کلمه جو
صفحه اصلی

commit


معنی : سپردن، مرتکب شدن، اعزام داشتن برای، متعهدبانجامامری نمودن
معانی دیگر : (به امانت) سپردن، تحویل دادن، (خواهی نخواهی) فرستادن، متعهد کردن، مقید کردن، قول دادن، به گردن گرفتن، اختصاص دادن، (برای تصویب یا بررسی) ارجاع کردن، اعزام داشتن برای مجازات وغیره، سرسپردن

انگلیسی به فارسی

سپردن، مرتکب شدن، اعزام داشتن برای (مجازات وغیره)، متعهدبانجام امری نمودن، سرسپردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: commits, committing, committed
(1) تعریف: to dedicate, devote, or pledge.
مترادف: pledge, plight
مشابه: bind, covenant, promise, undertake, vow

- She committed herself to helping the poor for the rest of her life.
[ترجمه ترگمان] اون خودش رو متعهد کرد تا برای بقیه عمرش به فقرا کمک کنه
[ترجمه گوگل] او خود را متعهد به کمک به فقرا برای بقیه عمر خود کرد
- You'll need to commit a lot of time to the project.
[ترجمه ترگمان] شما باید زمان زیادی را صرف پروژه کنید
[ترجمه گوگل] شما باید زمان زیادی را برای پروژه اختصاص دهید
- He was afraid of committing himself to just one woman.
[ترجمه مریم] اواوازمتعهد شدن به یک زن ترسیده بود
[ترجمه ترگمان] می ترسید که خود را به یک زن برساند
[ترجمه گوگل] او از تعهد خود به یک زن ترسید
- You'll never succeed in this sport if you don't commit more effort.
[ترجمه ترگمان] اگر بیشتر تلاش نکنی هرگز موفق نخواهی شد
[ترجمه گوگل] شما هرگز در این ورزش موفق نخواهید شد اگر تلاش بیشتری نکنید
- We can't spend that money because we have committed it to our children's education.
[ترجمه ترگمان] ما نمی توانیم این پول را خرج کنیم زیرا ما آن را به آموزش فرزندانمان ملتزم کرده ایم
[ترجمه گوگل] ما نمی توانیم این پول را صرف کنیم زیرا ما آن را به آموزش فرزندانمان اختصاص داده ایم

(2) تعریف: to do; perform.
مترادف: do, perform, perpetrate
مشابه: execute

- Who do you think committed the crime?
[ترجمه محمد م] فکر می کنید چه کسی جنایت را انجام داده است ؟
[ترجمه آنیا] فکر می کنید ( یا می کنی ) چه کسی جرم را مرتکب شده است؟
[ترجمه ترگمان] فکر می کنی کی این جنایت رو مرتکب شده؟
[ترجمه گوگل] شما فکر می کنید جرم چیست؟
- The police believe that the woman committed suicide.
[ترجمه ترگمان] پلیس بر این باور است که این زن خودکشی کرده است
[ترجمه گوگل] پلیس بر این باور است که زن خودکشی کرده است
- The man had already committed one murder.
[ترجمه ترگمان] اون مرد قبلا یه قتل رو مرتکب شده بود
[ترجمه گوگل] مرد قبلا یک قتل را مرتکب شده بود
- He wants to repent for the sins he has committed.
[ترجمه ترگمان] او می خواهد برای گناهانی که مرتکب شده پشیمان شود
[ترجمه گوگل] او می خواهد برای گناهانی که مرتکب شده است توبه کند
- Who could commit such a foul act?
[ترجمه ترگمان] چه کسی می تواند مرتکب چنین کاری شود؟
[ترجمه گوگل] چه کسی می تواند چنین عمل نادرستی انجام دهد؟

(3) تعریف: to put into confinement, as in a mental hospital.
مترادف: confine, institutionalize
مشابه: hospitalize

- Because he had become a danger to himself and others, his brother committed him to a mental hospital.
[ترجمه ترگمان] چون او برای خودش و دیگران خطر محسوب می شد، برادرش او را به بیمارستان روانی رسانده بود
[ترجمه گوگل] از آنجا که او به خود و دیگران خطرناک بود، برادرش او را به یک بیمارستان روانی تحمیل کرد

(4) تعریف: to consign in order to retain.
مترادف: memorize

- I committed the poem to memory.
[ترجمه ترگمان] من این شعر را به خاطر سپردم
[ترجمه گوگل] من شعر را به حافظه سپردم

(5) تعریف: to give over in trust.
مترادف: commend, consign, delegate, entrust, trust
مشابه: assign, hand over, transfer

- She committed her estate in support of the arts.
[ترجمه ترگمان] اون خونه اش رو برای حمایت از هنر انجام داده
[ترجمه گوگل] او املاک خود را در حمایت از هنر متعهد ساخته است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: committed (adj.)
• : تعریف: to dedicate, devote, or pledge oneself.

- As hard as she tried, she found she could not commit to life as a nun.
[ترجمه ترگمان] به همان اندازه که تلاش می کرد، متوجه شد که نمی تواند به عنوان یک راهبه زندگی کند
[ترجمه گوگل] همانطور که سخت تلاش کرد، متوجه شد که او نمیتواند به عنوان یک مدافع زندگی کند

• perform, do, execute; offer, pledge (one's loyalty, etc.); be obliged; give, entrust; send to prison, send to an institution (i.e. mental institution)
if someone commits a crime or a sin, they do something wrong.
to commit money or resources to something means to use them for a particular purpose.
if you commit yourself or someone else to a course of action, you definitely decide that you or they will do it, and you inform other people of your decision.
if someone is committed to a hospital or prison, they are officially sent there.
if you commit something to memory, you memorize it.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مرتکب شدن، سپردن، ارجاع کردن، زندانی کردن، تعهد کردن

مترادف و متضاد

سپردن (فعل)
surrender, confide, deposit, award, entrust, consign, commit, intrust, depute, reposit

مرتکب شدن (فعل)
commit, perpetrate

اعزام داشتن برای (فعل)
commit

متعهد به انجام امری نمودن (فعل)
commit

perform an action


Synonyms: accomplish, achieve, act, carry out, complete, contravene, do, effectuate, enact, execute, go for broke, go in for, go out for, offend, perpetrate, pull, pull off, scandalize, sin, transgress, trespass, violate, wreak


Antonyms: cease, desist, end, idle, loaf, rest, stop, wait


deliver, entrust


Synonyms: allocate, allot, apportion, authorize, charge, commend, commission, confer trust, confide, consign, convey, delegate, deliver, depend upon, deposit, depute, deputize, destine, dispatch, employ, empower, engage, give, give to do, grant authority, hand over, hold, ice, imprison, institutionalize, intrust, invest, leave to, make responsible for, move, offer, ordain, promise, put away, put in the hands of, relegate, rely upon, remove, send, shift, submit, transfer, turn over to, vest


Antonyms: keep, keep from


جملات نمونه

We commit his fame to posterity.

ما شهرت او را به آیندگان می‌سپاریم.


to commit to memory

به حافظه (خاطر) سپردن


1. commit a crime
مرتکب جنایت (بزه یا جرم) شدن

2. commit oneself
متعهد شدن،تعهد سپردن

3. commit to paper (or writing)
نوشتن،روی کاغذ آوردن

4. to commit a sin
گناه کردن

5. to commit adultery
زنا کردن

6. to commit an offense
خطا کردن،تخلف کردن،گناه کردن

7. to commit murder
مرتکب قتل عمد شدن

8. to commit suicide
خودکشی کردن

9. to commit to memory
به حافظه (خاطر) سپردن

10. we commit his fame to posterity
ما شهرت او را به آیندگان می سپاریم.

11. we will commit ourselves to the protection of the poor
ما خود را متعهد به حمایت از بینوایان خواهیم کرد.

12. o, god, into thy hands i commit my spirit
خداوندا،روح خود را به تو می سپارم.

13. she was arrested on a charge of conspiracy to commit murder
به اتهام تبانی در ارتکاب قتل بازداشت شد.

14. I am not proud, also not commit tomfoolery, is tired of all depend on.
[ترجمه ترگمان]من که مغرور نیستم و نیز مرتکب گناه نشده ام، از همه چیز دیگر خسته شده ام
[ترجمه گوگل]من افتخار نمیکنم، همچنین فریب خورده نیستم، از همه خسته هستم به وابستگی

15. So many children who commit violent crimes have themselves been brutalized by years of abuse and neglect.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکانی که مرتکب جرایم خشن می شوند، توسط سال ها سو استفاده و غفلت مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان که مرتکب جنایات خشونت آمیز می شوند، سال ها از سوء استفاده و بی توجهی خود بی رحمانه اند

16. Soldiers who obey orders to commit atrocities should be answerable for their crimes.
[ترجمه ترگمان]سربازانی که از دستورها اطاعت می کنند باید مسئول جنایات آنان باشند
[ترجمه گوگل]سربازانی که از دستورات مرتکب جنایات اطاعت می کنند باید برای جنایاتشان مسئول باشند

17. More people commit suicide at Christmas than at any other time.
[ترجمه ترگمان]افراد بیشتری نسبت به هر زمان دیگری در کریسمس دست به خودکشی می زنند
[ترجمه گوگل]بیشتر مردم در کریسمس خودکشی می کنند نسبت به هر زمان دیگر

18. He was charged with conspiracy to commit criminal damage.
[ترجمه ترگمان]او به توطئه برای ارتکاب به خسارات جانی متهم شده بود
[ترجمه گوگل]او به توطئه متهم شد تا مرتکب صدمات جانی شود

19. I shall commit to her success.
[ترجمه ترگمان]من به موفقیت او متعهد می شوم
[ترجمه گوگل]من به موفقیت او متعهد هستم

20. It makes me sick that people commit offences and never get punished.
[ترجمه ترگمان]این باعث می شود حالم به هم بخورد که مردم مرتکب جرم می شوند و هرگز مجازات نمی شوند
[ترجمه گوگل]این باعث می شود من بیمار باشم که مردم مرتکب جرائم شوند و مجازات نشوند

21. It isn't their diplomatic style to commit themselves on such a delicate issue.
[ترجمه ترگمان]این سبک دیپلماتیک آن ها برای متعهد شدن به چنین مساله ای حساس نیست
[ترجمه گوگل]این سبک دیپلماتیک آنها نیست که خود را در چنین مسئله ای حساس قرار دهد

22. The novelist makes his heroine commit suicide at the end of the book.
[ترجمه ترگمان]رمان نویس، قهرمان داستان خود را در پایان کتاب خودکشی می کند
[ترجمه گوگل]رماننویس قهرمان خود را در انتهای کتاب خودکشی می کند

Those ideas will be committed to the trash heap of history.

آن عقاید به زباله‌دان تاریخ واصل خواهد شد.


They were committed to prison.

آنها را به زندان تحویل دادند.


to be committed to a mental hospital

به بیمارستان روانی فرستاده شدن


a man who has committed a crime

مردی که مرتکب جنایت شده است


to commit suicide

خودکشی کردن


We will commit ourselves to the protection of the poor.

ما خود را متعهد به حمایت از بینوایان خواهیم کرد.


All available forces were committed to the attack.

کلیه‌ی نیروهای موجود به حمله اختصاص داده شدند.


اصطلاحات

commit oneself

متعهد شدن، تعهد سپردن


commit to paper (or writing)

نوشتن، روی کاغذ آوردن


پیشنهاد کاربران

commit is abbreviation of Carry out.

کامپیوتر ( پایگاه داده ) : تثبیت کردن

پایبندی

اختصاص دادن

سپرده گذاری

تخصیص دادن

1 - ارتکاب یا انجام ( اشتباه، جرم و جنایت، یا عمل غیر اخلاقی ) . "he committed an uncharacteristic error"

2 - تعهد یا پیوند ( یک فرد یا یک سازمان ) به یک دوره یا سیاست خاص. pledge or bind ( a person or an organization ) to a certain course or policy.
"they were reluctant to commit themselves to an opinion"
به ( چیزی ) اختصاص یا تعهد داده شود.
تعهد یا کنار گذاشتن ( منابع ) برای استفاده در آینده.
تصمیم گرفتید در رابطه احساسی طولانی مدت با ( کسی ) باقی بمانید.
در روابط عاطفی طولانی مدت با ( کسی ) باشید.

3 - ارسال یا سپردن چیزی به جایی که حفظ یا نگهداری شود. ( مثل ارسال به دولت یا محل که می تواند نگهداری یا حفظ شود ) .
به طور رسمی سپردن به زندان، به ویژه در مورد بازداشت.
فرستادن ( یک فرد یا پرونده ) برای محاکمه در یک دادگاه عالی.
ارسال ( کسی ) به یک بیمارستان روانی که نگهداری شود.

پذیرفتن

در GIT که مربوط به علوم کامپیوتر ی می شود منظور از واژه commit ارائه کردن نسخه بازنگری شده ای است به مخزن که قبلاً تحت عنوان working copy در دست تغییر و آزمایش بوده. پس از این کار یعنی پس از commit کاربر یا کاربران نرم افزار ذیربط می توانند از آن به عنوان نسخه بازنگری شده استفاده کنند.


مبادرت، تبادر

وقف کردن

مرتکب شدن

Do something bad
جمله برای کلمه =Her husband has commited a very serious crime.
معنای کلمه= مرتکب شدن به جرمی ، کار خلافی انجام دادن
مترادف کلمه =execute

نوشتن ( بر روی کاغذ )

در Git و Github: ارائه کردن نسخه بازنگری شده
https://stackoverflow. com/questions/43970559/what - is - exactly - meaning - of - commit - command - in - git#:~:text=git github git - commit, made when and by who.

Commit a foul :مرتکب خطا شدن ( در ورزش )

دست به کار شدن


کلمات دیگر: