1. Chicks hatch from fertile eggs.
جوجه از تخم مرغ نطفه دار بیرون می آید
2. The loss of their fertile lands threw the farmers into a panic.
از دست دادن زمین های حاصلخیز کشاورزان، باعث به وحشت افتادن آنها شد
3. A fertile mind need never be uneasy about finding life uneventful.
یک ذهن خلاق از اینکه زندگی را یکنواخت می بیند، هرگز احساس پریشانی نمی کند
4. to dispute an enemy's possession of land
در مقابل تصرف زمین توسط دشمن مقاومت به خرج دادن
5. beyond dispute
غیرقابل بحث،قطعی،واضح،بی چون و چرا
6. in dispute
قابل بحث،مورد بحث،مورد مذاکره،تحت بررسی
7. industrial dispute
(انگلیس) عدم توافق کارگران و کارفرمایان
8. a philosophical dispute
بحث فلسفی
9. an acrimonious dispute
مشاجره ی تند و تلخ
10. the philosophers' dispute over the meaning of justice
بحث فلاسفه درباره ی معنی عدالت
11. we will dispute every inch of our ground
ما برای هر وجب از خاکمان ستیز خواهیم کرد.
12. parties to the dispute
اصحاب دعوی،طرف های دادخواهی
13. the subject of dispute and disagreement
مایه ی بحث و عدم توافق
14. to settle a dispute
اختلاف را برطرف کردن
15. both sides in the dispute have agreed to go to arbitration
هر دو طرف مرافعه قبول کرده اند که به داور مراجعه کنند.
16. to engage one in a dispute
کسی را به جروبحث کشاندن
17. a discussion that resolved itself into dispute
مذاکره ای که تبدیل به جدال شد
18. the two countries submitted their border dispute to an international court
دو کشور مناقشات مرزی خود را به دادگاه بین المللی ارجاع کردند.
19. to conciliate (between) the parties in a dispute
طرفین مشاجره را با هم آشتی دادن
20. as the two brothers were involved in a dispute over the division of the inheritance, they chose seyed mehdi as arbiter
چون دو برادر سر تقسیم ارث اختلاف داشتند،سید مهدی را حکم قرار دادند.
21. His theories are open to dispute .
[ترجمه ترگمان]نظریه های او برای بحث باز هستند
[ترجمه گوگل]نظریه هایش برای اختلاف است
22. The union is in dispute with management over working hours.
[ترجمه ترگمان]این اتحادیه در حال مشاجره با مدیریت در طول ساعات کاری است
[ترجمه گوگل]این اتحادیه با مداخله در ساعتهای کاری اختلاف نظر دارد
23. I often dispute against my friends.
[ترجمه ترگمان]من اغلب در مقابل دوستانم بحث می کنم
[ترجمه گوگل]من اغلب علیه دوستانم مخالفم
24. The matter was settled beyond dispute by the court judgment .
[ترجمه ترگمان]حکم دادگاه در آن سوی اختلاف حل و فصل شد
[ترجمه گوگل]این موضوع با تصمیم دادگاه فراتر از اختلاف است
25. Don't let a little dispute break up a great friendship.
[ترجمه ترگمان]یک مشاجره کوچک باعث جدایی یک دوستی بزرگ نشود
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که یک اختلاف کمی ایجاد یک دوستی عالی باشد
26. He was asked to adjudicate on the dispute.
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شد که بر روی این اختلاف پافشاری کند
[ترجمه گوگل]از او خواسته شد در مورد اختلاف تصمیم بگیرد
27. They have been unable to settle/resolve the dispute over working conditions.
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانسته اند حل و فصل اختلاف بر سر شرایط کاری را حل کنند \/ حل کنند
[ترجمه گوگل]آنها قادر به حل اختلافات در مورد شرایط کاری نیستند
28. I reconciled the dispute among the boys.
[ترجمه ترگمان]من مشاجره بین بچه ها را حل کردم
[ترجمه گوگل]من اختلاف را در میان پسران آشتی دادم