1. pig skin
پوست خوک
2. pig oneself
با ولع خوردن،پرخوری کردن
3. pig together
با هم مثل خوک زندگی کردن،در کثافت زیست کردن
4. in pig
(ماده خوک) آبستن
5. buy a pig in a poke
ندیده خریدن (یا ازدواج کردن و غیره)،با بی اطلاعی کاری را انجام دادن
6. if a pig had wings it could fly
اگر را کاشتند سبز نشد
7. make a pig of oneself
پرخوری کردن،(در خوردن یا نوشیدن) زیاده روی کردن
8. even a blind pig occasionally picks up an acorn
حتی اشخاص بی عرضه هم گاهی موفق می شوند
9. he has married a pig of a woman
او زن شلخته ای را به همسری گرفته است.
10. They stood gaping at the pig in the kitchen.
[ترجمه ترگمان]آن ها با دهان باز به خوک در آشپزخانه ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]آنها در خوک در آشپزخانه ایستادند
11. The pig to be hogtied was on the counter.
[ترجمه ترگمان]خوک ها رو می be روی پیشخوان بود
[ترجمه گوگل]خوک به حال هجو آمد در شمارنده بود
12. Lard the boned chicken with pig fat.
[ترجمه ترگمان]چربی گوشت خوک با چربی خوک
[ترجمه گوگل]گوشت خوک مرغ خرد شده با چربی خوک
13. The boy made a stab at the pig.
[ترجمه ترگمان]پسر به خوک چاقو زد
[ترجمه گوگل]این پسر خوک را خرد کرد
14. He butchered the pig with a small sharp knife.
[ترجمه ترگمان]او خوک را با چاقوی کوچکی سلاخی کرد
[ترجمه گوگل]او خوک را با یک چاقوی تیز کوچک از بین برد
15. It was time to pig out on rock and roll.
[ترجمه ترگمان]وقتش بود که بره روی سنگ و غلت بخوره
[ترجمه گوگل]وقت آن رسیده بود که به سنگ و رول برود
16. Wild boar readily hybridises with the domestic pig.
[ترجمه ترگمان]گراز وحشی به آسانی با آن خوک اهلی باز می شود
[ترجمه گوگل]گراز وحشی به راحتی با خوک های داخلی hybridises
17. The freighter carrying pig iron is cleaving through the water.
[ترجمه ترگمان]کشتی حمل بار آهن را از آب بیرون می کشد
[ترجمه گوگل]آهن حمل آهنربا از طریق آب فرو می ریزد