کلمه جو
صفحه اصلی

recharge


دوباره مملوکردن، دوباره پای کسی حساب کردن، (باطری را) دوباره پر کردن (رجوع شود به: charge با افزودن re-)، مملوسازی مجدد

انگلیسی به فارسی

دوباره مملوکردن، دوباره پای کسی حساب کردن، (باطری را) دوباره پر کردن (رجوع شود به: charge با افزودن re-)


باز پر سازی، مملوسازی مجدد


شارژ


انگلیسی به انگلیسی

• refill, charge again, load again
to recharge a battery means to fill it with electricity again after it has been used, by connecting it to a special piece of electrical equipment.

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: recharges, recharging, recharged
• : تعریف: to charge once again, or repeatedly.
اسم ( noun )
مشتقات: rechargeable (adj.), recharger (n.)
• : تعریف: the act of recharging, or the condition of being recharged.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تغذیه - باز پرکردن
[زمین شناسی] تغذیه - فرآیندی است که در آن آب خاک سطحی اغلب از طریق روانآب (runoff) - یا تراوش (percolation) به یک ذخیره آب یا منطقه اشباع افزوده می شود
[آب و خاک] تغذیه - تغذیه

مترادف و متضاد

revitalize


Synonyms: bounce back, breathe new life into, bring back to life, come to life, energize, invigorate, reenergize, refresh, regenerate, rejuvenate, renew, restore, resuscitate, revive


جملات نمونه

1. He is using your mains electricity to recharge his car battery.
[ترجمه ترگمان]او از برق اصلی شما برای شارژ باتری اتومبیل استفاده می کند
[ترجمه گوگل]او برای تامین شارژ باتری خودرو خود از برق اصلی خود استفاده می کند

2. When the red light comes on, you should recharge the battery so it is ready for the next time.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که چراغ قرمز روشن می شود، شما باید باتری را شارژ کنید تا برای دفعه بعد آماده باشد
[ترجمه گوگل]هنگامی که نور قرمز روشن می شود، شما باید باتری را شارژ کنید تا آماده شود برای دفعه بعد

3. We needed the break in order to recharge.
[ترجمه ترگمان]برای شارژ مجدد به استراحت نیاز داشتیم
[ترجمه گوگل]ما برای شکستن نیاز داشتیم

4. A week in the mountains should recharge my batteries.
[ترجمه ترگمان]یک هفته در کوهستان باید باتری من را شارژ کند
[ترجمه گوگل]یک هفته در کوه ها باید باتری های خود را شارژ کنند

5. He plugged his razor in to recharge it.
[ترجمه ترگمان]تیغ his را به پریز زد تا آن را شارژ کند
[ترجمه گوگل]او مشعل خود را برای شارژ آن وصل کرد

6. He wanted to recharge his batteries and come back feeling fresh and positive.
[ترجمه ترگمان]او می خواست batteries را شارژ کند و دوباره احساس تازه و مثبت کند
[ترجمه گوگل]او می خواست باتری خود را شارژ کند و احساس تازه و مثبت را احساس کند

7. The drill takes about three hours to recharge.
[ترجمه ترگمان]این تمرین برای شارژ مجدد حدود سه ساعت طول می کشد
[ترجمه گوگل]این تمرین برای شارژ حدود سه ساعت طول می کشد

8. The annual recharge to this natural ground-water reservoir from the surrounding mountains is at least 700, 000 acre-feet.
[ترجمه ترگمان]تغذیه سالانه این منبع طبیعی آب از کوهستان های اطراف حداقل ۷۰۰ هزار هکتار فوت دارد
[ترجمه گوگل]شارژ سالیانه به این مخزن آب طبیعی طبیعی از کوه های اطراف آن حداقل 700، 000 عدد پائین است

9. It will recharge Ni Cad, Zinc-Chloride and Alkaline cells.
[ترجمه ترگمان]این فولاد Ni Ni، روی روی و سلول های Alkaline را شارژ می کند
[ترجمه گوگل]این سلول های Ni Cad، Zinc-Chloride و Alkaline را بارگیری می کند

10. Durrant was sent to Florida last month to recharge his batteries.
[ترجمه ترگمان]ماه گذشته Durrant به فلوریدا فرستاده شد تا باتری ها را شارژ کند
[ترجمه گوگل]دورانت به ماه گذشته برای بارگیری باتری هایش به فلوریدا فرستاده شد

11. He will recharge it from his house mains-supplied by a specialist electricity company which generates its power from the wind.
[ترجمه ترگمان]او این برق را از برق اصلی خانه اش تامین خواهد کرد - که توسط یک شرکت برق متخصص تامین می شود که انرژی خود را از باد تامین می کند
[ترجمه گوگل]او آن را از خانه خانگی خود تامین می کند که توسط یک شرکت برق متخصص تهیه می شود که قدرت خود را از باد تولید می کند

12. He had explained how important it was to recharge the batteries.
[ترجمه ترگمان]او توضیح داده بود که تغذیه باتری چقدر مهم است
[ترجمه گوگل]او توضیح داد که چقدر مهم است که باتری را شارژ کنیم

13. Above this floor, rain soaks down to recharge an aquifer.
[ترجمه ترگمان]از این طبقه، باران می بارد و به هم می ریزد
[ترجمه گوگل]در بالای این طبقه، باران برای تخلیه یک آبخوان خیس می شود

14. And in my case, I need to recharge batteries with a variety of activities as well.
[ترجمه ترگمان]و در مورد من، من باید باتری را با فعالیت های مختلفی شارژ کنم
[ترجمه گوگل]و در مورد من، من نیاز به شارژ باتری با فعالیت های مختلف نیز هست

پیشنهاد کاربران

شارژکردن دوباره

تغذیه سفره آب زیر زمینی

شارژکردن کارت الکتریکی

شارژکردن بیلیت الکترونیک

شارژ کردن مجدد کارت ها یا بلیط

تجدید قوا ( نیرو ) ، خستگی در کردن

شارژ کردن باتری


خستگی در کردن، خستگی در کردن ، شارژ کردن

شارژ کردن یک چیزی مثلاً کارت الکترونیکی

recharge ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: تغذیه 3
تعریف: فرایند طبیعی یا مصنوعی افزوده شدن آب به آبخوان ها


کلمات دیگر: