کلمه جو
صفحه اصلی

concord


معنی : توافق، پیمان، موافقت، قرار، مطابقت، مقاوله نامه، یکجوری، سر یکی کردن
معانی دیگر : همدلی، سازش، سازگاری، هماهنگی، همگامی، همسازی، (در مورد ملت ها و غیره) روابط حسنه، رابطه ی دوستانه، همزیستی (مسالمت آمیز)، (دستور زبان) مطابقه، تطابق، کانکورد (مرکز ایالت نیوهمپشایر - امریکا)، انگور کانکورد (که به رنگ آبی تیره است) (نام کامل آن: concord grape)

انگلیسی به فارسی

توافق، مطابقت، یکجوری، پیمان، قرار


موافق، توافق، مطابقت، مقاوله نامه، موافقت، پیمان، یکجوری، قرار، سر یکی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the capital of New Hampshire.

• harmony, peaceful state; treaty, agreement
concord is the state of being in agreement with others; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] توافق، سازش، مصالحه، پیمان

مترادف و متضاد

توافق (اسم)
analogy, accord, coincidence, accordance, adaptation, conformation, agreement, compromise, settlement, understanding, concurrence, conciliation, concord, adhesion, consistency, commensurability, keeping, consistence, rapport

پیمان (اسم)
hand, accord, agreement, covenant, contract, treaty, pact, promise, concord, compact, oath, vow, faith, troth, league

موافقت (اسم)
consent, assent, accord, accordance, agreement, covenant, contract, treaty, pact, concurrence, compliance, concord, compact, approbation, entente, congruence, assentation, concordance, congruency, congruity

قرار (اسم)
equanimity, accord, agreement, arrangement, decision, concord, dictum, stipulation, fixity

مطابقت (اسم)
comparison, concord, conformity, similarity, correspondence, concordance

مقاوله نامه (اسم)
concord

یکجوری (اسم)
concord, homogeneity

سر یکی کردن (فعل)
concord, concert, collude, conspire

unity, harmony


Synonyms: accord, agreement, amity, calmness, chime, comity, concert, concordance, consensus, consonance, friendship, goodwill, peace, placidity, rapport, serenity, tranquility, tune, unanimity, understanding, unison


Antonyms: discord, disunity


agreement, treaty


Synonyms: compact, concordat, contract, convention, entente, pact, protocol


Antonyms: disagreement, discord


جملات نمونه

1. concord agreement
تطابق نحوی

2. international peace and concord
صلح و توافق بین المللی

3. in multiracial societies, racial concord is a must
در جوامع چند نژادی سازگاری نژادی از واجبات است.

4. as long as their father was alive, the brothers lived together in concord
مادام که پدرشان زنده بود برادرها با سازگاری با هم زندگی می کردند.

5. His speech did nothing for racial concord.
[ترجمه ترگمان]سخنانش برای concord نژادی کار نمی کرد
[ترجمه گوگل]سخنرانی او برای همجواری نژادی کاری نکرد

6. The couple dwelt together in harmony and concord.
[ترجمه ترگمان]این زوج در هماهنگی و هماهنگی با هم زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]زن و شوهر در هماهنگی و هماهنگی زندگی می کنند

7. Concord inaugurated a new era in airplane travel.
[ترجمه ترگمان]کنکورد یک دوره جدید در سفر با هواپیما را افتتاح کرد
[ترجمه گوگل]کنکورد یک دوره جدید در سفرهای هواپیما افتتاح کرد

8. The two tribes lived in concord.
[ترجمه ترگمان]دو قبیله در concord زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]دو قبیله در همبستگی زندگی می کردند

9. These states had lived in concord for centuries.
[ترجمه ترگمان]این ایالات، برای قرن ها، با یکدیگر سازش کرده بودند
[ترجمه گوگل]این ایالت ها در طول قرن ها هماهنگی داشته اند

10. The difference is that concord particles precede the verb, whereas-5 is an inflectional suffix on the verb.
[ترجمه ترگمان]تفاوت این است که ذرات concord بر فعل است، در حالی که - ۵ یک پسوند inflectional روی the است
[ترجمه گوگل]تفاوت این است که ذرات concord قبل از فعل هستند، در حالی که -5 یک پسوند inflectional در فعل است

11. Try Concord grapes for their jagged leaves.
[ترجمه ترگمان]Concord را به خاطر برگ های jagged امتحان کنید
[ترجمه گوگل]انگورهای کنکورد را برای برگ های دندانی خود امتحان کنید

12. In Huntington Beach and Concord where he worked previously, Uberuaga said there were cultural diversity training programs for city workers.
[ترجمه ترگمان]در هانتینگتون بیچ و کنکورد جایی که قبلا کار می کرد، Uberuaga گفت که برنامه های آموزشی گوناگونی برای کارگران شهری وجود دارد
[ترجمه گوگل]Uberuaga در هانتینگتون ساحل و کنکورد که قبلا کار کرده بود، گفت که برنامه های آموزش فرهنگی متنوع برای کارگران شهر وجود دارد

13. But concord and harmony were the professed and accepted norm for the conduct of relations.
[ترجمه ترگمان]اما سازش و هماهنگی، نرم و پذیرفته شده برای رفتار روابط بودند
[ترجمه گوگل]اما هماهنگی و هماهنگی، عرف و قبول عرفی برای انجام روابط است

14. Dynastic concord and family harmony were, however, bought somewhat at the expense of the two princes' subjects.
[ترجمه ترگمان]با این حال، سازش و هماهنگی خانوادگی تا حدی به قیمت دو امپراطور خریداری شد
[ترجمه گوگل]با این حال، هماهنگی قاعده و هماهنگی خانوادگی، به دلایلی به هزینه دو نفر از شاهزادگان خریداری شد

15. The showpiece projects are the Concord Centre and Glass City expected to attract two million visitors and 000 jobs.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که پروژه های showpiece مرکز کنکورد و شهر شیشه ای باشند که انتظار می رود دو میلیون بازدیدکننده و ۱۰۰۰۰ فرصت شغلی را جذب کنند
[ترجمه گوگل]پروژه های نمایشگاه کنکورد مرکز است و Glass City انتظار می رود که جذب دو میلیون بازدید کننده و 000 شغل باشد

16. The nearest distraction is probably the Concord Turnpike, a half mile north of the pond.
[ترجمه ترگمان]نزدیک ترین حواس پرتی احتمالا به شاهراه Concord و نیم میل در شمال دریاچه است
[ترجمه گوگل]نزدیک ترین حواس پرتی احتمالا Concord Turnpike، نیم مایلی شمال حوض است

In multiracial societies, racial concord is a must.

در جوامع چند نژادی سازگاری نژادی از واجبات است.


As long as their father was alive, the brothers lived together in concord.

مادام که پدرشان زنده بود، برادرها با سازگاری با هم زندگی می‌کردند.


international peace and concord

صلح و توافق بین‌المللی


concord agreement

تطابق نحوی


پیشنهاد کاربران

موافقت و صلح بین افراد و کشورها

توافق


کلمات دیگر: