به آن توجه می‌شود


to repair an insult

توهین را تلافی کردن


They asked me to repair to the hotel lobby immediately.

از من خواستند فوراً به سرسرای هتل بروم.


sacred woods to which the natives repair often

بیشه‌های مقدس که بومیان اغلب به آنجا می‌روند


اصطلاحات

in repair

مرمت‌شده


out of repair

نیازمند به تعمیر


پیشنهاد کاربران

بازسازی کردن

از اول ساختن چیزی

ترمیم - درمان

repair is what you do to fix something that is damaged

Is what you do to fix something that is damaged

تعمیر کردن

بازسازی کردن، تعمیر کردن


رفو , در خیاطی

تعمیر: هر چند ترمیم هم درست است اما در ادبیات آزمون و اشکال زدایی نرم افزار این کلمه را تعمیر ترجمه می کنیم تا عمل مکانیکی برطرف کردن خرابی واضح باشد. ترمیم را نیز برای وقتی به کار می بریم که بیشتر منظور بازسازی باشد.

حل کردن مشکل، help repair various kind of health issues، کمک به حل کردن گونه مختلف یا خاصی از مشکلات سلامت

what you do to fix something that is damaged , تعمیر یا بازسازی کردن وسایل برقی یا چیز هایی دیگر


کلمات دیگر: