کلمه جو
صفحه اصلی

sculptor


معنی : حجار، مجسمه ساز، پیکر تراش، تندیس گر
معانی دیگر : پیکر تراش، تندیسگر، مجسمه ساز، حجار

انگلیسی به فارسی

( sculptress ) مجسمه ساز، حجار، پیکر تراش، تندیس گر


مجسمه ساز، پیکر تراش، حجار، تندیس گر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an artist who produces sculpture.

• one who sculpts, one who creates three-dimensional artwork; one who molds or shapes
a sculptor is someone who makes sculptures.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پیکر تراش - پیکره ساز - پیکره نما

مترادف و متضاد

حجار (اسم)
lithographer, sculptor, sculptress

مجسمه ساز (اسم)
statuary, sculptor, sculptress

پیکر تراش (اسم)
sculptor, sculptress

تندیس گر (اسم)
sculptor, sculptress

جملات نمونه

1. He is eminent both as a sculptor and as a portrait painter.
[ترجمه ترگمان]او هم به عنوان مجسمه ساز و هم به عنوان یک نقاش پرتره شناخته می شود
[ترجمه گوگل]او برجسته است هر دو به عنوان یک مجسمه ساز و به عنوان یک نقاش پرتره

2. The sculptor figured the girl in clay.
[ترجمه ترگمان]مجسمه ساز آن دختر را در خاک رس یافت
[ترجمه گوگل]مجسمه ساز دختر را در خاک رس شکل داد

3. He was court sculptor to Alexander the Great.
[ترجمه ترگمان]او مجسمه ساز دربار الکساندر بزرگ بود
[ترجمه گوگل]او مجسمه ساز دادگاه به اسکندر بزرگ بود

4. The sculptor rounded the clay into a sphere.
[ترجمه ترگمان]مجسمه ساز گل را در یک کره گرد آورد
[ترجمه گوگل]مجسمه ساز خاک رس را به یک کره متصل می کند

5. She trained as a painter and sculptor.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نقاش و مجسمه ساز آموزش دید
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نقاش و مجسمه ساز آموزش دیده است

6. A sculptor forms her material.
[ترجمه ترگمان]یک مجسمه ساز material را شکل می دهد
[ترجمه گوگل]مجسمه ساز مواد خود را تشکیل می دهد

7. The sculptor chiselled the lump of marble into a fine statue.
[ترجمه ترگمان]مجسمه سازی سنگ مرمر را به شکل یک مجسمه زیبا تکان داد
[ترجمه گوگل]مجسمه ساز توده سنگ مرمر را به یک مجسمه زیبا تبدیل کرد

8. I know a sculptor who swaps her pieces for drawings by a well-known artist.
[ترجمه ترگمان]من یک مجسمه ساز را می شناسم که قطعات خود را به خاطر نقاشی های یک هنرمند معروف عوض می کند
[ترجمه گوگل]من یک مجسمه ساز می بینم که قطعاتش را برای نقاشی های هنرمند مشهور مبادله می کند

9. He is a sculptor who works mainly in stone.
[ترجمه ترگمان]او یک مجسمه ساز است که عمدتا در سنگ کار می کند
[ترجمه گوگل]او مجسمه ساز است که عمدتا در سنگ کار می کند

10. She was highly regarded as a sculptor.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان مجسمه ساز بسیار مورد احترام بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک مجسمه ساز به شدت در نظر گرفته شد

11. Henry, a talented sculptor and musician from Faringdon in Oxfordshire fell from a top floor window.
[ترجمه ترگمان]هنری، یک مجسمه ساز و موسیقی دان با استعداد از Faringdon در Oxfordshire از پنجره طبقه بالا سقوط کرد
[ترجمه گوگل]هنری، مجسمه ساز با استعداد و موسیقیدان از Faringdon در اکسفوردشیایر از یک پنجره طبقه بالا افتاد

12. In 1608 Evesham was referred to as both sculptor and painter.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۶۰۸، Evesham به عنوان مجسمه ساز و هم نقاش شناخته شد
[ترجمه گوگل]در سال 1608 ایوهاشم به عنوان مجسمه ساز و نقاش شناخته شد

13. The ponchos permit the sculptor an extra piece of authenticity by fudging the issue of equipment.
[ترجمه ترگمان]ponchos به این مجسمه ساز اجازه می دهد تا به وسیله fudging کردن مساله تجهیزات، اعتبار بیشتری به او بدهد
[ترجمه گوگل]پونچو مجسمه ساز را مجذوب یک قطعه اضافی از طریق مسدود کردن تجهیزات می کند

14. According to the sculptor, it symbolises the way in which victims of nasty remarks often seek comfort in chocolate.
[ترجمه ترگمان]بنا به گفته مجسمه ساز، این نماد روشی است که در آن قربانیان سخنان زننده اغلب به دنبال راحتی در شکلات هستند
[ترجمه گوگل]با توجه به مجسمه ساز، آن را نشان می دهد که در آن قربانیان سخنان تند و زننده اغلب در راحتی در شکلات به دنبال

پیشنهاد کاربران

تندیس گر

مجسمه ساز

Sculptor ( نجوم )
واژه مصوب: سنگ تراش
تعریف: صورت فلکی کم‏نوری در آسمان جنوبی ( southern sky ) و در مجاورت صورت قیطُس


کلمات دیگر: