کلمه جو
صفحه اصلی

repulsion


معنی : تنفر، دشمنی، عقب زنی، دفع
معانی دیگر : بیزاری، دلزدگی، سرخوردگی، آریغ، اکراه، پس رانی، پس زنی، پادزنی، (فیزیک) رانش، عدم پذیرش، تنقر

انگلیسی به فارسی

دفع، عدم پذیرش، عقب زنی، تنقر، دشمنی


منفجر شدن، دفع، تنفر، دشمنی، عقب زنی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of repelling, or the condition of being repelled.
متضاد: attraction
مشابه: odium

(2) تعریف: extreme distaste, disgust, or aversion.
متضاد: allure, attraction
مشابه: abomination, disgust, nausea

- She felt repulsion as she watched the footage depicting the war crimes.
[ترجمه ترگمان] او از تماشای فیلم که جنایت جنگ را تماشا می کرد، نفرت داشت
[ترجمه گوگل] او در حالی که فیلم هایی را که جنبش های جنگ را تماشا می کردند، احساس خجالت می کرد

• act of repelling, act of driving away; repugnance, disgust; force that causes two bodies to move away from one another (physics)
repulsion is a strong feeling of dislike and disgust; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دفع
[برق و الکترونیک] دفع، عدم قبول - دفع یروی مکانیکی که میل به جداکردن اجسامی دارد که دارای بار الکتریکی یا قطبیت مغناطیسی مشابه هستند. رساناهای مجاور که دارای جریانهایی در جهتهای مخالف هستند می توانند یکدیگر را دفع کنند.
[ریاضیات] دفع
[پلیمر] دافعه، دفع

مترادف و متضاد

تنفر (اسم)
hate, abhorrence, disgust, hatred, distaste, loathing, repulsion, execration, detestation, disrelish, teen

دشمنی (اسم)
hate, hatred, animosity, enmity, ill will, repulsion, odium

عقب زنی (اسم)
repulsion, backset, backstroke

دفع (اسم)
repulsion, rebuff, rebuttal, repercussion, repulse, expulsion, exclusion, secretion, ejectment, excretion, propulsion, voidance

hatred, disgust


Synonyms: abhorrence, abomination, antipathy, aversion, denial, detestation, disrelish, distaste, hate, horror, loathing, malice, rebuff, refusal, repugnance, repugnancy, resentment, revolt, revulsion, snub


Antonyms: attraction, liking, love


جملات نمونه

1. the repulsion of the spanish army
پس رانی قشون اسپانیا

2. magnetic attraction and repulsion
ربایش و رانش مغناطیسی

3. they forced her to marry a man toward whom she felt a strong physical repulsion
وادارش کردند زن مردی بشود که نسبت به او جسما احساس بیزاری می کرد.

4. I have a repulsion for snakes.
[ترجمه ترگمان]من نسبت به مارها تنفر دارم
[ترجمه گوگل]من برای مار از دست دادم

5. She gave a dramatic shudder of repulsion.
[ترجمه ترگمان]او از تنفر هیجان انگیزی تکان داد
[ترجمه گوگل]او یک ترسناک خیره کننده ای را تحمل کرد

6. A look of repulsion flashed across her face.
[ترجمه ترگمان]نگاه نفرت انگیزی بر چهره اش سایه انداخت
[ترجمه گوگل]نگاهی به خلع سلاح در چهره اش پدیدار شد

7. I felt a mixture of amazement and repulsion.
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که مخلوطی از حیرت و نفرت است
[ترجمه گوگل]احساس مخلوطی از شگفتی و تحریک را احساس کردم

8. He looked with repulsion at the dead body.
[ترجمه ترگمان]با تنفر به جسد مرده نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او با انفجار در بدن مرده نگاه کرد

9. There was an unconquerable repulsion for her in that monkish aspect.
[ترجمه ترگمان]نسبت به او در آن حالت monkish نفرتی غلبه ناپذیر وجود داشت
[ترجمه گوگل]در این جنبه ماندگار، یک انفجار غیرقابل تحمل برای او وجود داشت

10. "[The repulsion] happens at the very initial stages of visual processing, at the very first moment they are aware of the photo," says Maner.
[ترجمه ترگمان]maner می گوید: \" [ بیزاری ] در مراحل اولیه پردازش بصری اتفاق می افتد، در اولین لحظه آن ها از این عکس آگاه هستند \"
[ترجمه گوگل]منیر می گوید: �[انفجار] در مراحل اولیه پردازش تصویری اتفاق می افتد، در اولین لحظه ای که از عکس می داند

11. By this electric repulsion and attraction he was able to counterbalance the influence of gravity.
[ترجمه ترگمان]با این احساس و کشش الکتریکی، توانست اثر جاذبه را خنثی کند
[ترجمه گوگل]با این انفجار الکتریکی و جاذبه او قادر به مقابله با نفوذ گرانش بود

12. Therefore, electrostatic repulsion is generally not strong enough to support stable equilibrium beer films.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، دفع الکترواستاتیک به طور کلی به اندازه کافی قوی نیست تا فیلم های جو تعادل پایدار را پشتیبانی کند
[ترجمه گوگل]بنابراین، انفجار الکترواستاتیک به طور کلی به اندازه کافی قوی برای حمایت از فیلم آبجو متعادل پایدار است

13. the forces of attraction and repulsion.
[ترجمه ترگمان]نیروی جاذبه و دافعه دارد
[ترجمه گوگل]نیروهای جاذبه و انفجار

14. Why doesn't it fly apart under the coulomb repulsion of like - charge elements?
[ترجمه ترگمان]چرا به جز دفع کولن بار کردن عناصر بار الکتریکی از هم جدا نمی شود؟
[ترجمه گوگل]چرا آن را تحت فشار انفجار کولون از عناصر شارژ؟

15. The repulsion between the electrons makes it energetically more favorable for the electron to each other.
[ترجمه ترگمان]تنفر بین الکترون ها، آن را به شدت برای الکترون نسبت به یکدیگر مطلوب می سازد
[ترجمه گوگل]انفجار بین الکترونها باعث می شود که انرژی الکتریکی به طور یکنواخت تر برای یکدیگر یکسان باشد

They forced her to marry a man toward whom she felt a strong physical repulsion.

وادارش کردند زن مردی بشود که نسبت به او جسما احساس بیزاری می‌کرد.


the repulsion of the Spanish army

پسرانی قشون اسپانیا


magnetic attraction and repulsion

ربایش و رانش مغناطیسی


پیشنهاد کاربران

تحمل

عقب ماندگی

دافعه

۱. دفع ، عقب زنی
۲. دشمنی، بیزاری

دفع. رد کردن

repulsion ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: تراپیوستگی
تعریف: پیوستگی دگره های بارز و نهفتۀ دو ژن متفاوت به گونه ای که بر روی هر فام تن هم ساخت، دگرۀ بارز ژن اول و دگرۀ نهفتۀ ژن دوم پیوسته باشند|||متـ . آرایش ترانس، آرایش تراسو trans configuration||| آرایش ترا پیوستگی repulsion configuration


کلمات دیگر: