1. a courtier in dishonor
درباری بدنام شده
2. cowardice became his dishonor
ترسویی علت روسیاهی او شد.
3. his behavior brought dishonor to his family
رفتار او خانواده اش را رسوا کرد.
4. their conspiracy to dishonor the manager boomeranged on themselves
تبانی آنها برای مفتضح کردن مدیر به ضرر خودشان تمام شد.
5. he considered it a dishonor to ask for money
او درخواست پول را ننگ می دانست.
6. his mistakes resulted in dishonor for his family
لغزش های او برای خانواده اش آبروریزی به بار آورد.
7. to choose death before dishonor
ترجیح مرگ به بی آبرویی و خفت
8. their deeds yielded nothing but a harvest of shame and dishonor
اعمال آنان حاصلی جز شرم و بی آبرویی نداشت.
9. We had to choose between death and dishonor.
[ترجمه ترگمان]باید بین مرگ و رسوایی انتخاب می شدیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم بین مرگ و فساد را انتخاب کنیم
10. He chooses death before dishonor.
[ترجمه ترگمان]اون مرگ رو قبل از رسوایی انتخاب می کنه
[ترجمه گوگل]او قبل از فریب دادن مرگ را انتخاب می کند
11. You about the law, do you dishonor God by breaking the law?
[ترجمه ترگمان]در مورد قانون، آیا شما به خاطر شکستن قانون خدا را رسوا می کنید؟
[ترجمه گوگل]شما در مورد قانون، آیا شما با شکستن قانون خدای ناکرده خداوند
12. His desertion from the army brought dishonor on his family.
[ترجمه ترگمان]جدایی او از ارتش باعث رسوایی خانواده اش شده بود
[ترجمه گوگل]فرار او از ارتش بی احتیاط به خانواده اش شد
13. He had to choose between death and dishonor.
[ترجمه ترگمان]باید بین مرگ و رسوایی انتخاب می شد
[ترجمه گوگل]او مجبور بود بین مرگ و فساد را انتخاب کند
14. For myself, I would rather go hungry than dishonor myself for money.
[ترجمه ترگمان]برای خودم ترجیح می دهم گرسنه باشم تا این که خودم را به خاطر پول ننگین و ننگین کنم
[ترجمه گوگل]برای خودم، من ترجیح می دهم خودم را گرسنه بشمارم برای پول
15. It is a thought form of separation and dishonor.
[ترجمه ترگمان]این نوع اندیشه جدایی و رسوایی است
[ترجمه گوگل]این یک شکل تفکر جدایی و ناسزا است
16. No taint of dishonor ever touched him.
[ترجمه ترگمان]هیچ اثری از رسوایی به او دست نزده بود
[ترجمه گوگل]هیچ زحمتی از بی احتیاطی او را ندیده بود