کلمه جو
صفحه اصلی

deny


معنی : انکار کردن، منکر شدن، رد کردن، حاشا کردن، تکذیب کردن
معانی دیگر : ناخستو شدن، واسرنگیدن، ارندان کردن، وی ستودن، از آن خود نشناختن، عاق کردن، از خود راندن، طرد کردن، راه ندادن، اجازه (ی بکار بردن یا ورود و غیره) ندادن، ندادن، استنکاف کردن، ابا کردن، دریغ داشتن از، (خواهش کسی را) رد کردن، (روی کسی را) برزمین گذاشتن، جواب رد دادن، (مهجور) ممنوع کردن، به خود حرام کردن

انگلیسی به فارسی

رد کردن، انکار کردن


حاشا کردن، انکار کردن، رد کردن، تکذیب کردن


انگلیسی به انگلیسی

• say that something is not true; refuse; renounce
if you deny something such as an accusation, you say that it is not true.
if you deny someone something that they want or have a right to, you do not let them have it.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] رد کردن، تکذیب کردن، انکار کردن، امتناع کردن، خودداری کردن

مترادف و متضاد

انکار کردن (فعل)
gainsay, abnegate, deny, disclaim, recant, renege, repudiate, dispute, forswear, disaffirm, forsake, unsay, renounce

منکر شدن (فعل)
abnegate, deny, repudiate, disown

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

حاشا کردن (فعل)
deny

تکذیب کردن (فعل)
deny, rebut, refute, disprove, impugn

disagree, renounce, decline


Synonyms: abjure, abnegate, ban, begrudge, call on, contradict, contravene, controvert, curb, disacknowledge, disallow, disavow, disbelieve, discard, disclaim, discredit, disown, disprove, doubt, enjoin from, eschew, exclude, forbid, forgo, forsake, gainsay, hold back, keep back, negate, negative, not buy, nullify, oppose, rebuff, rebut, recant, refuse, refute, reject, repudiate, restrain, revoke, sacrifice, say no to, spurn, taboo, take exception to, turn down, turn thumbs down, veto, withhold


Antonyms: accede, acknowledge, admit, affirm, agree, allow, concede, confess, corroborate, go along, grant


جملات نمونه

1. deny all knowledge of
ادعای بی خبری کردن

2. deny oneself (something)
(چیزی را) به خود حرام کردن،به خود اجازه ندادن

3. don't deny it, you were the one who broke the cup!
حاشا نکن ! تو بودی که فنجان را شکستی !

4. it is hard to deny an eager child
جواب رد دادن به کودک مشتاق کار مشکلی است.

5. Better deny at once than promise long.
[ترجمه حسین غم پرور] بهتر است فورا انکار کنی تا اینکه قول طولانی بدهی
[ترجمه ترگمان]بهتر است فورا انکار کنی تا قول بدهی
[ترجمه گوگل]بهتر است یک بار از وعده هایت انکار کند

6. Those who deny freedom to others hardly deserve it for themselves.
[ترجمه سعدی] کسانی که منکر آزادی دیگران می شوند ( حق آزادی آنها را ضایع می کنند ) ، به زحمت شایسته آزادی هستند.
[ترجمه ترگمان]کسانی که آزادی را انکار می کنند به زحمت استحقاق خود را دارند
[ترجمه گوگل]کسانی که آزادی را به دیگران محکوم می کنند، تقریبا شایسته آن هستند

7. The White House was swift to deny the rumours.
[ترجمه ترگمان]کاخ سفید تند بود که شایعات را انکار کند
[ترجمه گوگل]کاخ سفید به سرعت شایعات را رد کرد

8. He will not confirm or deny the allegations.
[ترجمه ترگمان]او این ادعاها را تایید یا تکذیب نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]او اتهامات را تایید نخواهد کرد

9. Do me the favour to deny me at once.
[ترجمه ترگمان]این لطف را در حق من بکنید که فورا مرا انکار کنید
[ترجمه گوگل]من به نفع من یک بار من را تکذیب می کنم

10. They deny conspiring together to smuggle drugs.
[ترجمه ترگمان]اونا انکار میکنن که دارن با هم توطئه می کنن که مواد قاچاق کنن
[ترجمه گوگل]آنها مخالف توطئه گران برای قاچاق مواد مخدر هستند

11. No one can deny the fact that fire burns.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند انکار کند که آتش می سوزد
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی تواند این واقعیت را که آتش سوزی می کند را انکار کند

12. The spokesman refused either to confirm or deny the reports.
[ترجمه ترگمان]سخنگو از تایید یا تکذیب گزارش ها خودداری کرد
[ترجمه گوگل]سخنگوی حاضر به تأیید یا رد گزارشها نبود

13. He had the hardihood to deny the fact.
[ترجمه ترگمان]در این لحظه تردید داشت که این حقیقت را انکار کند
[ترجمه گوگل]او سختگیر بود که این واقعیت را انکار کند

14. Both women vehemently deny the charges against them.
[ترجمه ترگمان]هر دو زن به شدت اتهامات خود را انکار می کنند
[ترجمه گوگل]هر دو زن به شدت اتهامات علیه آنها را رد می کنند

15. They that deny the power of the king shall die by the sword.
[ترجمه ترگمان]آن ها انکار می کنند که قدرت پادشاه با شمشیر خواهد مرد
[ترجمه گوگل]کسانی که قدرت پادشاه را انکار می کنند باید از شمشیر بمیرند

16. It's only too easy for them to deny responsibility.
[ترجمه ترگمان]این کار برای آن ها خیلی آسان است که مسوولیت را انکار کنند
[ترجمه گوگل]برای آنها مسئولیت انکار بسیار آسان است

17. They totally and categorically deny the charges.
[ترجمه ترگمان]آن ها کاملا و قاطعانه این اتهامات را رد می کنند
[ترجمه گوگل]آنها به طور کامل و قاطعانه اتهامات را انکار می کنند

He denies all of their accusations.

او تمام اتهامات آن‌ها را انکار می‌کند.


don't deny it, you were the one who broke the cup!

حاشا نکن! تو بودی که فنجان را شکستی!


there is no denying the fact that...

این حقیقت غیرقابل انکار است که ...


One of Christ's disciples denied him three times.

یکی از حواریون عیسی سه بار او را تکذیب کرد.


She denied her own kin.

او خویشان خود را طرد کرد.


He denied his own signature.

او زیر امضای خود زد.


We were denied entrance to the hall.

ما را به تالار راه ندادند.


They are being denied the opportunity to grow as normal children.

به آنها این فرصت داده نمی‌شود مثل بچه‌های دیگر از رشد طبیعی برخوردار باشند.


He gave to strangers what he denied to his own parents.

او آنچه را که از والدین خود دریغ می‌کرد، به غریبه‌ها می‌بخشید.


It is hard to deny an eager child.

جواب رد دادن به کودک مشتاق کار مشکلی است.


The commander denied his request.

فرمانده درخواست او را رد کرد.


The widow had denied herself any fun in life.

بیوه زن هرگونه خوشی را در زندگی به خود حرام کرده بود.


اصطلاحات

deny oneself (something)

(چیزی را) به خود حرام کردن، به خود اجازه ندادن


پیشنهاد کاربران

محروم شدن، محروم کردن

انکار کردن

اجازه ندادن

رد کردن
انکار کردن
انکاار

تعلق نگرفتن

بی خیال شدن

صرف نظر کردن

نپذیرفتن، قبول نکردن

انکار کردن، منکر شدن

نفی کردن، نافی/نفی کننده بودن

سلب کردن

1 - انکار کردن، منکر شدن
2 - نپذیرفتن، قبول نکردن

تفریط کردن

سانسور کردن

کتمان کردن

nobody can deny that
هیچ کس نمی تواند کتمان کند که. . .

واپس زده می شود/ پس زده می شود
نادیده گرفته می شود

- نپذیرفتن، سر باز زدن، زیر بار نرفتن، قبول نکردن/
- ندادن، اجازه ندادن، چیزی را از کسی دریغ و مضایقه کردن، کسی را از چیزی محروم کردن، منع کردن/
- تکذیب، رد و انکار کردن

انکار

حاشا کردن، انکار کردن
I can't deny her remarks hurt me.
من نمی تونم حاشا کنم که حرفاش آزارم داد.

انکاریدن.
رَدّیدن.


کلمات دیگر: