1. i was torn between principle and expediency
بین اصول اخلاقی و سود شخصی گیر کرده بودم.
2. He acted out of expediency, not principle.
[ترجمه ترگمان]او این کار را انجام داده بود، نه اصل و نسب
[ترجمه گوگل]او از اهمیتی برخوردار بود، نه اصل
3. He acted from expediency, not from principle.
[ترجمه ترگمان]او از مصلحت بود، نه از اصل
[ترجمه گوگل]او از اهمیت، نه از اصل عمل کرد
4. The government is torn between principle and expediency.
[ترجمه ترگمان]دولت بین اصل و مصلحت نابود شده است
[ترجمه گوگل]دولت بین اصل و اهمیت پاره شده است
5. This is, unashamedly, a policy of relegating by expediency rather than by any stated objectives.
[ترجمه ترگمان]این یک سیاست موکول به مصلحت است تا به هر هدف بیان شده
[ترجمه گوگل]این بدون تردید سیاستی است که به وسیله هدفمند به جای آن که به اهداف ذکر شده برسد
6. Theirs was a relationship based upon expediency and convenience, not one of compatibility and mutual support.
[ترجمه ترگمان]روابط آن ها مبتنی بر مصلحت و راحتی بود، نه یکی از compatibility و حمایت متقابل
[ترجمه گوگل]آنها براساس سودمندی و راحتی، نه از سازگاری و حمایت متقابل، ارتباطی داشتند
7. They put short-term expediency and selfish interest before the application of high principles.
[ترجمه ترگمان]آن ها مصلحت بلندمدت و علاقه خود خواهانه قبل از کاربرد اصول بالا را مطرح کردند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از استفاده از اصول بالا، اهداف کوتاه مدت و علاقه خودخواهانه را قرار دادند
8. Legal change becomes prioritised and justified through expediency; opposition becomes reduced - an irritation to the smooth flow of economic policy.
[ترجمه ترگمان]تغییرات قانونی اولویت بندی می شوند و از طریق مصلحت توجیه می شوند؛ مخالفت کاهش می یابد - خشم نسبت به جریان آرام سیاست اقتصادی
[ترجمه گوگل]تغییر قانونی اولویت و توجیه پذیر است؛ اپوزیسیون کاهش می یابد - تحریک به جریان صاف سیاست های اقتصادی
9. The potential for expediency in planning is vast.
[ترجمه ترگمان]پتانسیل برای مصلحت در برنامه ریزی گسترده است
[ترجمه گوگل]پتانسیل اهمیت در برنامه ریزی گسترده است
10. They are politics of political expediency.
[ترجمه ترگمان]آن ها سیاست مصلحت سیاسی هستند
[ترجمه گوگل]آنها سیاست سادۀ سیاسی هستند
11. This was a matter less of morals than of expediency.
[ترجمه ترگمان]این موضوع از لحاظ اخلاق کم تر از مصلحت بود تا مصلحت
[ترجمه گوگل]این مسئله کمتر از اخلاق بود از اهمیت
12. It was difficult to strike the right balance between justice and expediency.
[ترجمه ترگمان]برخورد مناسب بین عدالت و مصلحت امری دشوار بود
[ترجمه گوگل]تعادل مناسب بین عدالت و هدفمندی دشوار بود
13. These are not politics of honest principle; they are politics of political expediency .
[ترجمه ترگمان]اینها سیاست اصل صادق نیستند؛ آن ها سیاست مصلحت سیاسی هستند
[ترجمه گوگل]اینها سیاست صادقانه نیستند؛ آنها سیاست اهمیت سیاسی هستند
14. I think this government operates on the basis of expediency, not of principle.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که این دولت براساس مصلحت عمل می کند، نه اصل
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این دولت بر مبنای اهمیت، نه اصل عمل می کند