کلمه جو
صفحه اصلی

disability


معنی : نا توانی، عجز، عدم قابلیت
معانی دیگر : نقص عضو، زمین گیری، معلولیت، آکمندی، فرنودی، محدودیت، کران بستگی، ناسودمندی، نداشتن مزیت، نقطه ی ضعف، کمبود، کمداشت، از کار افتادگی، (حقوق) عدم صلاحیت، ناشایستگی، عدم اهلیت، حجر

انگلیسی به فارسی

ناتوانی، عجز، بدون قابلیت


معلولیت، نا توانی، عدم قابلیت، عجز


انگلیسی به انگلیسی

• lack of ability; defect, deformity, anything that causes lack of ability
a disability is a severe physical or mental illness that restricts the way that you can live your life.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] از کار افتادگی
[حقوق] حجر، عدم اهلیت قانونی، از کار افتادگی
[ریاضیات] از کار افتادگی

مترادف و متضاد

ناتوانی (اسم)
failure, weakness, asthenia, impotence, impotency, impuissance, infirmity, inability, incapacitation, disability, flivver, intolerance, disablement, insufficiency, intolerancy, incapability, insufficience

عجز (اسم)
weakness, paralysis, impotence, impotency, entreaty, cry, impuissance, inability, disability, disablement, incapacity, insufficiency, incapability, imploration, insufficience

عدم قابلیت (اسم)
disability

disadvantage, restriction


Synonyms: affliction, ailment, defect, detriment, disqualification, drawback, impairment, inability, incapacity, incompetency, inexperience, infirmity, injury, invalidity, lack, unfitness, weakness


Antonyms: advantage, fitness, strength


جملات نمونه

1. disability benefits
مزایای از کارافتادگی

2. disability pension
حقوق بازنشستگی معلولیت،جیره ی آکمندی

3. physical disability
ناتوانی جسمی

4. lack of education was her greatest disability
نداشتن تحصیلات بزرگترین کمبود او بود.

5. She is deaf, but refuses to let her disability prevent her from doing what she wants to do.
[ترجمه ترگمان]او ناشنوا است اما اجازه نمی دهد از ناتوانی خود در انجام کاری که می خواهد انجام دهد جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]او ناشنوا است اما حاضر نیست که معلولیت او را از انجام کاری که او میخواهد انجام دهد جلوگیری کند

6. Disability is a physical limitation on your life.
[ترجمه ترگمان]معلولیت یک محدودیت فیزیکی در زندگی شماست
[ترجمه گوگل]معلولیت یک محدودیت فیزیکی در زندگی شماست

7. His disability caused this thing to fail.
[ترجمه ترگمان]ناتوانی او باعث شکست این کار شده بود
[ترجمه گوگل]ناتوانی او باعث شد که این موضوع شکست بخورد

8. Evans lives on disability because of an accident that left her paralyzed.
[ترجمه ترگمان]اونز به دلیل حادثه ای که او را فلج کرده بود روی معلولیت زندگی می کند
[ترجمه گوگل]ایوانز در اثر ناتوانی زندگی می کند به دلیل تصادف که فلج شده است

9. They made no concessions to his disability.
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ امتیازی به disability ندادند
[ترجمه گوگل]آنها ناتوانی خود را نپذیرفتند

10. People with this disability can cope well in most areas of life.
[ترجمه ترگمان]افرادی که این معلولیت را دارند می توانند در بیشتر مناطق زندگی بخوبی از عهده برآیند
[ترجمه گوگل]افراد دارای این ناتوانی در بسیاری از زمینه های زندگی می توانند به خوبی کار کنند

11. He fought hard to overcome his disability.
[ترجمه ترگمان]او برای غلبه بر ناتوانی خود سخت تلاش کرد
[ترجمه گوگل]او برای مبارزه با ناتوانی خود سخت تلاش کرد

12. Disability can make extra demands on financial resources.
[ترجمه ترگمان]معلولیت می تواند تقاضاهای اضافی در مورد منابع مالی داشته باشد
[ترجمه گوگل]معلولیت می تواند مطالبات اضافی در مورد منابع مالی ایجاد کند

13. I believe in the precept of 'Person first, disability second'.
[ترجمه ترگمان]من به حکم یک نفر اول، از ناتوانی دوم اعتقاد دارم
[ترجمه گوگل]من به حکم 'شخص اول، معلولیت دوم' اعتقاد دارم

14. I've never considered my disability a hindrance, but other people have.
[ترجمه ترگمان]تا به حال به این ناتوانی فکر نکرده بودم، اما بقیه مردم
[ترجمه گوگل]من هرگز ناتوانی خود را مانع از این نمی دانم، اما افراد دیگر

15. Disability increases with age .
[ترجمه ترگمان]معلولیت با گذشت زمان افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]معلولیت با سن افزایش می یابد

16. He gets a disability pension from the Government because of his disabilities in a fire accident.
[ترجمه ترگمان]او به دلیل ناتوانی های خود در یک حادثه آتش سوزی، یک مقرری از کارافتادگی را از دولت دریافت می کند
[ترجمه گوگل]او به دلیل ناتوانی خود در یک حادثه آتش سوزی بازنشستگی معلولیت را از دولت دریافت می کند

17. Trying to change attitudes to disability is an uphill struggle.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای تغییر نگرش ها نسبت به معلولیت یک مبارزه دشوار است
[ترجمه گوگل]تلاش برای تغییر نگرش به معلولیت یک مبارزه سخت است

war veterans with all kinds of disabilities

سربازان از جنگ بازگشته با انواع معلولیت‌ها


Lack of education was her greatest disability.

نداشتن تحصیلات بزرگترین کمبود او بود.


اصطلاحات

disability benefits

مزایای از کارافتادگی


disability pension

حقوق بازنشستگی معلولیت، جیره‌ی آکمندی


پیشنهاد کاربران

معلول

ناتوانی، نتوانستن

به نظر من معلول

دوستان اشتباه ترجمه کردند. معنی واژه disability میشه معلولیت. معلول به انگلیسی میشه disabled


پولی که دولت بابت معلولیت می دهد ( حق معلولیت )

از کار افتادگی، معلولیت، کم توانی

عدم توانایی
56years - old woman due to disability and lack of skills and talent from the faculty without admission and approval
, According to the regulations, must choose to stay at home
Work and chair position We are not allowed to accept him due to his inability to work with the computer system
56 ساله - زن مسن به دلیل ناتوانی و کمبود مهارت و استعداد از دانشکده بدون پذیرش و تأیید
، طبق مقررات ، باید خانه ماندن را انتخاب کند
موقعیت کار و صندلی به دلیل عدم توانایی در کار با سیستم رایانه ای مجاز به پذیرش وی نیستیم

نقص عضو

disability ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: کم توانی
تعریف: خلل جسمی یا ذهنی که در بدو تولد یا در سیر زندگی به وجود می آید و برگشت پذیر نیست

محدودیت

mental disability : ناتوانی و عقب ماندگی ذهنی


کلمات دیگر: