کلمه جو
صفحه اصلی

depose


معنی : عزل نمودن، خلع کردن، عزل کردن
معانی دیگر : (به ویژه از سلطنت) عزل کردن، معزول کردن، (از کار) برکنار کردن، واگماردن، (قدیمی) رها کردن، زمین گذاشتن، قرار دادن

انگلیسی به فارسی

معزول کردن، عزل نمودن، خلع کردن


انداختن، عزل نمودن، خلع کردن، عزل کردن


انگلیسی به انگلیسی

• unseat, displace, dismiss, remove (from a position of power); testify under oath
if a ruler or leader is deposed, they are removed from their position by force.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] عزل کردن، خلع کردن، کتبأ و به قید سوگند گواهی دادن (در خارج از دادگاه)

مترادف و متضاد

عزل نمودن (فعل)
depose

خلع کردن (فعل)
depose, dethrone

عزل کردن (فعل)
remove, dismiss, depose, dethrone

oust from position


Synonyms: boot out, bounce, break, can, cashier, chuck, degrade, demote, dethrone, discrown, dismiss, displace, downgrade, drum out, eject, freeze out, give heave-ho, impeach, kick out, overthrow, remove from office, ride out on rail, run out of town, send packing, subvert, throw out, throw out on ear, uncrown, unfrock, unmake, unseat, upset


جملات نمونه

1. they wanted to depose him as leader of the party
آنها می خواستند او را از رهبری حزب برکنار کنند.

2. Haiti's first elected president was deposed in a violent military coup .
[ترجمه ترگمان]اولین رئیس جمهور منتخب هاییتی در یک کودتای نظامی خشونت بار عزل شد
[ترجمه گوگل]اولین رییس جمهور منتخب هائیتی در یک کودتای نظامی خشونت آمیز کشته شد

3. He deposed his father in a palace coup in 1970.
[ترجمه ترگمان]او پدرش را در یک کودتای کاخ در سال ۱۹۷۰ برکنار کرد
[ترجمه گوگل]او پدر خود را در کودتای کاخ در سال 1970 دستگیر کرد

4. The king was deposed by his people.
[ترجمه ترگمان]پادشاه توسط مردم عزل شد
[ترجمه گوگل]پادشاه توسط مردمش منهدم شد

5. Margaret Thatcher was deposed as leader of the British Conservative Party in 199
[ترجمه ترگمان]مارگارت تاچر به عنوان رهبر حزب محافظه کار بریتانیا در ۱۹۹ راس عزل شد
[ترجمه گوگل]مارگارت تاچر به عنوان رهبر حزب محافظه کار بریتانیا در سال 199 دستگیر شد

6. The deposed leaders are currently in exile in the neighbouring country.
[ترجمه ترگمان]رهبران سرنگون شده در حال حاضر در کشور همسایه در تبعید بسر می برند
[ترجمه گوگل]رهبران متخاصم در حال حاضر در کشور همسایه تبعید هستند

7. The king was deposed by his son in a palace coup.
[ترجمه ترگمان]پادشاه توسط پسرش در یک کودتای کاخ عزل شد
[ترجمه گوگل]پادشاه توسط پسرش در یک کودتای قصر زده شد

8. King Charles I was deposed from the English throne in 164
[ترجمه ترگمان]پادشاه چارلز اول در سال ۱۶۴ از تخت انگلستان عزل شد
[ترجمه گوگل]پادشاه چارلز من را از تخت انگلیسی در 164 اخراج کرد

9. The head of state was deposed by the army.
[ترجمه ترگمان]رئیس دولت توسط ارتش عزل شد
[ترجمه گوگل]رئیس دولت توسط ارتش منهدم شد

10. He was deposed and replaced by a more pliant successor.
[ترجمه ترگمان]جانشین وی جانشین وی شد و جانشین وی جانشین وی شد
[ترجمه گوگل]او توسط یک جانشین بزرگتر جایگزین شده است

11. The witness deposed that she had seen the accused on the day of the murder.
[ترجمه ترگمان]شاهد عزل شد که او متهم را در روز قتل دیده است
[ترجمه گوگل]شاهد انصراف داد که او در روز قتل متهم شده بود

12. Shorn of his power, the deposed king went into exile.
[ترجمه ترگمان]پادشاه خلع شده از قدرت خود به تبعید رفت
[ترجمه گوگل]پادشاه ربوده شده از قدرت خود، به تبعید رفت

13. The people deposed the dictator.
[ترجمه ترگمان]مردم دیکتاتور را عزل کردند
[ترجمه گوگل]مردم دیکتاتور را کنار گذاشتند

14. He deposed his father in a palace coup.
[ترجمه ترگمان]او پدرش را در یک کودتای کاخ عزل کرد
[ترجمه گوگل]او پدرش را در یک کودتای کاخ کنار گذاشت

15. The committee deposed him from his office.
[ترجمه ترگمان]این کمیته او را از مقامش عزل کرد
[ترجمه گوگل]این کمیته او را از دفترش جدا کرد

Mohammad Ali Shah was deposed.

محمد علی‌شاه (از سلطنت) خلع شد.


They wanted to depose him as leader of the party.

آنها می‌خواستند او را از رهبری حزب برکنار کنند.


پیشنهاد کاربران

Swear
Testify

این معنی که شما پیشنهاد دادی اقای پدرام زیاد درست نیست

بهتره معنی کنیم = خلع کردن ، برکنار کردن ، عزل کردن


کلمات دیگر: