کلمه جو
صفحه اصلی

directive


معنی : رهنمود، امریه، دستور دهنده، متضمن دستور
معانی دیگر : فرمان، دستور، حکم، وابسته به سرپرستی یا راهنمایی، رهنمون، رهنمونی، مدیرانه، (وابسته به نشان دادن جهت) سونما، جهت نما

انگلیسی به فارسی

رهنمود


دستور‌دهنده، متضمن دستور، امریه


دستورالعمل، رهنمود، امریه، دستور دهنده، متضمن دستور


انگلیسی به انگلیسی

• instruction, order, command
serving to guide or direct
a directive is an official instruction; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] جهت دار، راهنما
[حقوق] دستورالعمل
[ریاضیات] دستور، دستور کامپایلر، جهت دار، جهت دهنده، ارشادی، دستورالعملی، هدایت کننده، هادی

مترادف و متضاد

رهنمود (اسم)
guidance, directive

امریه (اسم)
order, precept, prescription, letter missive, directive, prescript

دستور دهنده (صفت)
directive

متضمن دستور (صفت)
directive

command, instruction


Synonyms: charge, communication, decree, dictate, edict, injunction, mandate, memo, memorandum, message, notice, order, ordinance, regulation, ruling, ukase, word


Antonyms: answer


جملات نمونه

1. each directive was signed by the commander himself
هر یک از دستورات شخصا توسط فرمانده امضا می شد.

2. Don't start anything without a clear directive from management.
[ترجمه ترگمان]بدون یک دستور روشن از مدیریت چیزی را شروع نکنید
[ترجمه گوگل]هیچ چیز را بدون دستورالعمل روشن از مدیریت شروع نکنید

3. Thanks to a new EU directive, insecticide labelling will be more specific.
[ترجمه ترگمان]با توجه به دستور جدید اتحادیه اروپا، برچسب زدن حشره کش خاص خواهد بود
[ترجمه گوگل]با تشکر از یک دستورالعمل اتحادیه اروپا، برچسب زدن حشره کش بیشتر مشخص خواهد شد

4. All companies must comply with the new directive.
[ترجمه ترگمان]همه شرکت ها باید با دستورالعمل جدید موافقت کنند
[ترجمه گوگل]همه شرکتها باید با دستورالعمل جدید مطابقت داشته باشند

5. Britain is adamantly opposed to the new directive.
[ترجمه ترگمان]بریتانیا سرسختانه با دستورالعمل جدید مخالف است
[ترجمه گوگل]بریتانیا به طور جدی با دستورالعمل جدید مخالف است

6. They are seeking a central, directive role in national energy policy.
[ترجمه ترگمان]آن ها به دنبال نقشی مرکزی در سیاست انرژی ملی هستند
[ترجمه گوگل]آنها به دنبال نقش مرکزی و دستورالعمل در سیاست انرژی ملی هستند

7. Private health services will be allowed under the directive.
[ترجمه ترگمان]در این دستور خدمات بهداشتی خصوصی مجاز خواهد بود
[ترجمه گوگل]خدمات بهداشت شخصی تحت این دستورالعمل مجاز خواهد بود

8. The directive requires member states to designate sites of special scientific interest.
[ترجمه ترگمان]این دستور نیازمند کشورهای عضو برای تعیین مکان مورد علاقه ویژه علمی است
[ترجمه گوگل]این دستورالعمل به کشورهای عضو اجازه می دهد که سایت های مورد علاقه خاص علمی را تعیین کنند

9. The boss issued a directive about not using the fax machine.
[ترجمه ترگمان]رئیس دستور داد که از دستگاه فکس استفاده نکند
[ترجمه گوگل]رئیس دستورالعملی در مورد عدم استفاده از دستگاه فکس صادر کرد

10. They acted in accordance with the latest directive from Brussels.
[ترجمه ترگمان]آن ها مطابق با آخرین دستورالعمل از بروکسل رفتار کردند
[ترجمه گوگل]آنها بر اساس آخرین دستورالعمل از بروکسل عمل کردند

11. The team leader will have a less directive role.
[ترجمه ترگمان]رهبر تیم دارای نقش هدایتی کمتری خواهد بود
[ترجمه گوگل]رهبر تیم نقش کمتری را در اختیار دارد

12. The EU issued a new drinking water directive.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا یک دستور آب آشامیدنی جدید صادر کرد
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا دستورالعمل جدید آب آشامیدنی صادر کرد

13. The proposals are contained in a European directive on wild birds.
[ترجمه ترگمان]این پیشنهادها در یک دستورالعمل اروپایی بر روی پرندگان وحشی گنجانده شده است
[ترجمه گوگل]پیشنهادات در یک دستورالعمل اروپایی در مورد پرندگان وحشی آمده است

14. The directive requires member states to establish systems for the national regulation of releases.
[ترجمه ترگمان]این دستور نیازمند کشورهای عضو برای ایجاد سیستم ها برای مقررات ملی انتشار است
[ترجمه گوگل]این دستورالعمل به کشورهای عضو برای ایجاد سیستم های تنظیم ملی برای انتشار، نیاز دارد

15. If no accord is reached by Friday, the directive will die anyway, under a time limit rule.
[ترجمه ترگمان]اگر تا جمعه توافقی حاصل نشود، دستورالعمل در هر صورت زیر یک قانون محدودیت زمانی خواهد مرد
[ترجمه گوگل]اگر جمعه به توافق نرسد، دستورالعمل به هر حال تحت یک قانون محدود می شود

Each directive was signed by the commander himself.

هر یک از دستورات به‌شخصه توسط فرمانده امضا می‌شد.


پیشنهاد کاربران

دستورالعمل

جهت دهنده، هدایت کننده

بخشنامه

دستوری

شیوه نامه

جهت مند


کلمات دیگر: