کلمه جو
صفحه اصلی

corollary


معنی : فرع، نتیجه فرعی، نتیجه، استنباط
معانی دیگر : پیامد، هوده، برآمد، (منطق - قضیه ای که از قضیه ی دیگری که قبلا اثبات شده است منتج شود) قضیه ی تبعی (یا فرعی)، گزاره ی پیامد، پیامد منطقی، لازمه، همرو، استنتاج، نتیجه گیری، همروند

انگلیسی به فارسی

نتیجه گیری، نتیجه، نتیجه فرعی، استنباط، فرع


نتیجه، فرع، هم‌روند


استنباط، نتیجه فرعی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: corollaries
(1) تعریف: a readily drawn conclusion; deduction or inference.
مشابه: consequence, derivation

- If smoking is detrimental to one's health, it is a corollary that quitting smoking is an advisable thing to do.
[ترجمه ترگمان] اگر سیگار کشیدن برای سلامتی فرد مضر است، این نتیجه منطقی است که ترک سیگار توصیه می شود که انجام دهید
[ترجمه گوگل] اگر سیگار کشیدن برای سلامت خود زیان آور باشد، این نتیجه گیری است که ترک سیگار یک اقدام قابل توصیه است

(2) تعریف: a natural result.

- That child's poor behavior is just a corollary of the way his parents spoil him.
[ترجمه ترگمان] این رفتار ضعیف کودک تنها نتیجه منطقی راهی است که والدینش او را خراب می کنند
[ترجمه گوگل] رفتار ضعیف این کودک فقط یک نتیجه از آن است که والدین او را خراب می کنند

(3) تعریف: in mathematics, a proposition whose proof directly follows in one or a few steps from the proof of another proposition.
مشابه: derivation
صفت ( adjective )
• : تعریف: existing or appearing as a consequence; resulting.

- As grain prices increase, there is a corollary increase in the price of baked goods.
[ترجمه ترگمان] با افزایش قیمت گندم، یک استنباط منطقی در قیمت محصولات پخته شده وجود دارد
[ترجمه گوگل] با افزایش قیمت دانه، قیمت کالاهای پخته افزایش می یابد

• consequence, result, upshot, effect; proposition that follows from a proposition that has already proved
a corollary of something is an idea or fact that results directly from it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] قضیه فرعی، نتیجه
[حقوق] نتیجه فرعی، تبعی یا طبیعی
[ریاضیات] نتیجه
[آب و خاک] نتیجه

مترادف و متضاد

فرع (اسم)
interest, branch, offshoot, corollary, consequence, secondary matter

نتیجه فرعی (اسم)
corollary, by-product

نتیجه (اسم)
resolution, rest, growth, conclusion, success, effect, hatch, result, sequence, sequel, corollary, consequence, outcome, upshot, harvest, outgrowth, sequela

استنباط (اسم)
deduction, presumption, corollary, follow, elicitation

conclusion, deduction


Synonyms: aftereffect, analogy, consequence, culmination, effect, end, end product, induction, inference, issue, precipitate, result, sequel, sequence, upshot


جملات نمونه

1. Is social inequality the inevitable corollary of economic freedom?
[ترجمه ترگمان]آیا نابرابری اجتماعی نتیجه اجتناب ناپذیر آزادی اقتصادی است؟
[ترجمه گوگل]آیا نابرابری اجتماعی نتیجه ی اجتناب ناپذیری از آزادی اقتصادی است؟

2. In rural areas, the corollary of increased car ownership has been a rapid decline in the provision of public transport.
[ترجمه ترگمان]در مناطق روستایی، استنباط مالکیت افزایش مالکیت خودرو، کاهش سریعی در تامین حمل و نقل عمومی بوده است
[ترجمه گوگل]در مناطق روستایی، نتیجه افزایش مالکیت خودرو ها، کاهش سریع در تأمین حمل و نقل عمومی بوده است

3. Neither of them knew about it, and the corollary of that is that someone else revealed the secret.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آن ها از این موضوع خبر نداشتند و نتیجه آن این بود که یک نفر دیگر این راز را فاش کرده بود
[ترجمه گوگل]هیچکدام از آنها در مورد آن نمی دانستند، و نتیجه این است که شخص دیگری راز را افشا کرد

4. Unfortunately, violence is the inevitable corollary of such a revolutionary change in society.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه خشونت نتیجه اجتناب ناپذیر چنین تغییر انقلابی در جامعه است
[ترجمه گوگل]متاسفانه، خشونت، نتیجه ی اجتناب ناپذیری از چنین تغییر انقلابی در جامعه است

5. The number of prisoners increased as a corollary of the government's determination to combat violent crime.
[ترجمه ترگمان]تعداد زندانیان به عنوان استنباطی از عزم دولت برای مبارزه با جرائم خشونت آمیز افزایش یافت
[ترجمه گوگل]تعداد زندانیان به عنوان یک نتیجه از تصمیم دولت برای مبارزه با جرایم خشونت آمیز افزایش یافته است

6. A corollary to this is that former slum-residents make poor landlords.
[ترجمه ترگمان]نتیجه منطقی این امر این است که ساکنان فقیر نشین، زمین داران فقیر را می سازند
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری این است که ساکنین سابق زاغه مالکین فقیر را تشکیل می دهند

7. One such condition is a corollary of the Principle of Contradiction, and may be stated as follows.
[ترجمه ترگمان]یکی از این شرایط نتیجه منطقی اصل of است، و ممکن است به صورت زیر بیان شود
[ترجمه گوگل]یک چنین شرایطی نتیجه شرطی تناقض است و ممکن است به شرح زیر بیان شود

8. Yet it is a pity that, as a corollary, his earlier and later poetry is left unread.
[ترجمه ترگمان]با این حال، حیف است که به عنوان یک استنباط فرعی، اشعار اولیه او را نخوانده رها می کنند
[ترجمه گوگل]با این حال، تاسف است که، به عنوان یک نتیجه، شاعر زودتر و بعدا آن را خوانده است

9. Thus the following theorem is a easy corollary to Lemma
[ترجمه ترگمان]بنابراین قضیه زیر یک استنباط ساده از قیاس با قیاس است
[ترجمه گوگل]بنابراین قضیه زیر یک نتیجه آسان برای لم است

10. The government has promised tax cuts, but the corollary of this is that there will be a reduction in public services.
[ترجمه ترگمان]دولت وعده کاهش مالیات را داده است، اما نتیجه آن این است که کاهش خدمات عمومی کاهش خواهد یافت
[ترجمه گوگل]دولت قول داده است که کاهش مالیات بدهد، اما نتیجه این است که در خدمات عمومی کاهش خواهد یافت

11. Surprisingly, environmental improvement has been a corollary to economic growth.
[ترجمه ترگمان]با کمال تعجب، بهبود محیط زیست استنباط رشد اقتصادی بوده است
[ترجمه گوگل]به طور شگفت انگیز، بهبود محیط زیست، نتیجه رشد اقتصادی است

12. The corollary to this is the claim that bureaucracy in police stations is chimerical.
[ترجمه ترگمان]نتیجه منطقی این ادعا این است که بوروکراسی در پاسگاه های پلیس موهوم است
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری این ادعا این است که بوروکراسی در ایستگاه های پلیس شبیه سازی شده است

13. The corollary of tax breaks for target groups and desirable business behaviour is the need for identification and proof of qualification.
[ترجمه ترگمان]نتیجه تجزیه و تحلیل معافیت های مالیاتی برای گروه های هدف و رفتار تجاری مطلوب، نیاز به شناسایی و اثبات صلاحیت است
[ترجمه گوگل]نتیجه معافیت مالیاتی برای گروه های هدف و رفتار تجاری مطلوب، نیاز به شناسایی و اثبات صلاحیت است

14. Of course, a basic corollary of the theory is that deep drilling should uncover a portion of these massive methane resources.
[ترجمه ترگمان]البته یک استنباط اساسی از این نظریه این است که حفاری عمقی باید بخشی از این منابع عظیم متان را کشف کند
[ترجمه گوگل]البته، یک نتیجه گیری اساسی از این نظریه این است که حفاری عمیق باید بخشی از این منابع متان عظیم را کشف کند

These problems are the corollaries of the aforesaid changes.

این مسائل پیامدهای طبیعی دگرگونی‌های مذکور است.


پیشنهاد کاربران

قضیه ایی که از اثبات قضیه ایی دیگر استفاده میکند، گزاره

پیامد. عواقب

چیزی که نتیجه مستقیم چیز دیگری است

by - product


کلمات دیگر: