کلمه جو
صفحه اصلی

concern


معنی : بابت، بستگی، پروا، ربط، علاقه، مربوط بودن به، دلواپس کردن، اهمیت داشتن
معانی دیگر : وابسته بودن به، وابستگی داشتن با (معمولا با: with)، راجع بودن به، دخل داشتن به، نگران کردن، توجه، نگرانی، دلواپسی، شرکت، موسسه ی بازرگانی، کارخانه، (مسئله یا هرچیز) مورد توجه یا علاقه، موضوع، قضیه، بصورت اسم مفعول دلواپس کردن، نگران بودن

انگلیسی به فارسی

مربوط بودن به، ربط داشتن به، جالب بودن برای، مهم بودن برای، اهمیت داشتن برای


نگران کردن، دلواپس کردن


(مسئله یا هرچیز) مورد‌توجه یا علاقه، موضوع، قضیه، توجه، علاقه، دغدغه


نگرانی، دلواپسی، ناراحتی


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: concerns, concerning, concerned
(1) تعریف: to relate to or be about; affect.
مترادف: affect, involve, touch
مشابه: influence, regard, relate to

- This is a private matter and does not concern you.
[ترجمه ترگمان] این یک موضوع خصوصی است و به شما مربوط نیست
[ترجمه گوگل] این موضوع خصوصی است و به شما مربوط نیست
- This issue concerns both the teachers and the administrators.
[ترجمه ترگمان] این موضوع هم معلمان و هم مدیران را نگران می کند
[ترجمه گوگل] این موضوع مربوط به معلمان و مدیران است
- You should listen carefully because this change concerns you directly.
[ترجمه ترگمان] باید به دقت گوش دهید زیرا این تغییر به طور مستقیم به شما مربوط می شود
[ترجمه گوگل] شما باید به دقت گوش دهید زیرا این تغییر به طور مستقیم به شما مربوط می شود

(2) تعریف: to engage or interest (oneself) (usu. fol. by "with").
مترادف: busy, devote, engage, interest
مشابه: occupy

- She concerns herself almost solely with taking care of the family.
[ترجمه ترگمان] او به تنهایی با مراقبت از خانواده خودش را نگران می کند
[ترجمه گوگل] او تقریبا صرفا با مراقبت از خانواده به خودش مشغول است
- I've never concerned myself with local politics until now.
[ترجمه A.A] من تا حالا خودم را قاطی سیاستهای محلی نکرده ام
[ترجمه ترگمان] تا الان هیچ وقت به سیاست محلی فکر نکرده بودم
[ترجمه گوگل] من تا به حال هیچ وقت خودم را با سیاست های محلی نگرفتم

(3) تعریف: to make worried or troubled.
مترادف: trouble, worry
متضاد: ease
مشابه: bother, distress, disturb, perturb, vex

- She's a bright student, but her carelessness concerns me.
[ترجمه انسی] او یک دانش آموز باهوش است اما بی دقتی او مرا نگران میکند
[ترجمه ترگمان] او دانش آموز درخشانی است، اما بی توجهی او به من مربوط است
[ترجمه گوگل] او یک دانشجوی روشن است، اما بی دقتی او به من مربوط است
- It concerns her that her father sometimes forgets to take his medicine.
[ترجمه A.A] چیزی که نگرانش میکند پدرش گاهی خوردن دارویش را فراموش میکند
[ترجمه ترگمان] به او مربوط می شود که پدرش گاهی فراموش می کند که او دارو بخورد
[ترجمه گوگل] او به این نکته توجه دارد که پدرش گاهی اوقات از مصرف دارو خود فرار می کند
- It concerns me when I see her so upset.
[ترجمه ترگمان] وقتی او را خیلی ناراحت می بینم به من مربوط است
[ترجمه گوگل] وقتی من او را ناراحت میکنم به من مربوط می شود
- It concerned him to discover that he'd forgotten to pay that bill.
[ترجمه ترگمان] به او مربوط می شد که او را فراموش کرده باشد تا آن صورتحساب را بپردازد
[ترجمه گوگل] او نگران بود که کشف کند که فراموش کرده است که این لایحه را پرداخت کند
- Please don't concern yourself about me; I'll be fine.
[ترجمه کیمیا] خودت رو بخاطر من ناراحت نکن. من خوب میشم
[ترجمه ترگمان] لطفا نگران من نباش، من خوبم
[ترجمه گوگل] لطفا در مورد من نگران نباش خوب می شوم
اسم ( noun )
(1) تعریف: a matter or issue that engages attention.
مترادف: affair, business, care, interest, matter
متضاد: unconcern
مشابه: case, consideration, issue, lookout, worry

- The city's economy is the new mayor's first concern.
[ترجمه ترگمان] اقتصاد شهر اولین نگرانی شهردار جدید است
[ترجمه گوگل] اقتصاد شهری اولین نگرانی شهردار جدید است

(2) تعریف: worry, anxiety, or caring attitude.
مترادف: anxiety, care, worry
متضاد: indifference, unconcern
مشابه: business, disquiet, disquietude, doubt, matter, misgiving, solicitude

- Your concern for your father's health is understandable.
[ترجمه ترگمان] نگرانی شما برای سلامت پدرتان قابل درک است
[ترجمه گوگل] نگرانی شما برای سلامت پدر شما قابل درک است
- Her strange behavior filled her husband with concern.
[ترجمه احمد] رفتار عجیبش [ذهن] شوهرش را پر از دلشوره کرد.
[ترجمه ترگمان] رفتار عجیب او شوهرش را نگران می کرد
[ترجمه گوگل] رفتار عجیب او شوهرش را با نگرانی پر کرد
- His concern about my condition is unwarranted; I'm perfectly fine.
[ترجمه احمد] نگرانی او درمورد وضعیت من بیجا است، من کاملاً خوبم.
[ترجمه ترگمان] نگرانی او در مورد شرایط من بی دلیل است؛ من کاملا خوبم
[ترجمه گوگل] نگرانی او در مورد وضعیت من غیرقانونی است؛ من کاملا خوب هستم
- The doctor felt some concern over the patient's sudden weight loss.
[ترجمه ترگمان] دکتر احساس کرد که نگرانی ناگهانی بیمار را از دست داده است
[ترجمه گوگل] دکتر احساس نگرانی نسبت به کاهش ناگهانی وزن بیمار داشت

(3) تعریف: a business firm.
مترادف: business, company, enterprise, firm, house
مشابه: establishment, office, outfit

- In just one year, our company has become a thriving concern.
[ترجمه احمد] تنها در یک سال ، شرکت ما تبدیل به یک شرکت �ررونق شده است.
[ترجمه ترگمان] در یک سال، شرکت ما تبدیل به یک نگرانی پر رونق شده است
[ترجمه گوگل] در سال تنها، شرکت ما تبدیل به یک نگرانی پر رونق است

• worry; interest; business
interest; affect, involve; worry
concern is worry about a thing or situation.
if something concerns you, it worries you.
if you concern yourself with something, you give attention to it because you think that it is important.
a concern is something that is important to you.
your concern for someone is a feeling that you want them to be happy, safe, and well.
if a situation, event, or activity concerns you, it affects or involves you.
if a situation or problem is your concern, it is your duty or responsibility.
if a book, discussion, or piece of information concerns a particular subject or is concerned with it, it is about that subject.
a concern is also a company or business.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] درگیر بودن، سروکار داشتن، سر و کله زدن
[حقوق] مربوط بودن، راجع بودن، ربط، مؤسسه، شرکت
[ریاضیات] سروکار داشتن، بحث کردن، مربوط شدن

مترادف و متضاد

Antonyms: unconcern


بابت (اسم)
regard, concern, behalf

بستگی (اسم)
vicinity, connection, dependence, dependency, bind, concern, congelation, gelation, kinship, liaison

پروا (اسم)
fear, care, concern

ربط (اسم)
connection, junction, juncture, conjunction, correlation, concern, tie, relevance, contiguity, relevancy, connexion, rapport

علاقه (اسم)
attachment, affection, interest, sympathy, concern, fondness, penchant, tie, estate, relation, tenure, communication

مربوط بودن به (فعل)
treat, concern, allude, pertain to

دلواپس کردن (فعل)
concern

اهمیت داشتن (فعل)
matter, concern, import

Synonyms: answer to, appertain to, apply to, be about, be applicable to, bear on, bear upon, be connected with, be dependent upon, be interdependent with, belong to, be pertinent to, be well taken, deal with, depend upon, have a bearing on, have connections with, have implications for, have relation to, have significance for, have to do with, involve, pertain to, refer to, regard


business, responsibility


Synonyms: affair, burden, care, charge, company, corporation, deportment, entanglement, enterprise, establishment, field, firm, house, interest, involvement, job, jungle, matter, megacorp, mission, multinational, occupation, organization, outfit, shooting match, task, thing, transaction, worry, zoo


interest; anxiety


Synonyms: apprehension, attention, bearing, care, carefulness, concernment, consideration, disquiet, disquietude, distress, heed, heedfulness, important matter, matter, reference, regard, relation, relevance, solicitude, tender loving care, unease, worry


Antonyms: disinterest, unconcern


affect personally


Synonyms: apply to, bear on, become involved, be relevant to, bother, disquiet, distress, disturb, interest, involve, make anxious, make uneasy, pertain to, perturb, regard, take pains, touch, trouble, worry


relate to, have reference to


جملات نمونه

The story was concerned with the consequences of war.

داستان مربوط به پیامدهای جنگ بود.


1. concern oneself about someone
(به سعادت یا خوشی کسی) علاقمند بودن،در فکر کسی بودن

2. concern oneself with
(به موضوع یا کاری) پرداختن یا توجه داشتن،هم خود را صرف کاری کردن

3. her concern for other's welfare
علاقه ی او نسبت به سعادت دیگران

4. our concern is not to pass on the merits of this project
کار ما این نیست که در مورد فواید این طرح نظر بدهیم.

5. of concern
نگران کننده،ناراحت کننده،درخور رسیدگی

6. his main concern was the magnification of his own achievements
توجه او بیشتر معطوف به بزرگ نمایی موفقیت های خودش بود.

7. their main concern is unemployment
نگرانی عمده ی آنها بیکاری است.

8. it does not concern you
به شما مربوط نیست.

9. none of your concern
به شما (تو) مربوط نیست،به شما مربوط نمی شود

10. his company is a going concern
کار شرکت او گرفته است.

11. money is only a secondary concern
پول فقط یک مطلب فرعی است.

12. the company's heavy indebtedness is a cause for concern
بدهکاری سنگین شرکت موجب نگرانی است.

13. Concern for others seems to be at a discount today.
[ترجمه A.A] به نظر میرسه توجه به دیگران این روزها کم ارزش شده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که نگرانی برای دیگران امروز تخفیف دارد
[ترجمه گوگل]امروز به نظر می رسد که نگرانی برای دیگران دچار تخفیف شده است

14. Don't interfere in what doesn't concern you.
[ترجمه ترگمان]به چیزی که مربوط به تو نیست دخالت نکن
[ترجمه گوگل]در آنچه که به شما مربوط نیست دخالت نکنید

15. My prime concern is to protect my property.
[ترجمه ترگمان]نگرانی اصلی من حفاظت از دارایی من است
[ترجمه گوگل]نگرانی اصلی من حفاظت از اموال من است

16. The noise would have provoked alarm and neighbourly concern.
[ترجمه ترگمان]این سر و صدا باعث نگرانی و نگرانی من می شد
[ترجمه گوگل]سر و صدا باعث ناراحتی و نگرانی همسایه خواهد شد

17. The Red Cross's primary concern is to preserve and protect human life.
[ترجمه ترگمان]نگرانی اصلی صلیب سرخ حفظ و حفاظت از زندگی بشر است
[ترجمه گوگل]نگرانی اصلی صلیب سرخ حفظ و حفظ زندگی بشر است

18. Quite rightly, the environment is of great concern.
[ترجمه ترگمان]کاملا درست است، محیط نگرانی زیادی دارد
[ترجمه گوگل]کاملا درست است، محیط زیست از نگرانی های زیادی برخوردار است

19. It was a matter of some concern to most of those present .
[ترجمه ترگمان]این موضوع مربوط به بسیاری از آن ها بود
[ترجمه گوگل]این موضوع به برخی از نگرانی های بسیاری که در حال حاضر بود، مربوط می شود

20. Provision of shelter was their main concern.
[ترجمه ترگمان]تامین سرپناه، نگرانی اصلی آن ها بود
[ترجمه گوگل]تأمین پناهگاه نگرانی اصلی آنها بود

21. He felt some concern for her safety.
[ترجمه Mary] او برای امنیت او احساس مشکل کرد
[ترجمه Kimia] او برای امنیت او احساس نگرانی کرد
[ترجمه ع.ق] اوکمی درباره امنیت او نگران شد.
[ترجمه ترگمان]احساس امنیت می کرد
[ترجمه گوگل]او احساس نگرانی برای ایمنی او کرد

22. My concern for their well - being was misunderstood as interference.
[ترجمه ترگمان]نگرانی من برای رفاه آن ها به عنوان دخالت اشتباه تعبیر شده است
[ترجمه گوگل]نگرانی من برای رفاه آنها به عنوان مداخله ای اشتباه گرفته شد

23. He has a concern in the business.
[ترجمه ترگمان]او در این کار یک نگرانی دارد
[ترجمه گوگل]او نگرانی در کسب و کار دارد

24. The recent food-poisoning scare has reignited debate/concern/controversy over farming methods.
[ترجمه ترگمان]ترس اخیر مسمومیت غذایی، مباحثات \/ نگرانی \/ بحث بر سر روش های کشاورزی را برانگیخته است
[ترجمه گوگل]اخیرا ترس از مسمومیت غذا به بحث و گفتگو / نگرانی / بحث در مورد روش های کشاورزی تبدیل شده است

25. There has been concern in/throughout the West about the effects of this measure.
[ترجمه ترگمان]در غرب در مورد اثرات این اقدام نگرانی وجود داشته است
[ترجمه گوگل]در مورد اثرات این اندازه گیری نگرانی در سراسر / غرب وجود دارد

It does not concern you.

به شما مربوط نیست.


His parents were concerned about his health.

والدینش نگران سلامتی او بودند.


letters from concerned individuals

نامه‌های اشخاص ذی‌علاقه


her concern for other's welfare

علاقه‌ی او نسبت به سعادت دیگران


Their main concern is unemployment.

نگرانی عمده‌ی آنها بیکاری است.


the chemical concern, Hoechst

شرکت شیمیایی هوخست


It is concerned with money.

به پول مربوط است.


اصطلاحات

as far as I am concerned

تا آنجایی که به من مربوط است


be concerned with (something)

1- علاقه‌مند بودن به (موضوعی)، ذی‌نفع بودن در 2- مربوط بودن به، رابطه داشتن با


concern oneself about someone

(به سعادت یا خوشی کسی) علاقه‌مند بودن، در فکر کسی بودن


concern oneself with

(به موضوع یا کاری) پرداختن یا توجه داشتن، هم خود را صرف کاری کردن


none of your concern

به شما (تو) مربوط نیست، به شما مربوط نمی‌شود.


of concern

نگران‌کننده، ناراحت‌کننده، درخور رسیدگی


پیشنهاد کاربران

نگران کردن

درگیر کردن ، ارتباط دادن

مشغول کردن. جلب توجه کردن

دغدغه

نگرش

نگران بودن، دلواپس بودن

a cause of anxiety or worry

issue
matter


بابت, بستگی, علاقه, اهمیت داشتن, وابسته بودن

در چنبرهٔ چیزی گرفتار آمدن

معضل، نگرانی، درگیری ذهنی، مسئله، موضوع ( قابل بحث و تامل )

نگرانی

نگران شدن
I felt concern

مسئوولیت


worry; anxiety. نگران. دلواپس.

نگران بودن

در بر گرفتن

مد نظر قرار دادن

concern:نگرانی
cancer:سرطان

دل مشغولی

در رابطه با چیزی

1 پرداختن به، بررسی کردن
2 اهمیت
a matter of utmost concern : مسئله ای با حد اعلای اهمیت

there's now growing concern about the safety of cell phones ⤵️
الان نگرانی درباره امنیت تلفن همراه داره رشد میکنه

مربوط بودن به
have a relation to

مربوط بودن به

توجه کردن

اسم:
1. نگرانی
2. نگرانی، مهم
3. نگرانی
4. somebody’s concern مسئولیت
5. not somebody’s concern/none of somebody’s concern مهم نبودن
6. بیزینس، شرکت

فعل
1. مربوط بودن به
2. نگران کردن
3. دربر گرفتن، تاثیر گذاشتن
4. concern yourself with/about something درگیر کردن خود با چیزی

به فکر بودن ، توجه یا نگرانی

ارج نهادن

نگران، دلواپس، درگیر

دغدغه
دلمشغولی
نگرش

تشکل
going concern تشکل دایر

سلام، به معنی نگرانی و مربوط شدن هست. مثال:

It concernes me when you dont go to work=وقتی سرکار نمیری نگرانم میکنه

It doesn't concern you=به شما مربوط نیست

شاید براتون سئوال شه که چطور بفهمیم در یک جمله به معنی نگرانی هست یا مربوط شدن؛ به نظر من باید به معنی جمله ای که این واژه در اون استفاده شده توجه کنیم.

موفق باشید!

دل نگرانی
دلواپسی
دلمشغولی

خطاب به اون چندتا نوابغ محترم که گفتند "سرطان" :
نوابغ عزیز، ترجمه واژه سرطان CANCER می باشد ! لزومی نداره وقتی تسلط یا تخصص در زبان ندارید بقیه رو هم به گمراهی بندازید و پیشنهاد اشتباه بدید !
CANCER= سرطان
CONCERN= دلواپسی، نگرانی ، تشویش
:|

E. g. This is a very positive step forward for everyone concerned

دخل داشتن
it doesn't concern you. mind your own business: دخلی به تو نداره. سرت به کار خودت باشه.

نگرانی - دلواپسی


اهمیت دادن

عُلقه، امر، مسئله

Meaning: Concern is a feeling of worry

Example: I was filled with concern after reading the newspaper

دغدغه
نگرانی

دلواپس بودن، نگران بودم

? Example:Where are you
!You concern me more time


کلمات دیگر: