کلمه جو
صفحه اصلی

pickup


معنی : انتخاب، رشد، پیکاپ، هر چیز انتخاب شده، تجدید فعالیت، اشنایی تصادفی، دستگاه برقی ناقل صدای گرامافون، ترقی، سوار کردن، گرفتن، بهبودی یافتن، چیدن، برداشتن، بلند کردن، سرعت گرفتن
معانی دیگر : سرعت گیری، شتاب، (عامیانه - گروه یا دسته) خودمانی، برای هدف یا مدت معین، برداشتن، (از جا) بلند کردن، کامیون کوچک، وانت (pickup truck هم می گویند)، (عامیانه) بلند کردن (زن)، رفیقه، معشوقه، (عامیانه) بهبود (تجارت و غیره)، رونق، احیا، (عامیانه) محرک، انگیزان، سرحال آور، (گرامافون) بازو، ورچین، میکروفن، (صدا) بلند کن، (برنامه ی هنری یا ورزشی) توسط گروه خودمانی یا غیر رسمی، چیدن، دختر بلند کردن، بهبودی یافتن، 1- برداشتن، 2- (به ویژه از روی اتفاق) به دست آوردن، تحصیل کردن، کسب کردن، 3- (با اتومبیل و غیره) رفتن و با خود بردن یا آوردن، 4- بازداشت کردن، توقیف کردن، 5- سرعت گرفتن 6- احیا شدن، تجدید نیرو کردن، بهبود یافتن، 7- ادامه دادن، از سر گرفتن 8- (با رادیو و غیره) گرفتن، 9- تمیز کردن، مرتب کردن، 10- (عامیانه) خانم بلند کردن، بردارنده، برداشتنی

انگلیسی به فارسی

پیکاپ، دستگاه برقی ناقل صدای گرامافون، انتخاب،رشد، ترقی، تجدید فعالیت، چیدن، هرچیز انتخاب شده،اشنایی تصادفی، (دختر) بلند کردن، برداشتن،سوارکردن، گرفتن، بهبودی یافتن


سوار کردن، پیکاپ، انتخاب، ترقی، رشد، هر چیز انتخاب شده، تجدید فعالیت، اشنایی تصادفی، دستگاه برقی ناقل صدای گرامافون، گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of taking something onto or into a vehicle.

(2) تعریف: a small truck with a flat bed and low sides.

(3) تعریف: ability to increase speed; acceleration.

(4) تعریف: a device for receiving sound or electromagnetic waves.

(5) تعریف: (informal) a casually made acquaintance, usu. with the intention of having sexual relations.
عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to take up by hand.
مترادف: lift, raise
متضاد: put down
مشابه: heave, heft, hoist

- He dropped his wallet and I picked it up for him.
[ترجمه Darya] او کیف پولش را انداخت و من آن را برای او برداشتم.
[ترجمه سوسن] او کیفش را انداخت و من برایش برداشتم
[ترجمه حسین] آن مرد کیف پولش را انداخت و من برای او برداشتم
[ترجمه امیر عباس] ان مرد کیف پولش را انداخت ومن ان ( کیف پول ) را برایش برداشتم
[ترجمه ترگمان] کیف پولش را انداخت و من آن را برایش انتخاب کردم
[ترجمه گوگل] او کیف پول خود را برداشت و من را برای او برد
- She picks up the baby every time he cries.
[ترجمه Diana] او هر دفعه که بچه گریه میکند، بلندش میکند.
[ترجمه ترگمان] هر بار که گریه می کند بچه را بلند می کند
[ترجمه گوگل] او هر بار که گریه می کند، کودک را می گیرد

(2) تعریف: to make (a living space) neat by putting objects in order.
مشابه: clean, tidy up

- You'd better pick up the living room before the guests arrive.
[ترجمه A.A] بهتره قبل از رسیدن میهمانان اتاق پذیرائی را مرتب کنی
[ترجمه سوسن] بهتر است قبل از رسیدن مهمانها اتاق نشیمن را مرتب کنی
[ترجمه Fahimeh] بهتره قبل از اینکه مهمونا برسن اتاق نشیمن رو مرتب کنی
[ترجمه ترگمان] بهتره قبل از اینکه مهمان ها برسند، اتاق نشیمن را انتخاب کنی
[ترجمه گوگل] قبل از ورود مهمان، بهتر است اتاق نشیمن را انتخاب کنید

(3) تعریف: to acquire or learn.
مترادف: learn, master
مشابه: grasp, obtain, understand

- He picked up a lot of Spanish when he was traveling in South America.
[ترجمه ترگمان] وقتی در آمریکای جنوبی سفر می کرد، مقدار زیادی اسپانیولی را برداشت
[ترجمه گوگل] وقتی او در آمریکای جنوبی مسافرت می کرد، بسیاری از اسپانیایی ها را برداشت
- She quickly picked up an understanding of how the computer works.
[ترجمه ترگمان] او به سرعت درک کرد که کامپیوتر چگونه کار می کند
[ترجمه گوگل] او به سرعت متوجه شد چگونه کامپیوتر کار می کند

(4) تعریف: to begin again after an interruption.
مترادف: resume
مشابه: begin, recommence, renew, start

- Let's pick up where we ended last time.
[ترجمه ترگمان] بذار ببینیم دفعه قبل کجا بودیم
[ترجمه گوگل] بیایید بلند شویم که در آن آخرین بار به پایان رسید

• van; small truck, pickup truck; act of understanding; device on a record player that holds the needle
grasp and lift; gather, obtain; hurry up, gain speed; improve; straighten, tidy (colloquial); approach someone with an offer of romantic involvement (informal); resume after an intermission; buy, get (e.g.: "we are out of milk, on your way home from work can you pick up a carton of milk?")
a pick-up or a pick-up truck is a small truck with low sides that can be easily loaded and unloaded.
a pick-up in trade or in a country's economy is an improvement in it.
when a pick-up takes place, someone talks to another person in a friendly way in the hope of having a casual sexual relationship with them; an informal use.
a pick-up, is a device that turns vibrations into sound, for example on a telephone or an electric guitar.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بالاکشنده
[برق و الکترونیک] دریافت کردن، انتخاب کردن
[نساجی] برداشت محلول یا مایع توسط کالای نساجی - قدرت منسوج جهت برداشت مایع - جذب کردن - برداشتن - انتخاب - کندن - برچیدن

مترادف و متضاد

انتخاب (اسم)
choice, selection, option, pickup, draft, election, delegacy

رشد (اسم)
increase, development, growth, formation, pickup

پیکاپ (اسم)
pickup

هر چیز انتخاب شده (اسم)
pickup

تجدید فعالیت (اسم)
pickup, resurgence

اشنایی تصادفی (اسم)
pickup

دستگاه برقی ناقل صدای گرامافون (اسم)
pickup

ترقی (اسم)
increase, progress, development, increment, growth, ascent, success, boost, advancement, rise, promotion, lift, pickup, jump, procession

سوار کردن (فعل)
assemble, modulate, mount, pick, pickup, take in, help to ride

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

بهبودی یافتن (فعل)
gain, improve, ameliorate, better, amend, recover, recuperate, pick up, convalesce, mend, pull round

چیدن (فعل)
cut, trim, lop, arrange, set, pick up, pluck, pick, mow, pull, pare, clip, crop, flunk, pick over, snip, skive, tear away

برداشتن (فعل)
remove, take, raise, lift, pick up, delete

بلند کردن (فعل)
steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft, hoist, hoist up, throw up, upraise

سرعت گرفتن (فعل)
speed, pick up, race

جملات نمونه

1. a pickup football team
تیم فوتبال مرکب از آشنایان

2. a car with good pickup
یک اتومبیل با قدرت سرعت گیری زیاد

3. That pretty girl looks like a possible pickup.
[ترجمه ترگمان] اون دختر خوشگل مثل یه وانت احتمالی به نظر میاد
[ترجمه گوگل]این دختر زیبا به نظر می رسد یک وانت احتمالی است

4. He hitched our pickup to his trailer.
[ترجمه ترگمان] He رو به تریلر خودش کشید
[ترجمه گوگل]او پیگیری ما را به تریلر خود متصل کرد

5. That lucky guy is a choice pickup for the girls.
[ترجمه ترگمان]اون مرد خوش شانس یه انتخاب انتخاب واسه دخترهاست
[ترجمه گوگل]این پسر خوش شانس انتخاب دخترانه است

6. The expected toggle switch controls the pickup selections, but in a rather cunning fashion.
[ترجمه ترگمان]سوئیچ ضامن مورد انتظار انتخاب ها را کنترل می کند، اما به شکل نسبتا حیله گرانه
[ترجمه گوگل]کلید سوئیچ انتظار می رود انتخاب انتخابات را کنترل کند، اما به شیوه ای غیر منطقی

7. A man beside a pickup truck was standing alongside the road, twirling a radio antenna.
[ترجمه زهره] اگه الآن شکست بخوری، کی میخواد کارها رو سامان بده؟
[ترجمه ارغوان] اگه الان شکست بخوری، کی میخواد جمع و جورت کنه، یا کی میخواد سر و سامونت بده.
[ترجمه ترگمان]مردی کنار وانت در کنار جاده ایستاده بود و آنتن رادیو را می چرخاند
[ترجمه گوگل]یک مرد در کنار یک کامیون وانت در کنار جاده ایستاده بود و یک آنتن رادیویی پیچیده شد

8. The labor was eased by a four-wheel-drive pickup truck, several hammers and a sagging wheelbarrow.
[ترجمه ترگمان]این کار توسط یک کامیون چهار چرخ ماشین، چندین چکش و یک چرخ اویزان شده بود
[ترجمه گوگل]کار با یک کامیون کامیون با چهار چرخ، تعدادی چکش ها و یک چرخش سرسام آور رها شده بود

9. The pickup will be sold at Chevrolet dealerships.
[ترجمه ترگمان]این وانت در نمایندگی های گسترده ای به فروش خواهد رسید
[ترجمه گوگل]وانت خواهد شد در نمایندگی شورولت فروخته می شود

10. A pickup truck passed us with three men in the back sheltering under a tarpaulin.
[ترجمه Diana] میتوانید برای من کاری انجام دهید و امروز سم را از مدرسه بیاورید؟
[ترجمه ترگمان]یک کامیون کوچک با سه نفر از پشت کامیون از کنار ما رد شد
[ترجمه گوگل]یک کامیون وانت به ما سه مرد را در پشت پناهگاه تحت تیر کابین حمل کرد

11. And the Alnico pickup sounds huge, almost like a Stratocaster neck pickup on steroids and three steaks a day.
[ترجمه ترگمان]و وانت Alnico هم مثل یک گردن Stratocaster و سه استیک در روز، بزرگ به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]و وانت Alnico برای تلفن های موبایل بسیار بزرگ است، تقریبا مانند یک دستکش گردن استروکاستر در استروئیدها و سه استیک در روز

12. The finished transducer includes a second pickup coil at right angles to the first.
[ترجمه ترگمان]مبدل نهایی شامل یک سیم پیچ ثانویه در زوایای راست به سمت اول می شود
[ترجمه گوگل]مبدل کامل شامل یک سیم پیچ ثانویه در زاویه سمت راست به اول است

13. Pickup trucks were rolling down the hill to the cove from upland.
[ترجمه سمانه] او خم شد تا دستکشش را بردارد
[ترجمه ترگمان]کامیون روی تپه سرازیر می شد و از تپه پایین می رفت
[ترجمه گوگل]کامیون های وانت کامیون ها را از قله به تپه رانده بودند

14. Jerry's car was broadsided by a pickup truck.
[ترجمه ترگمان]ماشین جری توسط یک کامیون کوچک منفجر شده بود
[ترجمه گوگل]ماشین جری توسط یک کامیون وانت جمع شده بود

15. The pupil leaned to the ground to pick up a wallet.
[ترجمه ترگمان]شاگرد به زمین خم شد تا کیف پولش را بردارد
[ترجمه گوگل]دانش آموز به جای آوردن کیف پول به زمین فرود می آید

16. If you fail now, who will pick up the pieces?
[ترجمه ترگمان]اگه الان شکست بخوری، کی تیکه هاشو برمی داره؟
[ترجمه گوگل]اگر در حال حاضر شکست بخورید، چه کسی قطعات را انتخاب خواهد کرد؟

17. The People's Front expect to pick up a lot more votes in this year's elections.
[ترجمه ترگمان]جبهه مردمی انتظار دارد در انتخابات امسال رای بسیاری کسب کند
[ترجمه گوگل]جبهه خلق انتظار دارد که در انتخابات امسال تعداد آرا بیشتر شود

18. The trucks waited at the warehouse to pick up their loads.
[ترجمه ترگمان]کامیون ها در انبار منتظر بودند تا بارشان را بردارند
[ترجمه گوگل]کامیون ها در انبار منتظر بارگیری خود بودند

19. Could you do me a favour and pick up Sam from school today?
[ترجمه ترگمان]میشه یه لطفی به من بکنی و امروز \"سم\" رو از مدرسه انتخاب کنی؟
[ترجمه گوگل]می توانید من را به نفع خود برسانید و امروز سام را از مدرسه بردارید؟

20. Can I just pick up on your first point again, please?
[ترجمه ترگمان]میشه دوباره سر اصل مطلب بیام، لطفا؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم دوباره در اولین مورد خود را انتخاب کنم، لطفا؟

21. She stooped down to pick up the child.
[ترجمه ترگمان]خم شد تا بچه را بردارد
[ترجمه گوگل]او به پایین آوردن فرزند خندید

22. She bent down to pick up her glove.
[ترجمه ترگمان]خم شد تا glove را بردارد
[ترجمه گوگل]او خم شد تا دستش را بگیرد

23. Can you pick up the pen for me?
[ترجمه ترگمان]میشه خودکار رو برام بیاری؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید قلم را برای من انتخاب کنید؟

24. When you're in town could you pick up the books I ordered?
[ترجمه ترگمان]وقتی در شهر هستید می توانید کتاب هایی را که سفارش داده بودم بردارید؟
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما در شهر هستید می توانید کتاب هایی را که من سفارش دادید را انتخاب کنم؟

25. She bent forward to pick up the newspaper.
[ترجمه ترگمان]خم شد تا روزنامه را بردارد
[ترجمه گوگل]او خم شد و روزنامه را برداشت

26. The Government's political enemies were quick to pick up on this series of disasters.
[ترجمه ترگمان]دشمنان سیاسی دولت برای غلبه بر این سری فجایع سریع بودند
[ترجمه گوگل]دشمنان سیاسی دولت در این سری از بلایای طبیعی سریع شدند

27. The train began to pick up speed .
[ترجمه ترگمان]قطار سرعت گرفت
[ترجمه گوگل]قطار شروع به گرفتن سرعت کرد

28. He knelt down to pick up his hat.
[ترجمه ترگمان]خم شد تا کلاهش را بردارد
[ترجمه گوگل]او زانو زد تا کلاه خود را بگیرد

a car with good pickup

یک اتومبیل با قدرت سرعت‌گیری زیاد


a pickup football team

تیم فوتبال مرکب از آشنایان


پیشنهاد کاربران

سوار شدن
برداشتن
بلند کردن
بهتر شدن
بهبود یافتن
آموختن سریع
جمع کردن یا گرد آوردن کسی یا چیزی
کسی را بردن یا رسوندن با اتومبیل و. . .

برداشتن - بلند کردن -
یادگرفتن

To buy sth, usu cheaply

make someone feel more energetic and cheerful
به کسی نیرو بخشیدن
به کسی انرژی دادن

گیر دادن

برداشتن کسی از فرودگاه

بلند کردن

خریدن چیزی - سوار کردن

ادامه دادن

گرفتن

get or buy sth when you are going somewhere or doing sth

سوار کردن

pick up یک فعل است که از pick up تشکیل شده است که به معنای یاد گرفتن یا آموختن و فرا گرفتن است.

یادگیری سریع، یادگیری بدون نیاز به آموزش، یادگیری بدون تلاش زیاد

دریافت کردن

رونق گرفتن

خریدن چیزی


1. برداشتن چیزی یا کسی از زمین یا جایی ( pick sth up )
2. آموختن سریع
3. بردن یا رسوندن با اتومبیل و غیره ( pick sb up )
4. بازجویی کردن، دستگیر کردن

هرچیز انتخاب شده

گیر دادن به چیزی

برداشتن یا بلند کردن چیزی در فروشگاه به عنوان خرید

خریدن یا برداشتن چیزی در فروشگاه به عنوان خریدن ان کالا

دنبال کسی رفتن
Can Dad pick me up from school today
I will pick you up

اثاث چیدن
I'll pick up my furniture tomorrow.
من فردا اثاثم را می چینم.

برداشتن ، بلند کردن

مریض شدن

قوی تر شدن
The wind picks up

در رشته فیت نس و بدنسازی ب معنای سرعت گرفتن در یک عمل یا تجدید نیرو کردن میباشد

برداشتن pick up the soup

تحویل گرفتن ( در خصوص بسته های پستی و مرسولات )

بلند کردن , برداشتن، چیدن ، رساندن
I pick up post of the rabbish
من اکثر اشغال ها را جمع کردم
At the end, I sucssed to pick up an apple
در آخر من موفق به چیدن سیب شدم
The athlete break a world record by pick up a 315 kg weight
ورزشکار با بلند کردن وزنه ۳۱۵ کیلوگرمی موفق به زدن رکورد جهانی شد

چیزی را برای کسی اوردن مثلا سررراه پیتزای من و بیار.
یا برگرروندن امانتی
could i pick it up midnight

Pick up bills/cost پرداخت هزینه و قبض و. . .

بلند کردن آن ( برداشتن ) = Pick it up
Pick up bag = بلند کردن کیف

رساندن چیزی یا کسی با اتومبیل و غیره

گرفتن یا خریدن یا برداشتن چیزی

با ماشین دنبال کسی رفتن
با ماشین برای گرفتن چیزی رفتن

اتخاذ کردن

شروع کردن ( از جای متوقف شده ) ، از سر گرفتن

برای کودکان و نورادان: بغل کردن

Pick up:
( خودمونی ) ( مهارت جدیدی رو خود به خود، بدون تلاش و بدون قصد یادگیری اون و در طی مدتی ) یاد گرفتن

Collins:👇👇👇👇
If you�pick up�something such as a skill or an idea, you acquire it without effort over a period of time. [INFORMAL]

Eg: She picked up a few German phrases while staying in Berlin.
زمانیکه داشت برلین میموند یه سری عبارات آلمانی یاد گرفت



Eg: Where did you pick up your English?
انگلیسیت رو کجا یاد گرفتی؟

بدست آوردن ، گرفتن

گرفتن ( خریدن )
توضیح انگلیسی👇🏿
Get or buy something , while you are going
somewhere or doing something
An example : I picked up a newspaper on the way home.

To answer a call

برداشتن ، یاد گرفتن ، سوار کردن ، گرفتن
when you live in a country you soon pick up the language
وقتی در کشوری زندگی می کنید ، زبان انجا را زود یاد می گیرید 🥭

to learn something by watching or listening to other people

شتاب گرفتن

خانم بلند کردن 😎

دنبال کسی رفتن ( به منظور آوردن او )
My friend is gonna pick me up at the airport
دوستم میخواد بیاد فرودگاه دنبال من

متضاد میشه :drop off


کلمات دیگر: